ضراوت

لغت نامه دهخدا

ضراوت. [ ض َ وَ ] ( ع مص ) ضَری. ضَراءة. آزمند و حریص گردیدن. ( منتهی الارب ). سخت حریص شدن. ( زوزنی ) : ضراوت سفها در افساد حال و اتلاف مال رعیت زیادت می گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 383 ). قوت و ضراوت ابوعبداﷲ طائی در مباشرت حرب و چیرگی او بر سفک دماء وفتک اولیای خویش بدید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 351 ).|| حریص بودن بر صید. || در پی صید دونده شدن سگ. ( منتهی الارب ). در پی صید دویدن سگ. || خوگر شدن چیزی را، و منه قول عمر ( رض ): ایّاکم و هذه المحازر فان لها ضراوة کضراوة الخمر. ( منتهی الارب ). || خوف کردن. ( زوزنی ).

فرهنگ معین

(ضَ وَ ) [ ع . ضراوة ] (مص ل . ) ۱ - حریص شدن . ۲ - معتاد گشتن .

فرهنگ عمید

۱. آزمند شدن، حریص شدن.
۲. خوگر شدن، معتاد شدن به چیزی.

پیشنهاد کاربران

بپرس