پیشنهادهای محمود اقبالی (٣,٢٢٤)
ادعا را تحلیل کنیم و نشان دهیم که اشتباه و فاقد مبنای علمی است. اجازه بدهید گام به گام بررسی کنیم: - - - 1️⃣ بررسی واژه ی خفتان در منابع معتبر ف ...
ادعای ترکی بودن واژه �دگمه� و ریشه ی آن از فعل توگمک است. اجازه بدهید با دقت و منابع معتبر بررسی کنیم و ادعای مذکور را نقد علمی کنیم. - - - ۱. ...
ادعا را دقیق و مستند بررسی کنیم - - - ۱. ادعای مورد نظر برخی منابع و افراد ادعا می کنند که واژه ی فارسی �چرخ� اصالتاً تورکی است و شکل اولیه آن ...
ادعا را با دقت بررسی کنیم و از منابع معتبر علمی و تاریخی استفاده کنیم. ابتدا متن ادعا را تحلیل می کنیم: > �گنج کلمه ای تورکی است که از فعل گممک به م ...
ادعای شما مبنی بر اینکه کلمهٔ �بینی� در زبان ترکی از واژهٔ �بیرین� به معنی �بینی� گرفته شده است، باید بگویم که این ادعا از نظر زبان شناسی معتبر نیست ...
ادعای �بزک� از ریشه ترکی و معادل �نقش و نگار� و �بزمک� به معنی آرایش کردن. من قدم به قدم با شواهد مستند پاسخ می دهم. - - - 1️⃣ �بزک� در منابع م ...
خانم مصیب مهرآشیان مسکنی خیلی عزیز تحقیق هم شده این واژه بوران ترکی اسم پسرانه ترکی هست با احترام به شما کسی خیلی ساده هست بدون سند مدرک حرف می زنه ش ...
گام به گام و با منابع معتبر بررسی کن. - - - ۱. در مورد �جو و گندم� و �گو و گندم� ادعای �جو و گندم غلط است� و �گو و گندم پارسی است� صحت ندارد. ...
ادعاهای غیرعلمی و ناسازگار با منابع معتبر دینی، تاریخی و عرفانی. من مرحله به مرحله آن را نقد و با منابع معتبر توضیح می دهم: - - - ۱. ادعای �طی ک ...
ادعا را با دقت تاریخی بررسی کنیم و ببینیم چه بخش هایی جعلی یا نادرست هستند. من با توجه به منابع معتبر تاریخی پاسخ می دهم. - - - ادعا: �غلامان ت ...
۱. ادعای �چرباضمه� و ارتباطش با �چور� و �ادرار� در عربی اول از همه، چنین واژه ای ( �چرباضمه� ) نه در منابع لغوی معتبر فارسی هست، نه در عربی. حتی در ...
ادعاهای علمی ناپذیر و برداشت های کاملاً سلیقه ای درباره زبان و ریشه شناسی واژه هاست. اجازه بده مرحله به مرحله با دلایل علمی و منابع معتبر نقد کنم: ...
ادعا: �گسل� در فارسی از ترکی گرفته شده و ریشه آن �کسل� ترکی به معنی بریده شدن است. بیایید قدم به قدم بررسی کنیم: - - - 1️⃣ بررسی واژه �گسل� در ...
ادعاهای جعلی و غیرعلمی درباره زبان فارسی و ریشه فعل هاست که به طور کامل اشتباه و نادرست است. اجازه بدهید قدم به قدم و با منابع معتبر، علمی و روشن توض ...
ادعاهای نادرست و شبه علمی درباره زبان فارسی و ریشه شناسی آن است. من می توانم هر بخش را با استناد به منابع معتبر زبانی و تاریخی نقد کنم و توضیح دهم که ...
در مورد ریشه شناسی واژه های �ترکی�، �گن�، �گنجه� و �گنده�، لازم است به منابع معتبر و لغت نامه های شناخته شده مراجعه کنیم. ۱. واژه �گن� در زبان های ...
ادعایی که مطرح کرده اید هم از نظر زبان شناسی تاریخی و هم از نظر کاربردشناسی ترکی و ریشه شناسی فارسی اشکالات جدی دارد. بیایید مرحله به مرحله بررسی کن ...
خط به خط با استناد به منابع معتبر بررسی و پاسخ می دم، چون این دست نوشته ها معمولاً پر از مغالطه ی تاریخی، ژنتیکی و هویتی هستند. من پاسخ رو در سه بخش ...
اذا. [ اِ ] ( ع حرف ربط ) چون. وقتی. ( غیاث اللغات ) . || پس. ( غیاث اللغات ) . و تکون للمفاجاةو لغیرها. ( منتهی الارب ) . ناگاه. ( غیاث اللغات ) . | ...
( آذان ) آذان. ( ع اِ ) ج ِ اُذُن. اذان. [ اَ ] ( ع مص ) آگاهی. آگاهی دادن. آگاهانیدن. نِداء. اعلام. خبر کردن. خبر بگوش رساندن. || گوش بچیزی داشتن ، ...
مؤذن. [ م ُءْ ذِ ] ( ع ص ) آگاهی دهنده. نعت فاعلی از ایذان. ( غیاث ) ( آنندراج ) . اعلام کننده. || اذان گوینده. بانگ نماز گوینده. ( غیاث ) . مؤذّن. ...
ارحب. [ اَ ح َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی ازرحب : هذا ارحب ُ من هذا؛ ای اوسع. ( معجم البلدان ) . ارحب. [ اَ ح َ ] ( اِخ ) نام قبیله ای از همدان. ( منته ...
ارحبی. [ اَ ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به ارحب ، بطنی از همدان. مشهور بدین نسبت ابوحذیفة سلمةبن صهیب الارحبی از تابعین است و حذیفةبن الیمان از او روایت د ...
ارحبیات. [ اَ ح َ بی یا ] ( ع ص نسبی ، اِ ) ( نجائب. . . ) شتران منسوب به اَرْحَب. منبع. لغت نامه دهخدا
ارحم. [ اَ ح َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از راحم. رحیم تر. مهربان تر. بسیاررحم و بسیار مهربان. ( آنندراج ) : اَرحم الراحمین. و فی الحدیث : ارحم امتی اب ...
ارحال. [ اِ ] ( ع مص ) ریاضت دادن و رام کردن ستور را. ( منتهی الارب ) . || دادن ستور بارکش کسی را. شتر باری و سواری بکسی دادن. راحله بکسی دادن. || بس ...
ارحاء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ رحی ، بمعنی سنگ آسیا. ( آنندراج ) . || دندانهای آسیا. طواحن. || قبائلی که هر یک بنفسه مستقل و مستغنی از دیگرانست. ( مفاتیح ...
ارحاب. [ اِ ] ( ع مص ) فراخ گردیدن. ( منتهی الارب ) . فراخ شدن سرای. ( تاج المصادر بیهقی ) . || فراخ گردانیدن. ( منتهی الارب ) . فراخ کردن چیزی. ( تا ...
ارحام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ رحِم و رِحم. زهدان ها. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) : اﷲ یعلم ما تحمل ُ کل انثی و ما تغیض الارحام و ماتزداد و کل شی عند ...
منسوبه. [ م َ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، اِ ) بر وزن و معنی منصوبه است که درست و خوب نشستن نقش و کار و مهمات باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . انتظام و ترتیب و ...
منسوبین. [ م َ ] ( از ع ص ، اِ ) آنهایی که دارای نسبت و علاقه و پیوستگی باشند و خویشاوندان و متعلقان. ( ناظم الاطباء ) . بستگان. وابستگان. ( یادداشت ...
صرفان. [ ص َ / ص ِ ] ( ع اِ ) شب و روز. ( اقرب الموارد ) . صرفان. [ ص َ رَ ] ( ع اِ ) مرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || مس و قلعی. ( منتهی ...
صرفی. [ ص َ فی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به صرف. || عالم به علم صرف. ج ، صرفیون و صرفیین. صرفی. [ ص َ ] ( اِخ ) شاعری است. صاحب مجمع الخواص آرد: وی ژول ...
( صرفاً ) صرفاً. [ ص ِ فَن ْ ] ( ع ق ) محضاً. خالصاً. || تنها. فقط:صرفاً برای انجام این مقصود. . . صرفاً چنین است. . . منبع. لغت نامه دهخدا
صرف. [ ص َ ] ( ع مص ) گردانیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ) . بگردانیدن. ( زوزنی ) . گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) . باز گردانیدن کودکان را از مکتب. ...
از واژگان زیبا عربی هست ( صرفة ) صرفة. [ ص َ ف َ ] ( ع اِ ) نیک بختی زمانه. ( منتهی الارب ) . ناب الدهر، الذی نفتر عن البرد او عن الحرّ. ( اقرب الم ...
صرف. [ ص َ ] ( ع مص ) گردانیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ) . بگردانیدن. ( زوزنی ) . گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) . باز گردانیدن کودکان را از مکتب. ...
صغیر. [ ص َ ] ( ع ص ) خرد. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( مهذب الاسماء ) . خرد و کوچک. ( غیاث اللغات ) . کوچک. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ) . ...
( صغیرة ) صغیرة. [ ص َ رَ ] ( ع ص ) تأنیث صغیر. رجوع به صغیر شود. || گناه خرد. ( مهذب الاسماء ) . مقابل کبیرة : اقرار کرده بر گنه خود به سرّ و جهر ن ...
عدال. [ ع ِ ] ( ع مص ) با چیزی برابر آمدن. ( منتهی الارب ) . || خمیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || بازگردیدن از کسی. ( منتهی الارب ) . || اندازه ...
متظالم. [ م ُ ت َ ل ِ ] ( ع ص ) همدیگررا ستم کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . ظلم و ستم کننده یکی مر دیگری را. ( ناظم الاط ...
( متاعة ) متاعة. [ م َ ع َ ] ( ع مص ) نیکو و زیرک شدن ، متع الرجل متاعة؛ نیکو و زیرک گردید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . ...
متظاهر. [ م ُ ت َ هَِ] ( ع ص ) یارمند شونده با هم. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) . پشت به پشت پیوسته و یکدیگر ...
متاعب. [ م َ ع ِ ] ( ع اِ ) رنجها و ماندگیها این جمع تعب است خلاف قیاس. ( آنندراج ) ( غیاث ) . ج ِ متعب و متعبة. ( اقرب الموارد ) . ج ِ متعب. ( ناظم ...
متاع. [ م َ ] ( ع اِ ) اخریان و کالا و سود ومنفعت و سامان و هر آنچه حوائج را سودمند باشد. ج ، امتعه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . ق ...
واژه بسمه تعالی از ریشه ی دو واژه اول ترکی بسمه و تعالی عربی هست واژه بسمه. [ ب َ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) باسمه. لغت ترکی است و آن نام ابزاریست ک ...
بسمه. [ ب َ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) باسمه. لغت ترکی است و آن نام ابزاریست که بدان نقش ها و کلمه ها را بر منسوجات طبع میکنند چنانکه کاغذ رابا خاتم م ...
تعالیم. [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تعلیم. تعلیمات. رجوع به تعلیم شود. منبع. لغت نامه دهخدا
نسیه. [ ن َس ْ / ن ِس ْ ی َ / ی ِ ] ( از ع ، اِ ) آنچه نقد نباشد و به زمانه بعید وعده ادای آن کرده باشند. ( غیاث اللغات ) ( ازآنندراج ) . خلاف نقد. ( ...
تعالی. [ ت َ ] ( ع مص ) بلند شدن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . بس بلندشدن و برآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ارتفاع ( بر ...