پیشنهادهای ZabanHi (٤١٧)
"شمد" یعنی پتوی نازک یا ملحفه ی سبک که معمولاً تابستان ها روی خود می کشند. در انگلیسی می شود: 🩵 light blanket یا bed sheet ( بسته به جنس و کاربردش ...
Conceptual = مربوط به یا مبتنی بر مفاهیم، مفهومی ( adj )
حدود توانایی های انسانی
support
حلقه های بازخورد وقتی یک سیستم ( انسان، حیوان یا ماشین ) عملی انجام می دهد، نتیجه یا اثر آن عمل دوباره بر سیستم تاثیر می گذارد. به این فرایند که اثر ...
تبادل / تعامل / ارتباط مثال: Buying and selling goods is a business transaction خرید و فروش کالا یک تبادل تجاری است.
جمعی / مشترک مثال: The village has a communal garden روستا یک باغ جمعی دارد.
نامنظم / پرشتاب و ناگهانی / بریده بریده مثال: The car moved in a jerky way over the rough road ماشین روی جاده ی ناهموار با حرکت های نامنظم حرکت می کر ...
تسلط / مهارت / کنترل ماهرانه
قله تپه یا نوک تپه مثلاً: The general stood on the hilltop ژنرال روی قلهٔ تپه ایستاده بود.
شیب / دامنه
دومی / گروه دوم
محدود / مجبور / مقید ( adj )
به سرعت و ناگهانی منتقل کردن / بردن
معطوف کردن / جلب کردن
تجهیزات یا افسار و دهنه و زین و وسایلی است که برای بستن و کنترل حیوان به کار می رود
based on
Japanese comics
important, well - known, or influential
limit
intentional ( adj )
to cover everything completely ( adj )
collection of texts
limited
developing ( adj )
Limitations = weaknesses ( things you can’t help ) Delimitations = boundaries ( things you choose ) محدودیت ها = ضعف ها یا موانع بیرونی قلمرو پژوهش ...
Limitations = weaknesses ( things you can’t help ) Delimitations = boundaries ( things you choose ) محدودیت ها = ضعف ها یا موانع بیرونی قلمرو پژوهش ...
support
خطا
comparing
( checking information from multiple sources )
trustworthy
make sure
academic
place or position
تعامل ، interact
ویژگی ها
clear
unique
متضاد flexible
ممکنه برگرفته از ریشه فارسی" جدی" باشه!
کلمات واضح و قابل فهم
کلمات واضح و قابل فهم
سخنرانی افتتاحیه: نطقی که هنگام تصدی یک مقام عمومی، مانند ریاست جمهوری، ایراد می شود تا اهداف و دیدگاه های خود را به مردم معرفی کند و الهام بخش آن ها ...
to accept, understand, or deal with a situation, fact, or emotion
to understand, accept, or deal with something
جلب رأی / به دست آوردن حمایت برای حق رأی / کسب پشتیبانی مردم
cause, create, lead to