تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

( احساسات ) فروخورده، سرکوب شده کمرو، معذب، خجالتی، ناراحت

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جسور، بی پروا، نترس، بی باک

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انس گرفتن، متعهد شدن enter into a bond with sb

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقشه اولیه نقشه همکف

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

کمک کردن، یاری رساندن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن ارتقا دادن، ترفیع دادن به، به درجه . . . ترفیع دادن ( مسابقه ) برگزار کردن، ترتیب دادن ( کالا ) تب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معقول، طبیعی، قابل فهم

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب، چوب گلف چماق، باتوم

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تصادفی، اتفاقی بدون ترتیب، بدون نقشه، به شکل نامنظم اینجا و آنجا، این طرف و آن طرف، گُله به گُله

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزادانه، بدون مزاحمت ( دید ) باز

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

توانمند

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

همنواگرایی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

رؤسا، رهبران، سران، سرکردگان، فرماندهان

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آموزش زدایی کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آموزش زدایی کنار گذاشتن آموخته های قبلی و آمادگی برای پذیرش آموزه های جدید

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل گرفته

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگه با stomach و tummy بیاد، منظور درد یا دلپیچه ناشی از استرس هست. . . . دلشوره داشتن my tummy is doing flips my tummy is doing flips the discomfor ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوردن تا ته، بلعیدن، ته چیزی را درآوردن باور کردن، پذیرفتن بدون چون و چرا غرق لذت شدن، کیف کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

adj. Slang term meaning good looking, stylish or cool. خوش قیافه، خوش تیپ، خفن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

رو دست کسی بلند شدن چیزی را از جلوه انداختن آبروی کسی را بردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

با افاده راه رفتن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تحقیر کردن، گستاخانه خندیدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تحقیر کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

له کردن، فشار دادن chiefly US, informal to press ( something, such as food ) into a pulp or a flat shape : SQUASH, MASH به زور جا دادن، چپاندن c ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صندلی مسافرتی صندلی تاشو سفر صندلی کمپینگ

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با توجه به معنی فعلش در فرهنگ هزار، معنای خارش هم داره، همون حس خارش یا قلقلک

پیشنهاد
٠

دوستی یعنی همین دوستی برای همین روزهاست/برای همچین موقع هاست دوستی به درد همینها / همین روزها/ همچین مواقعی می خوره

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخت کوش

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهی، گهگاهی، گاه گداری، هرازگاهی، هر چندوقت یکبار

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم زمانی، پیشآمد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ترشرویی کردن بداخلاقی کردن آه و ناله کردن شکایت کردن نق زدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معمولا بصورت ( brum brum ) می آید و می تواند قام قام، غام غام و معنا شود ( Child's play idiom expressing the sound of a vehicle )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

خیلی زود در چشم بهم زدنی تا بجنبم very quickly or soon We'll be there before you know it The game was over before I knew it

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب موازنه، چوب تعادل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در موردعضلات ) گرم کردن I jump up and down to loosen my leg muscles بالا و پایین میپرم تا عضلات پاهایم را گرم کنم نرمش کردن، خود را گرم کردن loose ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفکر رشد ذهنیت رشد نگرش رشد طرز فکر رشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زاویه دار، ناموزون، ناهموار ( اندام ) بی قواره، قناس، تکیده، استخوانی ( رفتار ) خشک، نساز، نچسب، نافرهیخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرخطر، پرمخاطره، خطرناک

پیشنهاد
٢

غافلگیر شدن مواجه شدن با شرایطی که انتظارش را ندارید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( به طنز ) نابغه، مخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مزاحم، مایه ی دردسر، آزارنده کسالت بار، طاقت فرسا، ملالت بار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرید، هوادار، طرفدار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طرز فجیعی، به نحو وحشیانه ای، بی رحمانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی خبر، یهویی، فوری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سم، سمی چیز مضر، چیز ویرانگر، مایه فساد ( محاوره ) غذای کوفتی، غذای زهرماری، کوفت، زهرمار ( عامیانه و به شوخی ) مشروب، دوا، تلخ آبه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

the same همین. . . . همین طور. . . همین کار . . . "I am sure she would do as much for me" مطمئنم او هم برایم همین کار را می کند "Mom told me as m ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با هیجان با شور و حرارت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدخواهانه، با بدخواهی، با بدجنسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بدخواه، بد اندیش، بدجنس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بپر بپر کردن تند و تند بالا و پایین پریدن ( دقیقا مثل بپر بپر بچه ها وقت بازی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نفس عمیق کشیدن ( از شادی یا لذت ) آه کشیدن ( از غم یا خستگی ) زوزه کشیدن باد