پیشنهاد‌های مالک میرزائی (٧١٠)

بازدید
١,٥٧٥
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

خفن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کسی رو پیچوندن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

پوز دادن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلط بینی ، خِلمِش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لبریز ، چیزی که بیش از ظرفیت پر شده باشه. مثل ساندویچی که تا خرخره توش مواد ریخته باشن نشه بخوریش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

به زن زندگی جمع کن و خونه دار و کدبانو می گن keeper. مثال: . My wife is a keeper زن من زن زندگیه.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفف all right باشه ، خیلی خب. حله

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرایش جنسی نرمال به جنس مخالف در محاوره به معنای خوب ، ردیف. . مثال: ?You straight خوبی؟ ردیفی؟

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

رفیق ، داداش. مثال: ?What's up , dawg چه خبر رفیق؟

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضربه کوفتگی I have a bump ضربه خوردم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خار مثال: I have a splinter خار رفته تو بدنم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ساعت ۶ عصر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساعت ۶ صبح ، فلق ، سپیده دم. متضادش: dusk شش عصر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوگیر شدن. مثال: I got carried away جوگیر شدم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه افتادم. تو راهم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همین الان رسیدم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دست و پا چلفتی بودن ، این دست به اون دست بگه گ. ه نخور

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اهداف بلند در سر داشتن ، بلند پروازی کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو دردسر افتادن معادل اصطلاح : in a pickle

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وانت شاسی بلندمثل kmc

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

به موتورهای ک. و. ن. گشادی دنده اتومات می گن. مثل موتورهای طرح کلیک و. . .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلفظ سریع a little bit of

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفف is this

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلفط سریع you are in it

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفش بی پاشنه ( بیشتر زنانه )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرد و خاکشیر شدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

لب پر شدن. مثال: . the cup is chipped فنجون لب پر شده.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبونتو گاز بگیر. ساکت باش ، این چه حرفیه؟

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عالی ، درجه یک ، نامبر وان ، بی حرف و حدیث

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

ادم عشق مطالعه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موافقم

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر صحبت رو باز کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

توی یک چشم بهم زدن آماده کردن چیزی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

آب دماغ سبز و زشتی که آویزون می شه. در گویش استان گلستان : خِلمِش

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرکی که کنار چشم جمع می شود. معمولا گوشه چشم جنب بینی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماده چرک و لزج مثال: Eye gunk چرک گوشه چشم

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

صحبت کردن با

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کم شدن. مترادف با decrease متضاد go up و increase

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

حاشیه رفتن ، از واقعیت دوری جستن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دکه ، غرفه فروش ، مغازه کوچک

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

محاسبه کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

داد و بیداد کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوگندی که رئیس جمهور در مراسم تحلیف می خورد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

جریحه دار کردن. مثال A wise man never hurts girls feelings یک مردعاقل هرگز احساسات دختران را جریحه دار نمی کند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

به وجد آمدن مثال: The little girl keen mind pleased the audiance هوش شدیدا بالای دختر کوچولو حضار رو به وجد آورد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

بریدن ، قطعه کردن و تکه تکه کردن مثال: The keen knife cut throyh the meat چاقوی تیز ، گوشت رو تکه کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست تنگ بودن ، بی پول بودن مثال: I'm out of money right now در حال حاضر دستم تنگه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

سنگدل مثال: I'm sorry. I was so hard on you متاسفم. من نسبت به تو خیلی سنگدل بودم.