پیشنهادهای زهرا کابلی (١١٧)
هم زمانی، پیشآمد
پرخطر، پرمخاطره، خطرناک
گاهی، گهگاهی، گاه گداری، هرازگاهی، هر چندوقت یکبار
به طرز فجیعی، به نحو وحشیانه ای، بی رحمانه
دل گرفته
با افاده راه رفتن
( در موردعضلات ) گرم کردن I jump up and down to loosen my leg muscles بالا و پایین میپرم تا عضلات پاهایم را گرم کنم نرمش کردن، خود را گرم کردن loose ...
اگه با stomach و tummy بیاد، منظور درد یا دلپیچه ناشی از استرس هست. . . . دلشوره داشتن my tummy is doing flips my tummy is doing flips the discomfor ...
رو دست کسی بلند شدن چیزی را از جلوه انداختن آبروی کسی را بردن
مزاحم، مایه ی دردسر، آزارنده کسالت بار، طاقت فرسا، ملالت بار
بی خبر، یهویی، فوری
سخت کوش
له کردن، فشار دادن chiefly US, informal to press ( something, such as food ) into a pulp or a flat shape : SQUASH, MASH به زور جا دادن، چپاندن c ...
با توجه به معنی فعلش در فرهنگ هزار، معنای خارش هم داره، همون حس خارش یا قلقلک
مرید، هوادار، طرفدار
دوستی یعنی همین دوستی برای همین روزهاست/برای همچین موقع هاست دوستی به درد همینها / همین روزها/ همچین مواقعی می خوره
تحقیر کردن، گستاخانه خندیدن
صندلی مسافرتی صندلی تاشو سفر صندلی کمپینگ
تفکر رشد ذهنیت رشد نگرش رشد طرز فکر رشد
adj. Slang term meaning good looking, stylish or cool. خوش قیافه، خوش تیپ، خفن
خوردن تا ته، بلعیدن، ته چیزی را درآوردن باور کردن، پذیرفتن بدون چون و چرا غرق لذت شدن، کیف کردن
زاویه دار، ناموزون، ناهموار ( اندام ) بی قواره، قناس، تکیده، استخوانی ( رفتار ) خشک، نساز، نچسب، نافرهیخته
چوب موازنه، چوب تعادل
خیلی زود در چشم بهم زدنی تا بجنبم very quickly or soon We'll be there before you know it The game was over before I knew it
معمولا بصورت ( brum brum ) می آید و می تواند قام قام، غام غام و معنا شود ( Child's play idiom expressing the sound of a vehicle )
تحقیر کردن
چند پا چند دست limb عضو بدن
جلوی جمع، در حضور دیگران
محفظه گرد و غبار جاروبرقی
رها کردن آزاد کردن از بند
کوه یخ یخ شناور
مقاومت کردن
چشم های متحرک ( عروسک ) در wobbly eyes
با هیجان با شور و حرارت
بارقه، پرتو، کورسو مثلا بارقه ی امید، پرتو امید، کورسوی امید برای Sliver of Hope
ترشرویی کردن بداخلاقی کردن آه و ناله کردن شکایت کردن نق زدن
( به طنز ) نابغه، مخ
زنده نگه داشتن، تداوم بخشیدن و حفظ کردن ( حیات )
شرابه دار منگوله دار
با شور و شوق
sliver of hope
با عجله انجام دادن کسی را هول کردن و وادار به عجله کردن
نیروی کمکی
بسیار. . . به مقدار زیاد. . . قبل از صفت در جایگاه تشدیدکننده یا intensifier هم میاد Decidedly means to a great extent and in a way that is very o ...
اعتماد داشتن اطمینان کردن
در جایگاه فعل: 1. کور کردن 2. ( در مورد نور و . . . ) چشم را زدن 3. چشم کسی را بستن، غافل کردن
تیغ، تیغه، دستگاه برش
مرموز، اسرار آمیز، مافوق طبیعی supernatural - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - رعب انگیز، هراس انگیز، وحشتناک weird and frightenin ...
از چنگ درآوردن چیزی را با مکر و حیله از چنگ دیگری درآوردن
( ابر ) نازک و کمرنگ