پیشنهاد‌های زهرا نیرومند (١,٧٠٦)

بازدید
١,٩٦٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آرمانگرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ظواهر بیرونی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

unembellisheddepiction: تصویر بدون حواشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

the accurate: ساده، بدون حواشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

زندگی انسان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

universe: جهان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

sense: مصداق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خارج از کنترل انسان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فراتر از / وررای انسان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توسط نیروهای غیرشخصی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حتی از پیش تعیین/ مقدر شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

even predetermined: حتی از پیش مقدر شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

decided: قضاوت characters fate has been decided:سرنوشت شخصیت مورد قضاوت قرار گرفته است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قرار گرفته است، بوده است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرنوشت شخصیت ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نقطه مقابل اراده آزاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگاه بی غرضانه point of view: دیدگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگاه بی غرضانه point: دیدگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگگاه بی غرضانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگگاه بی غرضانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگگاه بی غرضانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

detachment: تفکیک سازی، جدا سازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

other characteristics: سایر ویژگی های

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

characteristics: ویژگی ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تبلیغ، تبلیغات، مترادف Advertise به معنی تبلیغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشرفت، مترادفDevelopment

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

امتیاز - فایده - مزیت - سود - منفعت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

احساسات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر رفتار تأثیر می گذاشتند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

می کوشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

که در آن نویسنده

پیشنهاد
٠

رمان تجربه ای بوده که . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنبه های تاریک زندگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فحشا، تن فروشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گناه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخشهای خاص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انتخاب کردن، نمودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طبیعت گرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خود را . . . . . می دانستند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشاهدات بی طرفانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صبح برخاسته به بارگاه سلطان آمد، جویای شوهر شد. گفتند:�الحال در زندان مناره است. � زن به پای مناره آمد، او را بالای مناره دید، گریه و زاری می کرده گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فوراً فراش فرستاد فیلوس را آوردند. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ فرورا خدمتکار را فرستاد تا . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گفت: �پنجاه مَن طلا می خواهم. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند. ) هر من 3 کیلو است. پس 50 من باید ضرب در 3 شود. یعنی 150 کیلو طلا.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکار را موقوف کرده، او را برداشته به بارگاه آورد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ شکار را متوقف یا تعطیل کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عاقبت از دزدها زخمی منکر بر سر او وارد آمده، بیهوش افتاد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ عاقبت سرش توسط دزدها زخمی قوی و نیرومند بردا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عاقبت از دزدها زخمی منکر بر سر او وارد آمده، بیهوش افتاد، ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ منکر: زشت، ناپسند، شگفت آور، نیرومند. عاقبت ...

پیشنهاد
٠

گریبان چاک زد: اما مسلم شاه که دید میرشجاع خیلی وقت است نیامده، گفت: �یقین او را کشته اند. � پس گریبان چاک زد، لباس سیاه در بر کرد و از برای او ماتم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جلاد گفت: �دلاوران را از کشته شدن باکی نیست. تو را چه می شود که چنین آه می کشی. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ دلاوران یعنی افراد ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میرشجاع دست بر قبضه ی شمشیر به آن جماعت حمله کرد. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ قبضه همان دسته ی شمشیر است. در اینجا یعنی شمشیر به د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وزیرگفت: �امر کنید چاهی وسط میدان بکنند، سر آن را پوشاندند. وقتی صبح، آن نقابدار به میدان آمد، لشگر هزیمت ( فرار ) کنند تا او در چاه افتد. � ( چهل طو ...