پیشنهادهای محمود اقبالی (٣,٢٣٣)
طاقت. [ ق َ ] ( ع اِمص ) تاب. توان. ( صحاح الفرس ) . توانائی. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 66 ) . تیو. تاو. توش. پایاب. ( ...
طاقت. [ ق َ ] ( ع اِمص ) تاب. توان. ( صحاح الفرس ) . توانائی. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 66 ) . تیو. تاو. توش. پایاب. ( ...
منحول. [ م َ ] ( ع ص ) شعر و سخن بربسته بر خود که دیگری گفته باشد. ( منتهی الارب ) . شعر دیگری که بی تغییر الفاظ و مضمون به نام خود خوانده باشند. ( غ ...
منحوس. [ م َ ] ( ع ص ) بداختر. ( آنندراج ) . شوم و نافرجام و بداختر و نحس و بد و بدبخت. ( ناظم الاطباء ) . ضد مسعود. نَحس. نَحِس. ( از اقرب الموارد ) ...
خرفت. [ خ ِ رِ ] ( از ع ، ص ) کندفهم. کندذهن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . کودن. بیحس. مبهوت. ازکاررفته. ( ناظم الاطباء ) . خرفة. [ خ ُ ف َ ] ( ع اِ ) آن ...
محترم. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع ص ) باحرمت. مورد تکریم. احترام شده. حرمت داشته شده. ( از منتهی الارب ) . باآبرو و با احترام و بااعتبار و با عزت و بزرگوار. ...
ابلاغ. [ اِ ] ( ع مص ) رسانیدن. گذاردن ( پیام ) . ایصال. انهاء. || انذار. ( تاج المصادر بیهقی ) . منبع. لغت نامه دهخدا
( مصدر ) ۱ - رسانیدن ( نامه یا پیام ) ایصال جمع : ابلاغات . ۲ - رساندن اوراق قضائی بوسیل. مائ مور مخصوص به اشخاصی که در آن اوراق قید شده است . یا ابل ...
لقاء. [ ل ِ ] ( ع مص ) دیدار کردن. ( منتهی الارب ) . لقاءة. لَِقایة. لِقی. لُقی. لِقیان یا لُقیان. لقیة. لُقیانة یا لِقیانة. لُقی . لُقی ً. لقاة. ( م ...
مایل. [ ی ِ ] ( ع ص ) مائل. برگردنده از راه. ( ناظم الاطباء ) . ترک کننده و برگردنده ازراه. ( از اقرب الموارد ) . خم شونده از راه. ( از منتهی الارب ) ...
طالب. [ ل ِ ] ( ع ص ) جوینده. جویا. جویان. خواهنده. خواهان. خواستار. خواستگار. خواهشمند. طلبکار. ( منتهی الارب ) . طلوب. مُلتمس. ج ، طالبون ، طالبین ...
رافع. [ ف ِ ] ( ع ص ) بردارنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) . بلندکننده. ( ...
هجوع. [ هَُ ] ( ع مص ) خفتن. ( ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ) . به خواب رفتن به شب. ( منتهی الارب ) . یا مطلق خواب. ( اقرب الموارد ) : همه شب نب ...
هجو. [ هََ ج ْوْ ] ( ع مص ) نکوهیدن. ( منتهی الارب ) . شمردن معایب کسی. ( اقرب الموارد ) . عیب کردن. ( اقرب الموارد ) . || دشنام دادن کسی را به شعر. ...
�بِلال� یا �بَلال�؟ #واژه_شناسی #ریشه_شناسی @Rostami_Siamak
واژه فارسی �زلف� با واژه قرآنی �زُلف / زُلْف�، یکی از همان برداشت های نادرست یا �جعلیات زبانی� است که در منابع آکادمیک و ریشه شناسی دقیق، قابل قبول ن ...
به ادعاهای مربوط به ریشه شناسی واژه ی فرش و نسبت دادن آن به واژه های اوستایی و قرآنی است. بیایید دقیق و علمی بررسی کنیم. - - - ۱. واژه ی �فرش� ...
نمونه ای از ادعاهای جعلی و شبه علمی در حوزه ریشه شناسی واژه هاست که تلاش می کنند واژه های اوستایی/پهلوی را به واژه های عربی در قرآن ربط دهند. تحلیل ع ...
واژه ی �دایی� ( به معنای برادر مادر ) در زبان فارسی امروز بسیار رایج است. برای تعیین ریشه و بررسی این که فارسی است یا وام واژه، باید سراغ منابع ریشه ...
مرحله به مرحله و مستند بررسی کنیم که ببینیم ریشهٔ واژه کوتاه/kūtāh چیست و ادعای �ترکی بودن� آن تا چه حد درست یا نادرست است. - - - ۱. شواهد در ز ...
این جور موارد معمولاً با هم صدایی سطحی بین واژه ها سوءاستفاده می کنند و بدون توجه به ریشه شناسی علمی، کلمات رو به هم ربط می دن. بیاید مرحله به مرحله ...
دوستان بنده آدم به این قد هفت خط ندیدم از اینور بوم میفته آنور بوم بعدش یک چیز جالب سلطان دیس لاک بعدش چیز های جالب تر همه رو می برد زیر سوال همین طو ...
واژه ها با ریشه شناسی دقیق و منابع کار می کنید. بیایید واژه ی قُلی / کُلی را مرحله به مرحله بررسی کنیم: - - - ۱. کاربرد و معنی در زبان های ترک ...
واژه ها با ریشه شناسی دقیق و منابع کار می کنید. بیایید واژه ی قُلی / کُلی را مرحله به مرحله بررسی کنیم: - - - ۱. کاربرد و معنی در زبان های ترک ...
با استناد به منابع معتبر این گونه ادعاها رو بررسی کنیم. بیایید مرحله به مرحله و مستند جلو بریم. - - - ۱. ادعا چیست؟ ادعا این است که: �بارو� ...
ادعاهایی که آوردید در فضای مجازی زیاد تکرار می شوند، اما از نظر زبان شناسی تاریخی و منابع معتبر بین المللی جایگاه علمی ندارند. من به صورت مستند و دقی ...
واژهٔ �یورش� از آن دسته واژه هایی است که هم در زبان فارسی و هم در زبان ترکی دیده می شود و همین باعث سوءبرداشت و ادعاهای نادرست می شود. اجازه بدهید دق ...
واژه �آقا یا آغا� ( āqā ) در اصل سریانی است و شکل آن در سریانی به صورت ayiā یا ʾāqyā ثبت شده است و به معنای �بزرگان، رجال، اشراف� بوده است. این واژه ...
واژه �آقا یا آغا� ( āqā ) در اصل سریانی است و شکل آن در سریانی به صورت ayiā یا ʾāqyā ثبت شده است و به معنای �بزرگان، رجال، اشراف� بوده است. این واژه ...
قس. [ ق َس س ] ( ع مص ) رنج دادن و آزردن به سخن زشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . گویند: قسّهم قسّاً؛ رنج داد و آزرده کرد ایشان را به سخن زشت. ...
تالی. ( ع ص ) درپی رونده. اسم فاعل است از تِلو بمعنی پس چیزی رفتن است. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . پیروی کننده. ( فرهنگ نظام ) . پس رو. ازپس آینده. ...
صفوت. [ ص َ وَ ] ( ع اِ ) صفوة. خالص و برگزیده چیزی : چون خاک و هوا را بشود رتبت و صفوت چون چرخ و زمین را بجهد راحت و آرام. مسعودسعد. چون ز راه صدق ...
( نخبة ) نخبة. [ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) کون. اِست. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) . || دوستکانی. کلمه ای است عراقی. ( از مهذب الاسما ...
ممتاز. [ م ُ] ( ع ص ) جداشده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) . || برگزیده و پسندیده. منتخب شده. دارای امتیاز و برتری و بزرگو ...
متمایز. [ م ُ ت َ ی ِ ] ( ع ص ) ( از �م ی ز� ) جدا شده. باز شناخته از. آن که از دیگران مشخص و ممتاز و جدا باشد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . - م ...
تفاوت. [ ت َ وُ / وِ / وَ ] ( ع مص ) از هم جدا و دور شدن دو چیز. و هو علی غیر القیاس لان المصدر من تفاعل بضم العین الا ما روی فی هذالحرف. ( منتهی الا ...
شبیه. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) همانند. مثل. یقال : �هذا شبیه ذاک �؛ این مانند آن است. ( از اقرب الموارد ) . مانند. ( متن اللغة ) ( منتهی الارب ) . نظیر. ...
مشابهت. [ م ُ ب ِ / ب َ هََ ] ( از ع ، اِمص ) مانندگی. شباهت. همشکلی. مقابله چیزهای برابر و مانند هم. ( از ناظم الاطباء ) . شباهت. همانندی با کسی یا ...
شباهت. [ ش َ / ش ِ هََ ] ( ع اِمص ) مأخوذ از �شبه � عربی به معنی مشابهت و مانستگی و مانندگی و برابری. ( ناظم الاطباء ) . مانندی. همانندی. ماندن. مان ...
( آنتیک ) آنتیک. ( فرانسوی ، ص ، اِ ) ( از لاطینی آنتی کواوس ، به همین معنی ) ظرف یا جامه یا کتاب یا فرش یا مجسمه و مانند آن سخت دیرینه. || در تداول ...
( آنتی بیوتیک ) ( اسم ) ۱ - هرماده ای که موجب توقف حیات بشود ( عموما ) ۲ - در اصطلاح پزشکی آنتی بیوتیک بمادهای ( مانند پنی سیلین آکرومیسین و غیره ) گ ...
انتشار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) گسترده گردیدن و دراز گشتن روز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . طولانی شدن و امتداد یافتن روز. ( از اقرب الموارد ) . در ...
انتقام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) کینه کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) . کینه کشیدن از کسی ...
انتقال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) از جایی بجایی شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مجمل اللغه ) ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) . از جایی بجایی ...
طرف. [ طَ ] ( ع اِ ) چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . منه قوله تعالی : لایرتد الیهم طرفهم. ( قرآن 43/14 ) . و قال اﷲ تعالی : قبل ان یرتد الیک طرفک. ...
اجازه بدهید موضوع را مرحله به مرحله باز کنیم و از منابع معتبر استفاده کنیم تا ببینیم واژه تَکمه / دُگمه ( Button ) در اصل ترکی است یا هندواروپایی. ...
اجازه بدهید موضوع را مرحله به مرحله باز کنیم و از منابع معتبر استفاده کنیم تا ببینیم واژه تَکمه / دُگمه ( Button ) در اصل ترکی است یا هندواروپایی. ...
واژه هول. [ هََ ] ( ع اِ ) ترس از کاری که راه آن دریافته نشود. ( ازاقرب الموارد ) . ترس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( برهان ) . خوف. بیم. ( ...
حکام. [ ح ُک ْ کا ] ( ع اِ ) ج ِ حاکم. حاکمان. حاکمین. فرمانفرمایان. فرمانروایان. داوران. حکام. [ ح ُک ْ کا ] ( اِخ ) حکام عرب در جاهلیت پانزده تن ب ...
حکامت. [ ح َ م َ ] ( ع مص ) حکامة. محکم کار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) . || حکیم شدن. حکیم گردیدن. ( منتهی الارب ) . حکامة. [ ح َ م ...