اسم پسر با حرف ا - صفحه 9

راهنمایی، هدایت، ( عربی ) رهبری، هدایت کردن، راه نمودن، نشان دادن راه درست

رفیع تر، بلندتر، ( به مجاز ) ارزنده تر، ارجمندتر، بلندقدرتر، شریف تر

آرمان، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی

کسی که سرشت و خون او پاک است، به معنی کسی که سرشت او پاک است و کسی که خون او پاک است

آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر ...

نیای داریوش بزرگ از شاهان هخامنشی است

آزار دهنده آسیب رساننده، نام پادشاه مانایی

گاو آهن

تلاش

نام پرنده ای است

نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی

چابک، تردست، تر و فرز

اداره، راهبری

ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام

اسب

دارای آبرو، آبرومند، آبر ( فارسی، آبرو ) + لی ( ترکی ) دارای آبرو

نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی

پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک

مانند پدر رهبر و فرمانده

پرتاب کننده

آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آتش + برزین ( با شکوه )

زاده آتش

سواره، صاحب اسب، اسب سوار

مهمان

آن که دین او را انتخاب کرده است

قیمت بها ارزش، نام موبدی در ایران قدیم

مشهور شده

مفید سودمند

آدریان، نام یکی از امپراتوران روم

کمک کننده، مددکار، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی

آن که روز جمعه به دنیا آمده است

مرکب از آذر+ مهر+ برزین، شکوه محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از ...

نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی

امتحان، آزمایش، روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی

چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود

درخشیدن، روشن شدن، تابان شدن، درخشش، نورافشانی، ( به مجاز ) روشنی، نور، ( در فلسفه ) شناخت حقیقت از ...

گوهر گران بها، گوهر گرانمایه، شنا، شناگری، آب ورزی، شنا کننده، آب ورز، شناگر

صاحب نسب، شریف، نژاده، باگهر، والاتبار، دارنده ی نژاد گزیده، نجیب

آشکارترین، ظاهرترین

آبرو، ارزش، اطمینان و اعتماد دیگران درباره ی کسی، ارزش و اهمیت کسی در نزد دیگران، پندگرفتن، به اندی ...

معجزه

آگاه، مطلع، با خبر

بینا، دقیق، مطلع، باخبر، آن که در امری بینش و بصیرت دارد، دانا

دلیر، جسور

ایمن، بی خوف

امیدوار کننده، امید بخشنده، کسی یا چیزی که امیدواری کند، کنایه از حق سبحانه و تعالی

به خاطر آورنده

چشم به راه بودن، امید، نگرانی

نصیحت، پند

نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان

پابنده و نگهبان آتش، ( اَعلام ) ( = آذرپاد = آذربادمارسپندان ) موبد موبدان زمان ساسانی [قرن میلادی] ...

صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد

یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان در دین زرتشت

آتش پرست، دارای دین زرتشتی

آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم

نام کوهی در آذربایجان که بنا به روایتی کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت

صدقه انفاق در راه خدا

اردوان، ( = اردوان )

نام نگهبان کوروش دوم پادشاه هخامنشی

آتش

از نامهای باستانی ارمنی

جدّی

پاک و مقدس، منسوب به آرت، تقدس و پاکی

دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی

رودخانه ای نزدیک بدمشق

نام یکی از سرداران ایرانی، ( اعلام ) نام یکی از سرداران ایرانی که در جنگ علیه اسکندر شرکت داشت

پسر آریایی

آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در ...

به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی

ارشویر، نام یکی از پادشاهان اشکانی

دانشمند و ریاضیدان یونانی

اسب نر، مرد، جنس نر

لقب چند تن از پادشاهان اشکانی

به لغت زند و پازند تخت و اورنگ شاهان را می گویند، گاه، تخت، تخت پادشاهی، هزوارش و هم ریشه با

نام یکی از پهلوانان گرشاسب نامه

جنگجو و مبارز

نجیب زاده و اشراف زاده پارسی، ارمانک

هرمس

آرمین

شادان، شاد، شادمان

رزمجو

آریایی نیک خو

نجیب نجیب زاده، ( اَعلام ) نام فرزند کوروش هخامنشی ( اول ) که به رسم گروگان نزد آشور باناپال از سوی ...

همیشه سبز، باطراوت، شاداب

آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی

آریایی بزرگ

نام یکی از سران ماد

آزاد

مار افسانه ای بزرگ

کلافه نخ، گل و لای ته حوض و جوی، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) ملاط، پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح ...

نام سردار ایرانی که سلوکوس دختر او را به همسری برگزید، صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سرد ...

از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی

نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاگس، استیاگ و ایشتوویگو )، ( در فارسی باستان، arštivaiga )، نیزه اندا ...