پیشنهاد‌های مالک میرزائی (٦٦٢)

بازدید
٨٠٨
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراموش کردم. خاطرم نیست

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به خاطر نیاوردن ، فراموش کردن مثال: It slipped my mind فراموش کردم

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخفف body odor یعنی بوی عرق بدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی اعتنا ، بی تفاوت ، بی مسئولیت کسی که نسبت به مسائل اطرافش عین گاو می مونه و هیچی حالیش نمیشه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ظروف مایع ظرفشویی ، مایع دستشویی و امثالهم

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خالی کردن آب تانک دستشویی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وسیله ای که گرفتگی دستشویی را با آن باز می کنند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محل شستن در دستشویی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

محل شستن دست ها در دستشویی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

دستشویی فرنگی سرپایی برای ادرار

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور جایی دور زدن و چرخیدن. مثال : Wallking arround the square دور میدان دور زدن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبور کردن از روی چیزی. مثال : I am walking across the bridge من دارم از روی پل عبور می کنم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشت در موندن. مثال: She was locked out او پشت در موند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

شوکه شدن ، از تعجب خشک شدن ، مات و مبهوت موندن. مثال: I was left speechless از تعجب خشکم زد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی نمایش انگشتان دست برای لایک کردن موسیقی راک. به این صورت که انگشت اشاره و انگشت کوچک رو به حالت شاخ در می اوررند و دو انگشت وسط رو جمع می کنند. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

نشان دادن انگشتان به حالت V

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی دست دادن که به معنای مصافحه نیست. بیشتر برای بیان موافقت ، همدلی ، قول و قرار مردونه و . . . . به کار می رود. دست ها رو بالا می اوردند ، با هم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

چیزی رو با پیچوندن و غلتوندن پایین اوردن. مثال: I roll down my sleeves من آستین هام رو پایین میارم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

یکی از معنی هاش ترکیدن از فشار ادراره. مثلا میگه: I'm burtsting. دارم می ترکم [مثانه م داره می ترکه]

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

بیرون زدن چیزی از جای واقعی خودش. مثلا شورت بزنه بیرون از شلوار می گیم: The shorts are sticking out

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برچسب ، اتیکت مثل اتیکت راهنمای چسبیده به لباس

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالا امدن مثال He popped up his collar. او یقه ش رو بالا اورد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشتباه وصل کردن دو چیز. بالا و پایین بودن مثال: The buttons are misaligned دکمه ها بالا و پایین بسته شدن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

در مورد لباس معنی لنگه به لنگه می دهد. مثال: The shoes are mismatches. کفش ها لنگه به لنگه ان.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیپ

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در هاون کوبیدن و له کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فشردن و چلوندن چیزهایی مثل پارچه خیس و. . .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

دست از سرم بردار. نمی خوام بشنوم

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حتما همین طوره. صد درد صد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشکل چیه؟ اتفاقی افتاده؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

بریز بپاش ، کثیفی ، افتصاح ، بهم ریختگی. مثلا وارد خونه می شی می بینی همه چی به هم ریخته. میگی: !What a mess چقدر به هم ریخته؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

معنی اصلی: عصب معنی مجازی و عامیانه: پر رو مثال: What a nerve چه پررو!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

توی دردسر بدی افتادن، بدجور شکست خوردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دپرس بودن ، روحیه نداشتن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پررو نشو

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دانه دادن گیاهان ، دانه پراکنی گیاهان برای لقاح گیاهان استفاده می شود. مثال Most of plants lay eggs. بیشتر گیاهان دانه های خود را پراکنده می کنن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به معنی حامله و باردار است اما برای انسان به کار می رود. این کلمه رو برای حیوانات استفاده می کنیم. مثال My dog is gravid. سگم حامله است

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدمی که از روی بخار معده نظر می ده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در برابر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

همدست . آدمِ پایه کسی که به رفیقش کمک میکنه مخ کسی رو بزنه.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غلط و اشتباه. حالت عامیانه تر برای wrong , false

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

صبر کردن به چیزی محکم چسبیدن آویزون شدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز کردن بسته بندی یک چیز، چیزی رو که دور چیز دیگه پیچیده شده بلز کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگردوندن چیزی سر جاش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

یعنی یک چیزی رو از بین تعدادی جدا کردن و برداشتن. مثل برداشتن یک کتاب از بین کتاب های کتابخانه جدا کردن یک گل از بین یک دسته گل

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغز فندقی ، شل مغز ، خنگ ، تعطیل المغز و . . . .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بچه ته تغاری مثال: He is the baby of the family. اون ته تغاریه.