پیشنهادهای زهرا کابلی (١٣١)
( احساسات ) فروخورده، سرکوب شده کمرو، معذب، خجالتی، ناراحت
جسور، بی پروا، نترس، بی باک
انس گرفتن، متعهد شدن enter into a bond with sb
نقشه اولیه نقشه همکف
کمک کردن، یاری رساندن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن ارتقا دادن، ترفیع دادن به، به درجه . . . ترفیع دادن ( مسابقه ) برگزار کردن، ترتیب دادن ( کالا ) تب ...
معقول، طبیعی، قابل فهم
چوب، چوب گلف چماق، باتوم
تصادفی، اتفاقی بدون ترتیب، بدون نقشه، به شکل نامنظم اینجا و آنجا، این طرف و آن طرف، گُله به گُله
آزادانه، بدون مزاحمت ( دید ) باز
توانمند
همنواگرایی
رؤسا، رهبران، سران، سرکردگان، فرماندهان
آموزش زدایی کردن
آموزش زدایی کنار گذاشتن آموخته های قبلی و آمادگی برای پذیرش آموزه های جدید
دل گرفته
اگه با stomach و tummy بیاد، منظور درد یا دلپیچه ناشی از استرس هست. . . . دلشوره داشتن my tummy is doing flips my tummy is doing flips the discomfor ...
خوردن تا ته، بلعیدن، ته چیزی را درآوردن باور کردن، پذیرفتن بدون چون و چرا غرق لذت شدن، کیف کردن
adj. Slang term meaning good looking, stylish or cool. خوش قیافه، خوش تیپ، خفن
رو دست کسی بلند شدن چیزی را از جلوه انداختن آبروی کسی را بردن
با افاده راه رفتن
تحقیر کردن، گستاخانه خندیدن
تحقیر کردن
له کردن، فشار دادن chiefly US, informal to press ( something, such as food ) into a pulp or a flat shape : SQUASH, MASH به زور جا دادن، چپاندن c ...
صندلی مسافرتی صندلی تاشو سفر صندلی کمپینگ
با توجه به معنی فعلش در فرهنگ هزار، معنای خارش هم داره، همون حس خارش یا قلقلک
دوستی یعنی همین دوستی برای همین روزهاست/برای همچین موقع هاست دوستی به درد همینها / همین روزها/ همچین مواقعی می خوره
سخت کوش
گاهی، گهگاهی، گاه گداری، هرازگاهی، هر چندوقت یکبار
هم زمانی، پیشآمد
ترشرویی کردن بداخلاقی کردن آه و ناله کردن شکایت کردن نق زدن
معمولا بصورت ( brum brum ) می آید و می تواند قام قام، غام غام و معنا شود ( Child's play idiom expressing the sound of a vehicle )
خیلی زود در چشم بهم زدنی تا بجنبم very quickly or soon We'll be there before you know it The game was over before I knew it
چوب موازنه، چوب تعادل
( در موردعضلات ) گرم کردن I jump up and down to loosen my leg muscles بالا و پایین میپرم تا عضلات پاهایم را گرم کنم نرمش کردن، خود را گرم کردن loose ...
تفکر رشد ذهنیت رشد نگرش رشد طرز فکر رشد
زاویه دار، ناموزون، ناهموار ( اندام ) بی قواره، قناس، تکیده، استخوانی ( رفتار ) خشک، نساز، نچسب، نافرهیخته
پرخطر، پرمخاطره، خطرناک
غافلگیر شدن مواجه شدن با شرایطی که انتظارش را ندارید
( به طنز ) نابغه، مخ
مزاحم، مایه ی دردسر، آزارنده کسالت بار، طاقت فرسا، ملالت بار
مرید، هوادار، طرفدار
به طرز فجیعی، به نحو وحشیانه ای، بی رحمانه
بی خبر، یهویی، فوری
سم، سمی چیز مضر، چیز ویرانگر، مایه فساد ( محاوره ) غذای کوفتی، غذای زهرماری، کوفت، زهرمار ( عامیانه و به شوخی ) مشروب، دوا، تلخ آبه
the same همین. . . . همین طور. . . همین کار . . . "I am sure she would do as much for me" مطمئنم او هم برایم همین کار را می کند "Mom told me as m ...
با هیجان با شور و حرارت
بدخواهانه، با بدخواهی، با بدجنسی
بدخواه، بد اندیش، بدجنس
بپر بپر کردن تند و تند بالا و پایین پریدن ( دقیقا مثل بپر بپر بچه ها وقت بازی )
نفس عمیق کشیدن ( از شادی یا لذت ) آه کشیدن ( از غم یا خستگی ) زوزه کشیدن باد