سهیلا سهرابی

سهیلا سهرابی لیسانس زیست شناسی
فوق لیسانس روانشناسی تربیتی
تدریس زبان انگلیسی برای تمام سطوح
تعداد کتابهای چاپ شده: 4
کتابهای در دست چاپ: 2
کتابهای در دست ترجمه: 1

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



get one's bearing٢٢:١٤ - ١٤٠١/٠٩/٠٣جمع و جور کردن خودگزارش
2 | 0
brightly١٩:١٣ - ١٤٠١/٠٩/٠١شادمانه با خوشحالی با سرحالیگزارش
7 | 0
small voice١٧:٤٠ - ١٤٠١/٠٨/٢٧صدای ضعیفگزارش
2 | 0
at the touch of٢٣:٤٥ - ١٤٠١/٠٨/٢٣idiom. : a small amount of ( something ) : a hint or trace of ( something ) She noticed a touch of garlic in the sauce.گزارش
0 | 0
equal to a challenge٠٠:٥٩ - ١٤٠١/٠٨/٢٣having the necessary strength, courage and ability to deal with something successfully داشتن قدرت، شجاعت و توانایی کافی برای حل یک مساله یا موفقیت در ... گزارش
2 | 0
under the pretense of٢٢:٤٥ - ١٤٠١/٠٨/٢٠به بهانه یگزارش
2 | 0
empty١٨:٣٩ - ١٤٠١/٠٨/٢٠اگه برای توصیف صدا به کار بره، میشه بی احساس معنی کرد یا بی روحگزارش
2 | 0
lift up٢٢:٥٩ - ١٤٠١/٠٨/١٧قدرت دادن به کسیگزارش
5 | 1
know better than to do something١٩:٢٣ - ١٤٠١/٠٨/١٤عقلش میرسید که ( فلان کار ) را نکندگزارش
18 | 0
inspire me٢٣:١٨ - ١٤٠١/٠٨/١٣روشنم کنگزارش
5 | 0
outmatched٢٣:١٥ - ١٤٠١/٠٨/١٣A good tactician knows when he’s outmatched یه استراتژیست ( تاکتیسین ) خوب میدونه چه موقع حریفش ازش خیلی قویتره یا میدونه چه موقع باختش حتمیه ساختار ... گزارش
12 | 0
granted٢٠:٣٠ - ١٤٠١/٠٨/١١به فرض آن که با این فرض کهگزارش
5 | 1
unbroken٢٢:٥٨ - ١٤٠١/٠٨/٠٨سرکشگزارش
0 | 0
hysterical١٨:٤٤ - ١٤٠١/٠٨/٠٨جنون آمیز روانشناس های قدیمی، هیستری رو معادل جنون میدونستن. در نتیجه فکر میکنم ترجمه جنون براش مناسب باشه. البته توی متن های علمی باید بیشتر به ترجم ... گزارش
12 | 0
fail someone١٨:١٤ - ١٤٠١/٠٨/٠٨کسی را ناامید کردن پشت کسی را خالی کردن بد قولی کردن روی کسی را زمین انداختن توی حال کسی زدنگزارش
18 | 0
i cant thank you enough٢٢:٣٨ - ١٤٠١/٠٧/٣٠نمیدونم چطور ازت تشکر کنم نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنمگزارش
12 | 0
gaping٢١:٤٩ - ١٤٠١/٠٧/٣٠دهن گشادگزارش
5 | 0
abused٢١:٢٨ - ١٤٠١/٠٧/٣٠آزار دیده آسیب دیده صدمه دیده مجروح کسی/چیزی که باهاش بدرفتاری شده کسی/چیزی که ازش سوءاستفاده شده ( این کلمه، مگر این که در جایگاه فعل گذشته استفاده ... گزارش
12 | 0
twisted٢٠:٢٠ - ١٤٠١/٠٧/٣٠she’s got me twisted این جمله رو دیدم کاربر Setayesh - Arya نوشته و معنی کرده: ( ( من به دو بخش تقسیم شدم بخشی پیش اون و بخشی پیش خودم ) ) که خب واض ... گزارش
55 | 1
be not right in the head٠٠:٤٨ - ١٤٠١/٠٧/٣٠فکر کسی درست کار نکردن عقلش کار نمیکنه فکرش به هم ریختهگزارش
2 | 0
move on٢٣:١٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٩دل کَندَن ( یکی از کاربردهاش وقتیه که دو نفری که عاشق بودن و جدا شدن، دیگه حسی به هم نداشته باشن و رفته باشن پی زندگی خودشون. اینطوری میگیم از هم دل ... گزارش
25 | 0
the element of surprise٢١:٥٠ - ١٤٠١/٠٧/٢٥عامل غافلگیری مزیت غافلگیریگزارش
0 | 0
broken١٥:٣٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٢دست و پا شکسته ( زبان )گزارش
16 | 1
stiff١٨:١٠ - ١٤٠١/٠٧/٢١چِغِرگزارش
18 | 0
joint lock١٨:٠٦ - ١٤٠١/٠٧/٢١قفل مَفصل �قفل مفصل به گروهی از فنون رزمی گفته می شود که در آن مفصل حریف گرفته و به صورتی حرکت داده می شود که به حداقل دامنهٔ حرکتیِ ممکنِ خود برسد و ... گزارش
9 | 0
not be an option١٣:٢٣ - ١٤٠١/٠٧/٢٠امکانپذیر نبودن ممکن نبودن �راه نداره� غیرممکن محال نشدنیگزارش
5 | 0
rip in two١٢:١٤ - ١٤٠١/٠٧/١٩دو پاره کردنگزارش
0 | 0
striking stone١٠:١٦ - ١٤٠١/٠٧/١٩سنگ چخماقگزارش
0 | 0
be a dear٢٠:٣٨ - ١٤٠١/٠٧/١٦to be sweet or useful تقریبا به معنی: میشه لطف کنی. . . ؟ میشه محبت کنی. . . ؟ معمولا در ابتدای جمله درخواستی استفاده میشه. مثال: Would you be a dea ... گزارش
25 | 0
realized١٧:٣٠ - ١٤٠١/٠٧/١٣اگه در جایگاه فعل گذشته نباشه، باید صفت معنی بشه. به معنی آگاه، ماهرگزارش
12 | 0
stroke of genius١٥:٠٩ - ١٤٠١/٠٧/١٢فکر نبوغ آمیزگزارش
0 | 0
sweep off one's feet١٠:٢٣ - ١٤٠١/٠٧/١١کله پا شدن زمین خوردن به زمین افتادنگزارش
2 | 1
mounting١١:١٦ - ١٤٠١/٠٧/٠٩جفت گیری هم میشه توی حیووناگزارش
5 | 0
come up empty١١:٣٥ - ١٤٠١/٠٧/٠٧to fail شکست خوردنگزارش
5 | 0
discourage١٣:٤٠ - ١٤٠١/٠٦/٣٠بر حذر داشتنگزارش
2 | 0
admonishing٢١:٥١ - ١٤٠١/٠٦/٢٩سرزنشگرگزارش
0 | 0
wheels are turning in his head٢١:١٧ - ١٤٠١/٠٦/٢٩دو دو تا چهارتا کردن قطعه های پازل را کنار هم گذاشتن پی بردن به چیزی معما را حل کردنگزارش
9 | 0
panic attack٢١:١٤ - ١٤٠١/٠٦/٢٩حمله هراسگزارش
7 | 1
treasonous١٨:٢٣ - ١٤٠١/٠٦/٢٩خائنانهگزارش
2 | 0
to term٢٣:٤٧ - ١٤٠١/٠٦/٢٧to the natural end of a pregnancy تا پایان طبیعی بارداریگزارش
2 | 0
swim٢١:٥٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٧غوطه ور بودن دور سر آدم چرخیدن ( اشیا ) گیج رفتن ( سر ) ( منبع: دیکشنری هزاره )گزارش
14 | 1
out of range١٣:٢٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٧خارج از محدوده خارج از دسترسگزارش
9 | 0
alter ego١٣:١٨ - ١٤٠١/٠٦/٢٤همزادگزارش
21 | 1
crime fighters١٢:١٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٤کسانی که با جرم و جنایت مبارزه میکنن مثل پلیس یا مثلا بتمن :دیگزارش
18 | 0
hax٢٢:٣٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٢معانی دیگه این اسلنگ: تقلب کردن ( توی گیم ) یا یه چیز فوق العاده که انتظارشو نداشتی ( منبع: https://en. wiktionary. org/wiki/hax#:~:text=2010s amon ... گزارش
18 | 0
take of٢٢:٣١ - ١٤٠١/٠٦/٢٢ظاهرا همه این فعل رو با take off اشتباه گرفتنگزارش
16 | 0
unimpressed١٣:٣٩ - ١٤٠١/٠٦/٢٠به نقل از هزاره: بی تفاوت بی علاقه بی اعتناگزارش
5 | 0
demurely٠٩:٥٣ - ١٤٠١/٠٦/٢٠به نقل از هزاره: موقرانه با وقار با متانت محجوبانه خجولانه با کمروییگزارش
5 | 0
jerkily١٦:٣٦ - ١٤٠١/٠٦/١٧افتان و خیزانگزارش
14 | 0
tactlessly٢٠:٣٨ - ١٤٠١/٠٦/١٦با بی ملاحضگیگزارش
2 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده