اسم - صفحه 52
آن که چهره ای زیبا و خوشایند دارد
پسر
فارسی خوشناز
زیبا و با کرشمه
دختر
فارسی خوشناو
خوشنام، نیک نام، ( کردی )، نوعی انگور سیاه دانه بزرگ، ( اعلام ) نام یکی از طوایف کرد در ناحیهی چقلا ...
پسر
کردی خوشین
خوش و زیبا
دختر
فارسی بهروزان
بهروز، سعادتمند، ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بهروز
پسر
فارسی بهار فاطمه
ترکیب دو اسم بهار و فاطمه ( فصل اول سال خورشیدی و رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، ه بهار و فاط ...
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی دادبه
دارنده ی بهترین عدل، ( در قدیم ) دارنده ی بهترین داد ( عدل، داوری، دادگری )، ( اَعلام ) دادبه ( در ...
پسر
فارسی دادعلی
داد ( فارسی ) + علی ( عربی )، داده علی ( ع )، آن که عدل و دادی چون علی ( ع ) دارد
پسر
فارسی، عربی دادفر
دارای فر و شکوه و عظمت، ( در قدیم ) دارای فر و شکوه و عظمت از حیث دادگری و عدل، مرکب از داد ( عدل ) ...
پسر
فارسی دادفروز
فروزنده عدل و داد، عادل
پسر
فارسی دادفرین
نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن به یزداد
آفریده نیک خداوند
پسر
فارسی داریادخت
دختر دارنده، ( داریا = دارنده، دخت = دختر )
دختر
فارسی داریاو
نام یکی از شهریاران پارس در زمان سلوکیها
پسر
فارسی دارینا
زرگر، طلاساز، ( مجاز ) ارزشمند و گرانبها، ( در قدیم ) زر، مجازا ارزشمند و گرانبها
دختر
فارسی دارینوش
نام یکی از پادشاهان کیانی، ظاهراً محرف داریوش است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن به گوی
خوش سخن، دارای گفتار نیک، نام شخصیتی در منظومه ویس و رامین
پسر
فارسی دالغا
موج
دختر
ترکی به ستا
بهترین ستایش کننده
دختر
فارسی به خاتون
بهترین بانو، به ( فارسی ) + خاتون ( سغدی ) بهترین بانو
دختر
فارسی به ثنا
بهترین ستایش
دختر
فارسی دامیار
شکارچی، ماهی گیر
پسر
فارسی به آذین
شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو که آراسته به زیور و زینت است، [به ( صفت ) = خوب، بهتر، خوبتر، زی ...
دختر، پسر
فارسی بنگین
زندانی ابد ( نگارش کردی
دختر
کردی دانامهر
پسر دانا و مهربان
پسر
فارسی داناک
آگاه و دانا
دختر
اوستایی بنرخ
قیمتی ( نگارش کردی
دختر
کردی بناوان
کدبانو، خانه دار، خانةدار ( نگارش کردی
دختر
کردی بناو
نوعی درخت محکم و سخت کة بة خاطر سنگینی به زیر آب فرو میرود ( نگارش کردی
دختر
کردی دایراک
مادر سر سخت، مادر حضرت سلطان اسحاق
دختر
کردی بمان علی
بمان ( فارسی ) + علی ( عربی ) نامی که با آن طول عمر کودک را با توسل به اسم علی ( ع ) بخواهند
پسر
عربی، فارسی بلیمت
نابغه ( نگارش کردی
پسر
کردی بلیسه
لهیب، شراره ( نگارش کردی
دختر
کردی بلویر
نیلبک ( نگارش کردی
پسر
کردی بلوران
منسوب به بلور، ( بلور، ان ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی، عربی بلواژ
آبگینه ( نگارش کردی
دختر
کردی بشدار
سهیم، شریک، شریک ( نگارش کردی
دختر
کردی درخشا
نورانی، تابنده، درخشان
دختر
فارسی بسیه
کافی ( نگارش کردی
پسر
کردی بسود
دارای فایده ( نگارش کردی
پسر
کردی بستیر
نوعی فرش با نقشهای خیلی زیبا ( نگارش کردی
پسر
کردی بژیو
قوت، مایه زندگی، مایة زندگی ( نگارش کردی
دختر
کردی بژین
سلامتی و زندگی خوش
دختر
کردی دریافرین
شکوه دریا
دختر
فارسی دریانا
مروارید درخشان
دختر
فارسی دریاناز
دریای زیبا و قشنگ، ( مجاز ) زیبا و دارای لطافت، ( دریا، ناز = ( به مجاز ) زیبا و قشنگ )، مرکب از در ...
دختر
فارسی بژدار
سهامدار، شریک، شریک ( نگارش کردی
دختر
کردی بژار
وجین کردن، شمارش ( نگارش کردی
پسر
کردی دژان
قلعه مستحکم
پسر
کردی دل آذین
زیور و زینت دل، ( مجاز ) محبوب، ( دل، آذین = زیور، زیب، زینت )
دختر
فارسی دل بهار
دختر سرزنده، کسی که قلبش مانند بهار سبزو زنده است
دختر
فارسی دلانا
آرامش مادر، عزیز مادر
دختر
ترکی، فارسی دلاوا
بخشنده
دختر
کردی دلاویژ
دلاویز، آویژه یا آویزه دل، ( مجاز ) دلبر و معشوقه، ( = دلاویز )
دختر
فارسی دلاوین
دل پاک
دختر
فارسی دلبان
محافظ و نگهدارنده دل
دختر
فارسی دلبانو
بانوی دل
دختر
فارسی دلبرناز
دختر نازدار، زیبا
دختر
فارسی دلبین
صاحب دل و جان
پسر
فارسی دلرام
دلارام، آرامش دهنده دل، محبوب، معشوق، ( = دلارام ) ← دلارام
دختر
فارسی بزوین
محرک ( نگارش کردی
پسر
کردی بزوتنوه
حرکت، جنبش، کنایه از پیروزی آرام آرام ( نگارش کردی
پسر
کردی دلسان
دل فریب
دختر
کردی دلشید
خورشیدِ دل، فروغِ دل، روشنایی دل، مایه ی شادی، خوشحالی و مسرت دل
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی بریکار
وکیل ( نگارش کردی
پسر
کردی بریوان
دختری که گوسفندان بازگشته از چراگاه را صدا میزند
دختر
کردی دلنوش
گوارای دل، مطبوع
دختر
فارسی دلنیکا
دختر خوش قلب
دختر
فارسی برینداره
آمبولانس ( نگارش کردی
دختر
کردی بریندار
تخلص شاعر معاصر محمد رستمی، زخمی، تخلص شاعر معاصر «محمد رستمی» ( نگارش کردی
پسر
کردی دلوفان
مهربان
دختر
کردی بریسکه
نگا «بروسکه» ( نگارش کردی
پسر
کردی دلوین
رباینده دل و عشق
دختر
کردی برید 2
گوارا، ( مصغر بَرد ) به معنای گوارا، ( اَعلام ) برَید ابن معاویه عِجلی از صحابه و فقهای بزرگ شیعه د ...
پسر
عربی برکوش
پیش بند ( نگارش کردی
پسر
کردی دلینا
مطمئن، آرام دل، آسوده
دختر
کردی برکو
خرمن کوچک قبل از خرمن بزرگ ( نگارش کردی
پسر
کردی بروا
اعتقاد، اعتقاد ( نگارش کردی
پسر
کردی برنادخت
دختر جوان، ظریف، ( برنا، دخت = دختر )، خوب و نیک
دختر
فارسی دیاردخت
دختر سرزمین
دختر
فارسی برگین
مانند برگ گل
دختر
ترکی، فارسی دیباچهر
چهره ی چون دیبا، ( مجاز ) زیبارو، ( دیبا، چهر = چهره )
دختر
فارسی دیبادخت
دختر زیبا، دختری نرم و لطیف همچون دیبا، ( دیبا، دخت = دختر ) دختر چون دیبا، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی برگش
سینی، طبق ( نگارش کردی
پسر
کردی دیلک
آرزو، آمال، خواسته، تمنا، خواهش
دختر
ترکی برگام
به ضم ب، ابروهایم
دختر
لری دیمن
دشت
پسر
کردی برفا
بانوی سپیدی
دختر
فارسی برشنا
روشنایی، روشنی
دختر
فارسی دیندخت
دخترِ متدین، دخترِ دیندار، مؤمن، ( دین، دخت = دختر )، دخترِ دیندار مؤمن
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی برسیل
نوعی گرد نان ( نگارش کردی
دختر
کردی برسابا
کسی که میان او وستی قرعه افکندند تا یکی از آن دو قائم مقام یهودا شود
پسر
عبری برژول
نگا «برژانگ»، پرز گل گندم یا جو ( نگارش کردی
دختر
کردی رائیک
پسندیده و دوست داشتنی
پسر
اوستایی راتاناز
بخشنده، با شکوه، بخشنده باشکوه
دختر
فارسی راتینا
صمغی که از درخت جاری می شود، ( یونانی، ratino ) ( = راثینا = راتینج ) صمغی که از درخت جاری می شود
دختر
یونانی
طبیعت رادبد
نگهبان جوانمردی و آزادگی و بخشندگی، ( راد، بد /، bod/ ( پسوند محافظت ) ) روی هم به معنی نگهبان جوان ...
پسر
فارسی راددخت
دختر بخشنده یا خردمند
دختر
فارسی رادسام
پادشاه بخشنده
پسر
فارسی رادعلی
راد ( فارسی ) + علی ( عربی ) علی جوانمرد
پسر
فارسی، عربی