اسم - صفحه 57
راهنمایی، هدایت، ( عربی ) رهبری، هدایت کردن، راه نمودن، نشان دادن راه درست
پسر
عربی ارغند
خشمگین، غضبناک، ارغنده
پسر
اوستایی ارغنون
نوعی ساز، نام سازی است
دختر
یونانی
هنری ارفع
رفیع تر، بلندتر، ( به مجاز ) ارزنده تر، ارجمندتر، بلندقدرتر، شریف تر
پسر
عربی ارم
دختر زیبا و با طراوت، باغی که بنا به روایات شدّاد ساخته بود و مَثَل و مظهر سرسبزی و خرّمی است، نام ...
دختر
عربی، فارسی
مذهبی و قرآنی ارمان
آرمان، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی آرنگ
حاکم، مالک، آرنج، مرفق، رنگ
پسر
فارسی آرکان
کسی که سرشت و خون او پاک است، به معنی کسی که سرشت او پاک است و کسی که خون او پاک است
پسر
ترکی آری
آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر ...
پسر
کردی آزا
آزار دهنده آسیب رساننده، نام پادشاه مانایی
پسر
کردی ازال
گاو آهن
پسر
مازندرانی آزاله
گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...
دختر
فرانسوی
گل اباصلت
کنیت خادم حضرت علی بن موسی الرضا
پسر
عربی احرار
آزادگان، آنان که از وابستگی ها و تعلقات، به ویژه وابستگی های مادی آزادند
پسر
عربی احنف
کسی که در دین پایدارتر است، ( اَعلام ) احنف ابن قیس: [قرن اول هجری] از سرداران عرب که در فتح بخشهای ...
پسر
عربی آدسای
محترم
پسر
ترکی ادوای
یکتا
پسر
اوستایی آراسپ
آراسب، نام یکی از سرداران کوروش، ( = آراسب )
پسر
فارسی اراسپ
دارنده ی اسب تندرو
پسر
فارسی ارتافرن
برادر صلبی داریوش بزرگ، ( اَعلام ) ) یکی از فرزندان مهرداد ششم پادشاه پنت، ) برادر صلبی داریوش بزرگ ...
پسر
فارسی آرتامن
اندیشه ی مقدس، ( اَرتا = مقدس، من = اندیشه )، ( اَعلام ) نام فرزند سمردیس
پسر
فارسی آرزم
جنگ، رزم، کارزار
پسر
فارسی آرسامن
بزرگ مرد
پسر
فارسی ارسامن
والی ایرانی که در جنگ داریوش با اسکندر فرماندهی یکی از جناح های سپاه را داشت، ( اَعلام ) والی بزرگ ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرقون
صاف، پاک شده، برگزیده شده
پسر
ترکی ارمزد
نام خداوند در زبان اوستایی، ( = هرمز، اهورامزدا )، نام خدای مزدیسنا، ( هرمز و اهورا
پسر
اوستایی آرمیتاژ
بلند مرتبه
دختر
فارسی ارهام
باران نرم باریدن آسمان
پسر
فارسی آروز
هدف بزرگ
پسر
فارسی آرکیا
شاه آریایی
دختر
فارسی ارکیا
آریایی بزرگ، ( در زند و پازند ) جوی آب، ( هزاوش/arkyā/ و /ārkiā/ در پهلوی yôy = جوی ) اما به نظر می ...
دختر
فارسی آریوان
نگهبان اتش
پسر
کردی آساد
شیرها و شیران، ( اَعلام ) پسر مهر گشسب، پدر فرخ داد پارسی، ( در عربی ) آساد جمع اَسَد است به معنی ش ...
پسر
عربی آسال
اصیل، دارای اصالت
پسر
ترکی استانس
پسر داریوش دوم، ( اَعلام ) پسر داریوش دوم و برادر اردشیر دوم هخامنشی، [داریوش سوم نبیره ی استانِس ب ...
پسر
فارسی اسعد الدین
خوشبخت در دین، سعیدالدین، نیک بخت در دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی آسلان
شیر
پسر
ترکی آلگون
نام یکی از آبادیهای سَقّز کردستان
دختر
کردی ال یاسین
الیاس، ( = الیاس )
پسر
عربی الای
ماه ایل، زیباروی ایل
دختر
ترکی السان
مانند ایل
دختر
ترکی امیر رشید
ترکیب دو اسم امیر و رشید ( فرمانروا و شجاع )، امیر و پادشاه رستگار، حاکم دلیر و شجاع، ( اَعلام ) لق ...
پسر
عربی امیر عارف
ترکیب دو اسم امیر و عارف ( فرمانروا و دانا )، از نام های مرکب، ی امیر و عارف
پسر
عربی انیژ
نام یک گیاه
دختر
فارسی
طبیعت انیم
انام، خلق، آفریدگان
پسر
عربی اورخان
پسر و جانشین امیرعثمان اول
پسر
عربی اولجایتو
از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آی آنا
ماه مادر
دختر
ترکی آیریانا
ایران، به معنی ایران، ن، ک، آریانا و آریانه
دختر
فارسی ایلیان
ایلیا، ( = ایلیا )
پسر
عبری آیکال
مانند ماه روشن
پسر
ترکی بادرام
کشاورز
پسر
فارسی بارانه
منسوب به باران، باران، ه ( پسوند نسبت ) )، نام رستنی [گیاهی] است، بادرنجبویه، بادرنگبویه
دختر
فارسی بارقه
پرتو، نور، روشنی
دختر
عربی
طبیعت باستین
بردبار
پسر
فارسی باسل
شجاع، بهادر، دلیر، مرد دلیر، دلاوری، شیر
پسر
عربی بایرام علی
ترکیب دو اسم بایرام و علی ( جشن و بلندقدر )
پسر
ترکی، عربی بایسته
سزاوار، شایسته، مناسب، لازم، ضروری، واجب
دختر
فارسی بثینه
زن صاحب جمال و زیبا، ( مصغر بَثنَه یا بَثنَة )، به معنای مرغزار، زمین نرم و هموار، ( اَعلام ) ) نام ...
دختر
عربی برشام
تیز و پیوسته نگریستن
پسر
فارسی بشوتن
نام برادر اسفندیار است، ( = پشتوتن )
پسر
اوستایی به آئین
بهترین آئین، نیک سیرت، نیک خصلت
پسر
فارسی بهره ور
بهره مند، کامیاب، ( بهره، ور ( پسوند دارندگی ) )
پسر
فارسی بهروان
روان شاد
پسر
فارسی بهیره
شریف، زیبا، زن سنگین کفل، بزرگ سرین
دختر
عربی بوراک
درخشش، رعد و برق منبع
پسر
عربی بی رسن
یکدانه، یگانه
دختر
ترکی پاپل
گیسو
دختر
ترکی پارساکیا
پادشاهِ بزرگ و پرهیزکار و پاکدامن، نام یکی از امرای درگاه کارکیا، ( پارسا = آن که از گناه بپرهیزد، ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پانید
شکر سرخ، نام نوعی حلوا، ( = پانیذ ) ( در قدیم )، شکر که در پزشکی هم به کار میرفته است، نوعی حلوا که ...
دختر
فارسی پاک مهر
دوست مخلص، باصفا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ویژگی آن که دوستی او بی ریا و خالص باشد
پسر
فارسی پرستا
پرستار، خدمتکار، فرمانبردار و مطیع، زن و زوجه ی بیمار دار
دختر
فارسی پرسی کا
شیر ایرانی
پسر
فارسی پرسیس
منطقه ای که امروزه ایران خوانده میشود
پسر
یونانی پریکا
پری
دختر
فارسی پژهان
بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل، خواهش
دختر
فارسی پور سینا
پسر سینا، ( پور = پسر، سینا ) پسر سینا
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تانای
ماه صبحگاهان، ماه شرح شفق، ماه سپیده دمان، ( ترکی )، ( اَعلام ) نام شهری در کلامسی در ایالت نیور فر ...
دختر
ترکی
طبیعت، کهکشانی آبینه
همانند آب، به روشنی و درخشندگی آب
دختر
فارسی آتریا
بانوی آتش
دختر
فارسی آجار
مهاجم، غیور، زبردست و ماهر
پسر
ترکی آدای
نامزد برای ازدواج
پسر
ترکی آذرمیدخت
پادشاه ساسانی و دختر خسروپرویز
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آرتمیز
پادشاه هالیکارناس، ( اَعلام ) ) آرتمیز ( اول ) پادشاه هالیکارناس، وی در جنگ خشیارشا ضد یونانیان شرک ...
دختر
لاتین آرماندا
در امان، در پناه تو
دختر
ترکی آرمه
آرام
دختر
فارسی، عربی آریارمنه
نیای داریوش بزرگ از شاهان هخامنشی است
پسر
فارسی آسترید
شاهزاده سوئد
دختر
لاتین آستیاگ
آستیاژ، نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاژ و آستیاگس )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آغوش
بغل گرفتن
دختر
فارسی افرند
ابریشم، صورت کهنه ی پرند به معنی ابریشم، ن، ک، پرند
دختر
فارسی آلار
شفق طلایی
دختر
ترکی آلیشا
شعله ور
دختر
ترکی امید بخش
امیدوار کننده، امید بخشنده، کسی یا چیزی که امیدواری کند، کنایه از حق سبحانه و تعالی
پسر
فارسی امین احمد
ترکیب دو اسم امین و احمد ( امانتدار و بسیار ستوده تر )، از نام های مرکب، امین و احمد، ( اَعلام ) ام ...
پسر
عربی آیراد
ماه جوانمرد
پسر
ترکی، فارسی
کهکشانی آییش
پیروز
پسر
اوستایی بخت اور
بخت آور، خوش بخت
پسر
فارسی برازنده
شایسته، لایق، سزاوار، ( صفت فاعلی از برازیدن )، ویژگی آنچه مناسب یا زیبنده ی کسی یا چیزی است
پسر
فارسی بردبار
شکیبا، صبور، دارای بردباری
پسر
فارسی