پیشنهاد‌های علی ماشا اله زاده (٨٦٥)

بازدید
١,٢٩٠
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

۱ مجاب کردن ۲ موجب. . . شدن Nothing would induce me to vote him again هیچ چیز من را مجاب نمیکند که دوباره به او رای بدهم I'm trying to induce risk - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مجاب کردن Nothing would induce me to vote for him again. هیچ چیز مجاب نخواهد کرد مرا که رای بدهم به او دوباره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

تخیلات ( کسی را ) شعله ور کردن ذهن ( کسی را ) باز کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

( شخص ) با ثبات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرزها را در نوردیدن ( مرز های کیفیت )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

رفتن به بهترین کیفیت ( بدست آوردن بهترین کیفیت ) The company figured out how to get way over the edge of both service and pricing این شرکت کسب اطلا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

مرکز تندرستی و زیبایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

( شخص ) مورد نقد قرار نگرفته، کسی به او نگفته بالای چشمت آبرو هست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبادی آداب بودن ، مقررات را رعایت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

جانب احتیاط را رعایت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

همرنگ جماعت شدن، مثل بقیه مردم بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مثل بقیه بودن، مثل همه بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

مسیر سریع السیر ( به سوی موفقیت ) کوتاه ترین مسیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شکاف مثبت ( در ستون دارایی ها و بدهی ها ) دخل بیشتر از خرج ( سود ده )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

آنچه که از یک ( نوع عام، دسته بندی کل ) ( جزئی از کل ) در تایید آقای افشین حاجی طرخانی:جایگزینs' ( My philosophy is that of Buddhist economist ( no ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

شب به رخت خواب رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

آویزان ماندن ( روی طناب، میله. . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

خیلی عصبانی، به هم ریخته، داغون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

با ( فلان چیز ) حال می کنم ( فلان چیز را انتخاب می کنم ) You could spray the mosquito or burn it. I'd go with spraying با اسپری حال میکنم ( با اسپری ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آدم رزل بدرد نخور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بخشی از هزینه را پرداخت کردن We’re $5 short, but I’ll make up the difference.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تا آخر کاری رفتن ( به سر انجام رسانیدن ) I have to get through a long line of traffic من مجبورم تا آخر این صف طویل ترافیک را بروم.

پیشنهاد
١

فندقی مثل کیک میوه ای مغز فندقی شیرین میزند، دیوانه است، عقل درست و حسابی ندارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

فندقی مثل کیک میوه ای مغز فندقی شیرین میزند عقل درست و حسابی ندارد، دیوانه است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بلیط قطار چندمنظوره ( برای ترغیب گردشگری )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Get a load of this اینجا را باش، اینجا را بپا Get a load of that guy اون آقا را باش، اون آقا را ببین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

( اگر phrasal verb نباشد ) فروش رفتن به مبلغ. . . . . ، ( پول ) بالای . . . رفتن the car go for $2000 این ماشین ۲۰۰۰دلار فروش میرود ( ۲۰۰۰دلار بالای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

بوده است ( اینگونه از قدیم الایام ) served as عمل می کرده ( از قدیم الایام ) ( مجازی ) خدمت میکرده North Beach served as the centre of cultu

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بوده است ( اینگونه از قدیم الایام ) served as عمل می کرده ( از قدیم الایام ) ( مجازی ) خدمت میکرده North Beach served as the centre of culture

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

محسوب کردن، به حساب آوردن Many credit the Beat as fathers and mothers of the 1960s cultural renaissance بسیاری از مردم جنبش اعتراضی بیت را به عنوان پ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

( شخص ) عادی، معمولی mainstream Americansآمریکایی های معمولی ( عامه ی آمریکایی ها )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بار مسافر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

سر جای خودش گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

( دوربین عکاسی، فیلمیرداری ) کادر بندی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پنجره ی تحویل بلیط های رزرو شده از قبلwill call window

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

فلاش سر خود Built - in flash camera

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بر باد رفته ( از تعجب ) نیست و نابود شده ( از تعجب ) When I got to the store , I was blown away by all the option I had. وقتی رسیدم فروشگاه، نیست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

عکس یههویی، عکس بی هوا ( بدون اطلاع سوژه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

راه افتادن و رفتن، کله کردن ( به سمت جایی ) I head off to the camera shop

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

اتاقک پارتیشن بندی شده درون یک اتاق ( محل کار ) Office=دفتر کار ( یک اتاق کامل ) Cubicle=اتاقک کار ( قسمتی از یک اتاق )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

توجیه، ( کارمند یک اداره ) آشناسازی، جهت دهی ( یک کارمند جدیدالورود به امور محوله )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

چقدر سخته! ( همراه با همدردی ) آخی بیچاره ها سختشونه شرایط سختی دارند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

ورودیه قابل انعطاف، ( شهریه ) حق ورود متغیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

( شهریه ، قیمت ) قابل انعطاف، متغیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

مددکاری، انجمن های خیریه، پایگاه بسیج مردمی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

برنامه نگهداری دانش آموز بعد از مدرسه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

فرزند کارمند ( بچه کارمند ) بچه کلید دار ( که بتواند بعد مدرسه در خانه را باز کند ) تنها در خانه!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

کاری را از سر راه برداشتن ( کاری را به انجام رساندن، پایان دادن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

فشاری خودکار فشاریclicker pen

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

با قاشق کندن و در آوردن