ابرش


معنی انگلیسی:
brindled, brindle, twilight

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

ابرش. [ اَ رَ ] ( ع ص ، اِ ) زیوری از زیورهای اسب. رخش. چپار. ( منتهی الارب ). ملمع. اسب که نقطه های خرد دارد. ( مهذب الاسماء ). آنکه بر پوست نقطه های سفید دارد. ( دستوراللغه ادیب نطنزی ). اسب که نقطه های سپید دارد مخالف باقی رنگ. اسبی که بر اعضای او نقطه ها باشد مخالف رنگ اعضا. ( منتهی الارب ). اسبی که نقطه ٔمخالف رنگ او بر او باشد. ( برهان قاطع ). اسب که موی سرخ و سیاه و سفید دارد. آنکه رنگ سرخ و سپید درهم آمیخته دارد. مؤنث : بَرْشاء. ج ، بُرْش :
یکی تیر برداشت از ترکشش
بزد بر بر و سینه ابرشش.
فردوسی.
سیه چشم و بور ابرش و گاودُم
سیه خایه و تند و پولادسم.
فردوسی.
بفرمود تازان فزون از هزار
زآهن بکردند اسب و سوار...
از آن ابرش و بور و خنگ و سیاه
که دیده ست هرگز ز آهن سپاه ؟
فردوسی.
چو بر ابرش تند گشتی سوار
بلرزیدی از هیبتش روزگار.
فردوسی.
یکی بور ابرش به پیشش بپای
نه آرام دارد تو گوئی بجای.
فردوسی.
بینداخت رستم کیانی کمند
سر ابرش آورد ناگه به بند.
فردوسی.
چنان گشت ابرش که در شب سپند
همی سوختندش ز بهر گزند.
فردوسی.
خاصه هنگام بهاران که جهان خوش گشته ست
آسمان ابلق و روی زمی ابرش گشته ست.
منوچهری.
چو ابرش شده چرمه از خون مرد
شده باز چون چرمه ابرش ز گرد.
اسدی.
که آن کایدر استاده بد همچو شیر
بکف تیغ زرد ابرشی تند، زیر.
اسدی.
هوا رزمگه ، کوهش این ابرش است
درخشش کمان ، آسمان ترکش است.
اسدی.
آتش و آب و باد و خاک شده
ابرش و خنگ و بور و جم زیور.
مسعودسعد.
|| فیروزه دورنگ. ( جواهرنامه ). || مکان ابرش ؛ آنجای که گیاهان رنگارنگ وبسیار دارد.
- ابرش خورشید ؛ کنایه از آسمانست.
|| ( اِخ ) لقب جذیمةبن مالک ، پادشاهی از عرب ، و او بیماری برص داشت و مردم از ابرص گفتن او ترسیدندی و ابرش گفتندی.

ابرش. [ اَ رَ ]( اِخ ) نام یکی از خوشنویسان خط عرب. ( ابن الندیم ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) زیوری از زیورهای اسب رخش چپار ملمع اسب که نقطه های خرد دارد . اسبی که بر اعضای او نقطه ها باشد مخالف رنگ اعضا اسب که موی سرخ و سیاه و سفید دارد آنکه رنگ سرخ و سفید در هم آمیخته دارد . یا مکان ابرش . آنجای که گیاهان رنگارنگ و بسیار دارد .
نام یکی از خوشنویسان خط عرب

فرهنگ معین

(اَ رَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - اسبی که در پوستش لکه هایی غیر از رنگ اصلی اش وجود داشته باشد. ۲ - زیوری از زیورهای اسب .

فرهنگ عمید

۱. اسبی که خال های مخالف رنگ (خصوصاً سرخ و سفید ) خود داشته باشد.
۲. [مجاز] رنگارنگ.

گویش مازنی

/abresh/ جانور دو رنگ - خال خالی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَبرَش به فتح الف و راء به معنی رنگارنگ می باشد از آن در باب حج سخن گفته شده است.
مستحب است سنگریزه هایی که برای رمی جمره به کار مى رود، رنگین و نقطه دار باشد.
جواهر الکلام ج۱۹، ص۹۶-۹۷
۱. ↑ جواهر الکلام ج۱۹، ص۹۶-۹۷
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهلبیت علیهم السلام ج۱، ص۲۳۲
...

دانشنامه عمومی

اسب اَبرَش معمولاً به رنگ اسبی گفته می شود که روی بدن نقطه های سفیدی بر خلاف رنگ اصلی بدن داشته باشد. [ ۱] این حالت تحت تاثیر چندین ژن است. [ ۲] [ ۳]
بور ابرش نام رنگ اسبی است که بدنش سرخ رنگ بوده و خال های سفید داشته باشد. [ ۴]
عکس ابرشعکس ابرشعکس ابرش

ابرش (مشهد). ابرش یا ابرشک روستایی در دهستان پیوه ژن بخش احمدآباد شهرستان مشهد استان خراسان رضوی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۳۹۸ نفر ( ۱۶۱خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس ابرش (مشهد)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

spotty (صفت)
الوده، ابری، پر از لکه، ابرش، چند در میان

فارسی به عربی

منقط

پیشنهاد کاربران

ابرش
نوعی اسب که روی بدنش خال هایی وجود دارد
اسب خالدار

بپرس