پیشنهادهای محمود اقبالی (٣,٢٢٤)
محرض. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) اشنان دان و ظرفی که در آن اشنان می ریزند. ( ناظم الاطباء ) . محرضة. رجوع به محرضة شود. محرض. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) سرگشته و آ ...
محرومیت. [ م َ می ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) محروم بودن. محرومی. بی بهرگی. حرمان. || ناامیدی. نامرادی. || امتناع. ممانعت. || احتیاج. || زیان. || نقصا ...
محرز. [ م ُرِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احراز. کسی که گرد می آورد مزد را و سود می برد و برخورداری میکند از آن. ( ناظم الاطباء ) . گردآورنده و گیرنده مزد ...
( محرقة ) محرقة. [ م ُ رِ ق َ ] ( ع ص ) مؤنث مُحرِق. محرقه. رجوع به محرق شود. محرقة. [ م ُ ح َرْ رِ ق َ ] ( ع ص ) مؤنث محرق. رجوع به محرق شود. مح ...
محرر. [ م ُ ح َرْ رِ ] ( ع ص ) آزادکننده بنده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . آزادی دهنده. ( ناظم الاطباء ) . || کسی که نامزد میگردد برای خدمت مسجد و ...
محرق. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) سوهان. ( منتهی الارب ) . محرق. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) نیک سوزاننده به آتش. ( از منتهی الارب ) . سوزاننده. سوزنده : بدانست که ج ...
محرک. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) بن گردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . محرک. [ م ُ ح َرْ رِ ] ( ع ص ) جنباننده و حرکت دهنده. ( از منتهی ا ...
محراب. [ م ِ ] ( ع اِ ) برواره. ( منتهی الارب ) . بالاخانه و حجره بالای حجره. غرفه. ( اقرب الموارد ) . خانه. ( غیاث ) . || صدر مجلس. ( ناظم الاطباء ) ...
محارم. [ م َ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَحرَم. || ج ِ محرمة [ م ُ رُ / م ُ رَ ]. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به محرم و محرمة شود. || حرام کرده ها ...
محرم. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) در حرم درآینده. ( از منتهی الارب ) . کسی که احرام حج بسته است. ( ناظم الاطباء ) . احرام بسته. آنکه احرام بسته است زیارت خانه ...
اغیار. [ اَ ] ( ع اِ ) بیگانگان و این را فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. ( آنندراج ) . دشمنان. مخالفان محبوب. ( شرفنامه منیری ) . یعنی دشمنان و مخالف ...
ادعاء. [ اِدْ دِ ] ( ع مص ) دعوی کردن ، حق باشد یاباطل. دعوی کردن بر کسی. ( تاج المصادر بیهقی ) . دعوی کردن بچیزی. ( زوزنی ) . || نسب و نام خویش بر خ ...
اقنان. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قِن . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . بنده ای که از پدر و مادر بنده زاده باشد. ( آنندراج ) . منبع. لغت نامه دهخدا
اقناز. [ اِ ] ( ع مص ) از خم آب خوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . منبع. لغت نامه دهخدا
اقناس. [ اِ ] ( ع مص ) نسبت کردن خود را بسوی نژادشریف با وجود خساست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . منبع. لغت نامه دهخدا
اقناف. [ اِ ] ( ع مص ) فروهشته و سست شدن گوش شخص. || صاحب لشکر بسیار گردیدن. || مجتمع وفراهم آمدن رأی و تدبیر کسی. || درست شدن کار کسی. ( منتهی الار ...
اقنات. [ اِ ] ( ع مص ) دعا کردن بر دشمن. || دیر استادن درنماز. || پیوسته حج کردن. || دیر جنگ کردن با کفار. || فروتنی نمودن از برای خدای. ( منتهی الار ...
اقناب. [ اِ ] ( ع مص ) بچهل رسیدن عدد اسبان. ( منتهی الارب ) . صاحب مقنب شدن قوم. || پنهان شدن از بیم غریم یا از ترس سلطان. ( منتهی الارب ) ( ناظم ال ...
اقناح. [ اِ ] ( ع مص ) برداشتن در را به چوب تراشیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . بلند کردن در را به چوبی که جهت آن تراشیده بود. ( ناظم الاطباء ) . ...
اقناء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قِنو. ( منتهی الارب ) . || ج ِ قِنوة. || ج ِ قِنی ̍. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || ج ِ قُنو. ( منتهی الارب ) . رجو ...
( اقناءة ) اقناءة. [ اَ ءَ ] ( ع اِ ) جانب دیوار که سایه بوی بازگردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . منبع. لغت نامه دهخدا
اقناعیات. [ اِ عی یا ] ( ع اِ ) ( اصطلاح منطق ) عبارتست از ظنیات. ( غیاث اللغات ) . رجوع به اقناعی شود. منبع. لغت نامه دهخدا
اقناع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قِنع. ( منتهی الارب ) . سلاح و ساز. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به قنع شود. اقناع. [ اِ ] ( ع مص ) سر و چشم برابر چیزی داشتن. ...
اقبان. [ اِ ] ( ع مص ) شکست خوردن از دشمن. || شتابی کردن در دویدن بی ترس و بیم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . منبع. لغت نامه دهخدا
اقباض. [ اِ ] ( ع مص ) قبضه ساختن شمشیر و جز آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . شمشیر و کارد را دسته کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ...
رجل. [ رَ ] ( ع مص ) بر پای کسی زدن و رسیدن پای او را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . رسیدن بپای کسی. ( از ذیل اقرب الموارد ) . || ره ...
مدهش. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) درحیرت افکننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) . دهشت آورنده. آشفته کننده. سرگردان نماینده. بی هوش کننده. ( ناظم الاطباء ) ...
سلام درود . السلام علیک . ( جمله اسمی ) درود برتو ( درودی که مسلمانان گویند یکدیگر را هنگام دیدار و نیز در موقع زیارت قبور و خواندن زیارت نامه خطاب ب ...
علیه. [ ع َ ل َی ْه ْ ] ( ع حرف جر ضمیر ) بر او. بر وی. || ضرر. نقصان. زیان. ( ناظم الاطباء ) . به زیان. - بر علیه ؛ در تداول فارسی معاصر، مقابل بر ...
اولیا. [ اَ ل ِ ] ( اِ ) اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. ( ناظم الاطباء ) . دوستان و نزدیکان قرابت ونزدیکان خدا. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ...
اولیاء. [ اَ ل ِ ] ( ع اِ ) وَلی . ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) : والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات. ...
من با استناد به منابع معتبر زبان شناسی و فرهنگ های قدیمی فارسی، پاسخ دقیق و علمی به این ادعاها می دهم. - - - ❌ ادعای جعلی: �ماهی واژه عربی است ...
در جواب علامه ده" یک اصطلاح عامیانه فارسی است که به فردی اشاره دارد که خود را دانشمند و آگاه به همه چیز می داند، اما در واقع اینطور نیست و اطلاعاتش س ...
ادعاها نگاه کنیم. این دسته از مطالب معمولاً در فضای شبه تاریخی و شبه زبان شناسی منتشر می شوند و بیشتر بر حدس و تشابه ظاهری واژه ها متکی هستند، نه بر ...
ادعاها نگاه کنیم. این دسته از مطالب معمولاً در فضای شبه تاریخی و شبه زبان شناسی منتشر می شوند و بیشتر بر حدس و تشابه ظاهری واژه ها متکی هستند، نه بر ...
پدر دیس لاک در واژه گرخیدن خودش را نشون داد در سال های اخیر برخی منابع تلاش کرده اند ریشه های واژگان فارسی را به ترکی نسبت دهند، اما در بسیاری موارد ...
کاملاً واضح است که روایت شما درباره ی ریشه ی ترکی �اتاق� و ارتباط آن با �اوت� و �اق� یک برداشت کاملاً غیرعلمی و جعلی است و با اسناد زبانی و تاریخی قا ...
ادعاها با استناد علمی و منابع معتبر پاسخ بدهید من مرحله به مرحله توضیح می دهم: - - - ۱. ریشه و ساختار واژه ی ییلاق / یایلاق واژه ی یایلاق / ییل ...
مملوح. [ م َ ] ( ع ص ) نمکین. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . نمک سود. نمک کرده. نمک زده. نمکدار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : سمک مملوح ؛ ماهی نمک زده. ( ...
مملوحات. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) غذاهای نمکین و آچارها. ( ناظم الاطباء ) . منبع. لغت نامه دهخدا
مملوک. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) بنده و ملک کرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . بنده. ( غیاث اللغات ) . بنده درم خریده. ( دهار ) . غلام. ...
مملو. [ م َ ل ُوو ] ( از ع ، ص ) پر کرده شده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . پر و پر کرده شده. ممتلی. لبالب. ( از ناظم الاطباء ) . مشحون. انباشته. مُو ...
ظالع. [ ل ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ظلع. ستور خمیده و لنگ. || مرد مائل از حق و جز آن. || مرد گنهکار و تهمت زده. مذکر و مؤنث در وی یکسان است. || سگ لن ...
غره. [ غ ُ رَ / رِ ] ( اِ صوت ) آواز رعد و سباع. غُرّه. ( فرهنگ شعوری ) . رجوع به غُرّه شود. غره. [ غ ُرْ رَ/ رِ ] ( اِ صوت ) آواز رعد و سباع. به تخ ...
مجادیح. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ستارگان مایل به غروب. ( آنندراج ) : مسبب همه قادری است که مجادیح انواء، نفحه ای از نوافح رحمت اوست. ( ترجمه تاریخ یمینی ...
( مجادبة ) مجادبة. [ م ُ دَ ب َ ] ( ع مص ) به خشکسال رسیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . منبع. لغت نامه دهخدا
مجادلات. [ م ُ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ مجادلة. رجوع به مجادلة شود. ( مصدر و اسم ) جمع مجادله . منبع. لغت نامه دهخدا
مجادل. [ م ُ دِ ] ( ع ص ) خصومت کننده و جنگجو و ستیزه جو. ( ناظم الاطباء ) . خصومت کننده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || آن که جدال کند. آن که ج ...
مجارات. [ م ُ ] ( ع مص ) با یکدیگرمناظره کردن. با هم سخن گفتن : میان هر دورسول در منازعت و مراجعت سخن و حوالت ایشان به یکدیگر در آن جنایت مجارات بسیا ...
مجارا. [ م ُ ] ( از ع ، مص ) مخفف مجاراة ( مجارات ) با هم رفتن. و رجوع به مجاراة شود. || با یکدیگر برابری کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . - خ ...