پیشنهادهای محسن نقدی (١,٥٢٢)
اگر دو گزاره A و B را داشته باشیم و به این گونه باشد که: 1 - اگر A درست باشد، آنگاه B درست است 2 - اگر A نادرست باشد، آنگاه B نادرست است. به این دو ...
تعریف کردن برابر گستردن و شناساندن چیزی است. خود واژه "تعریف کردن" برابر شناساندن است ( عرف=شناخته، تعریف دارای ریشه تفعیل و آهنگ تفعیل است پس براب ...
به جای "جواب دادن" می توان "از کار کردن" نیز بهره برد. برای نمونه: نادرست:"این روش جواب نمیده" درست:"این روش کار نمیکنه" بدرود!
واژه "نظر" در عربی خود برگرفته از "نِگر" پارسی است و میتوان در همه نمونه ها از این "نِگر" به جای "نظر" بکار ببریم: نظر:نگر به نظر رسیدن:به نگر رسیدن ...
پیشنهاد واژه "نِشُد" به جای واژه "عمیق شدن در چیزی" و چیزهای همسان با آن و همچنین دانش و واژه "فلسفه" واژه "نِشد" از دو بخش "نِ" برابر "پایین، به پا ...
سوبر برابر سوبر است! همان ایموجی دو تا چشم و دهن خطی بهترین نمونه است گاهی نیز برابر کسی که مست نیست می باشد. بدرود!
{سینوسی} ( در گویش روزانه ) به چیزی می گویند که {فراز و نشیب} بسیاری دارد. پس می توان از {پرفراز و نشیب} بکار برد. بِدرود!
در اوستایی، واژه ای داشتیم به نامِ {هَچ}. 1 - چه دگرگونی های آوایی ای میتوانیم بر آن بِکار بَست؟ دگرگونی آوای {چ/ش}. پس واژه {هَش} ساخته میشود. /بن ...
افزون بر {خَشار} و پیشنهادهایِ دوستان، میتوان از {پاسوَرد} به جای {پاسوُرد} بکار برد. برابرِ {پَس} در پارسی واژه {پاس} است و {وُرد} هم در اوستایی به ...
می توان از {برپا کردن. ساختن. فراهم کردن} بکار برد. بِدرود!
یِک نمونه تُرکِ بی سواد را در زیر می بینید. بی دانِش، نخست آنکه، این واژه، در زبان های گذشته پارسی همچون پارسی میانه بوده است و به ریختِ {ویتَر} بود ...
به جای "خلا" میتوان از "تُهی" بهره برد: نادرست:ما در جهان چیزی به نام خلا نداریم. درست تَر:ما در جهان چیزی به نام تُهی نداریم بِدرود!
به جای واژه "لحاظ" بگوییم "نگاه، نِگَر، سو" و به جای "لحاظ کردن" بگوییم "در نگاه داشتن، نِگَرِش، در نِگَر داشتن". برای نمونه: نادرست:از این لحاظ این ...
این پیام تنها یک گمانه است و سپس با بررسی های بیشتر ویرایش میشود ( اگر نیاز باشد ) : واژه یِ {اندوه} از دو بخشِ {ان} و {دوه} ساخته شده است. پیشوندِ ...
"دگریدن" از دو بخش "دگر" و "یدن" ساخته شده است و برابر "دگر شدن، تغییر یافتن، تحول" است. بدرود!
ما در اوستایی {زَر} را به چَمِ {مسن شدند، سالخورده شدن} داریم که کُنیکی ( مفعولی ) - گذشته آن واژه {زَرتَ} است. پس کارواژه {زَرتَن} ساخته میشود به چ ...
می توان از دو پیشوندِ {دُژ/کژ} بهره برد. برای نِمونه، {دژبرداشت/کژدریافت/کژبرداشت} از برابر های این واژه هستند. بِدرود!
اگر خواستم روزی نام دیگری برای خود بگذارم، می گذارم {کژداشت:سو تفاهم}. گمان می کردم که تنها در زندگی {کژداشت:سو تفاهم} برای من رخ می دهد، ولی پی برد ...
در پارسی پهلوی پزشک به شیوه بیزِشک بکارگرفته می شد.
ما واژگان {کیهان/گیهان/جهان} را داریم که همگی برگرفته از ریشه {گَئیثَ} در اوستا به چم {جهان، موجودات جهان، زیست، طبیعت} هستند. {گَئیثَ} را اگر بخواه ...
بخش کردن برابر پارسی ساده و درخور این واژه است. در زبان پهلوی، بن واژه بَختَن هست که با بخت که برابر "سرنوشت، بهره، سهم" است می باشد و پیوند ( =رابط ...
میتوان از واژه "پیوست" به جای "ادامه" که واژه ای تازی است بِکار برد. برای نمونه: نادرست:او در ادامه به آنجا رفت و سپس یک بستنی خرید. درست تر:او در پ ...
برابر پارسی "انفجار، منفجر شدن" است. بدرود!
پیشنهاد واژه "روبش" به جای "تَعَجُب"، واژه "روبا" به جای "مُتَعَجِب"، واژه "روبان" به جای "عجیب، تعجب بر انگیز" و "روب" به جای "عَجَب". ما در زبان ا ...
بکار بردن واژه "گویی، گویا، که اینچنین، که اینسان، که گویا، اِنگار، آهان، هان" به جای "که اینطور، عَجَب، اُ، جالب است، جِدی؟" بِدرود
بررسی ساده واژگان "نِوِشتن، نگاشتن" و واژه سازی از آنها. "نوشتن" دارای پیشوند "نِ" می باشد که برابر "به پایین" می باشد. با نگرش ( =توجه ) به مینه ( ...
از واژه "وَند" واژگان دیگری همچون "پیوند، آوند، پسوند، پیشوند" ساخته شده اند. میتوانیم از همین واژه، "وَندِش" را نوبسازیم. پس واژگان "پیوندش، آوندش، ...
واژه پادسوینیدن را پیشنهاد می کنم. چرایی: پادسوینیدن=پادسو ی نیدن این "ی" که در میان آمده، برای گویش آسان تر است و کاری در واژه نمی کند پس آن را از ...
آیا می دانید چرا بُنِ کنونیِ {فروختَن}، {فروز} نیست؟ در گُذَشته، {فروش}، به ریختِ {فروچ} بوده است. در اینجا به جایِ دگرگونی {چ به ز}، با دگرگونی {چ ...
دیدگاه شماره 2: همانگونه که کاربر /علی باقری/ نِشانِش کَرد، "بِدرود" در گذشته "پدرود" بوده است. دو شیوه برای ساختار این واژه میباشد: 1 - پیشوندِ "پ" ...
همانگونه که در فرتور زیر میبینید ما واژه "انگرا" را در اوستایی داشتیم که روشن است با "anger" انگلیسی پیوند دارد. پس ما در زبان اوستایی واژه "انگر" ر ...
( این دیدگاه میتواند واژِگان بیشتری را نیز پیشنهاد دهد ) به رَوَندِ زیر بنگرید: 1 - ریشه هندو اروپایی {اِشکِی/کِی} را داشتیم برابر {سوا کردن، جدا کر ...
بن واژه "نَهادن" در زبان پهلوی به ریخت "nihatan" بوده که پیشوند "ni" یا "نی" در آن آشکار است. بن واژه هایی که در گذشته که پیشوند "نی" داشتند امروزه ...
ساختار آن بدین شیوه است: "گسل" ( بن کنونی گسیختن ) و "ِش" ( در آفرینش، سازش، پایش. . . . میبینیم ) واژه هایی که بدین شیوه ساخته می شوند برابر خود بن ...
همانگونه که میدانید "یوشیج" از دو بخش "یوش" و "یج" ساخته شده است. در زبان پهلوی، "ی" در پایان واژه ها به شیوه "یگ" بوده است. برای نمونه در آن زبان ب ...
چاره اندیشی، راه گشایی برابر ها می باشند
شایسته است به جای {مَتن} عربی، از واژه {مَتار} پارسی بِکار ببریم. واژه {مَئیتی} را در اوستایی داشتیم به چَمِ {اندیشه} که امروزه، همچون {پَئیری} که ب ...
انگار، گویا، گویی، به نگر، به نگاه از برابر های این گزاره هستند.
مونسون تابستانی به بارشی هایی میگویند که برای دمای نابرابر خشکی و اقیانوس ها ( خشکی ها گرمتر ) درست میشود. خشکی ها که گرمتر شوند، یک کم فشار بر آنها ...
در این صورت، گزاره ای می باشد که بیشتر برای پیامد یک چیزی بکارگیری می شود. از برای این، اگر اینگونه باشد، بدین روی برابر های در این صورت هستند ( بس ...
برابر آن "پاییدن" است که برابر "مواظبت کردن، نگاه کردن، نظاره کردن" است. بدرود!
این واژه از کاربر /فرتاش/ شناخته شده است. ساختار این واژه به این شیوه است: ترا دیسیدن خود دیسیدن برابر شکل دادن است. ترا هم برابر "از این سو به آن سو ...
میتوان از برابر پارسی "دست کم" بهره برد: نادرست:اقلا برو و این را به آنجا ببر. درست تر:دست کم برو و این را به آنجا ببر. بدرود!
غریبه به کسی می گویند که نا آشنا و یا ناشناس باشد. غریبه گویش:gharibeh ریشه از:عربی برابر پارسی:نا آشنا، نا شناس
از واژه "وَند" واژگان دیگری همچون "پیوند، آوند، پسوند، پیشوند" ساخته شده اند. میتوانیم از همین واژه، "وَندِش" را نوبسازیم. پس واژگان "پیوندش، آوندش، ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
مچکرم=مچکر هستم مچکر همان متشکر است و عربی است و در گویش عامیانه به مچکر دگریده شده است همانگونه که شاکر به چاکر دگریده شده است.
رقم خوردن برابر پارسی:رخ دادن
یارو اومده {اوستایی} رو بررسی کرده، چون توی اوستایی نیست پس فارسی نو هست! ایا با چیزی به نامِ {پارسی میانه} آشنایی داری؟ اون برگه یِ کتابی که این رو ...
معتبر را می توان شناخته شده چیمید. چیزی که معتبر باشد راستین است پس شاید بتوان راستین هم برابر این گرفت. معتبر پارسی یا عربی یا انگلیسی:عربی براب ...