پیشنهادهای محسن نقدی (١,٥٠٨)
می توان به جایِ {حاوی بودن}، گفت {اندر داشتن، در بر گرفتن}.
بررسی ساده واژگان "نِوِشتن، نگاشتن" و واژه سازی از آنها. "نوشتن" دارای پیشوند "نِ" می باشد که برابر "به پایین" می باشد. با نگرش ( =توجه ) به مینه ( ...
ساختار آن بدین شیوه است: "گسل" ( بن کنونی گسیختن ) و "ِش" ( در آفرینش، سازش، پایش. . . . میبینیم ) واژه هایی که بدین شیوه ساخته می شوند برابر خود بن ...
همانگونه که میدانید "یوشیج" از دو بخش "یوش" و "یج" ساخته شده است. در زبان پهلوی، "ی" در پایان واژه ها به شیوه "یگ" بوده است. برای نمونه در آن زبان ب ...
چاره اندیشی، راه گشایی برابر ها می باشند
شایسته است به جای {مَتن} عربی، از واژه {مَتار} پارسی بِکار ببریم. واژه {مَئیتی} را در اوستایی داشتیم به چَمِ {اندیشه} که امروزه، همچون {پَئیری} که ب ...
انگار، گویا، گویی، به نگر، به نگاه از برابر های این گزاره هستند.
به جای این پیشوند، می توان از [بَس] بکار برد.
مونسون تابستانی به بارشی هایی میگویند که برای دمای نابرابر خشکی و اقیانوس ها ( خشکی ها گرمتر ) درست میشود. خشکی ها که گرمتر شوند، یک کم فشار بر آنها ...
در پاسخ به کاربر عطار، محمد علی: تو درباره زبان پارسی چه میدانی؟ {ژ} در پارسی کهن بوده است و در برخی واژگانی که {ز} داشتند، گاهی به جای این {ز}، {ژ ...
دیدگاه شماره 2: همانگونه که کاربر /علی باقری/ نِشانِش کَرد، "بِدرود" در گذشته "پدرود" بوده است. دو شیوه برای ساختار این واژه میباشد: 1 - پیشوندِ "پ" ...
در این صورت، گزاره ای می باشد که بیشتر برای پیامد یک چیزی بکارگیری می شود. از برای این، اگر اینگونه باشد، بدین روی برابر های در این صورت هستند ( بس ...
برابر آن "پاییدن" است که برابر "مواظبت کردن، نگاه کردن، نظاره کردن" است. بدرود!
ریخت دیگر این بن واژه برابر "باشتن" است که در واژه "اَنباشتن" میبینیم. بِدرود!
از نِگاه من، میتوانیم با بررسی دو واژه برابر این واژه "کامل" در انگلیسی، پارسی شان را نوسازی کنیم: 1 - full:پُر، با افزودن پسوند "ه" به آن، واژه "پُر ...
چیمیدن=چیم یدن چیم در پارسی پهلوی می شود معنی و یدن هم اگر پس از آن بیاید می شود معنی کردن. چیمیدن برابر پارسی معنی کردن است.
بُنِبَر برابر بُنِ بَر هست که خب بُن همان ریشه و بَر همان بار و میوه و فرجام و حاصل هست و ریشه میوه همان دلیل یک رخداد است که رخداد و فرجام در اینجا ...
به کسی یا چیزی می گویند که "پاد" و "رو به رو" ی چیزی است. برای نمونه: سپید، پادسوی مشکی است. این گزاره به چم ( =معنی ) این است که سپید، پاد و /ضد/ و ...
هماهنگی=هم آهنگ ی ی در اینجا برابر بودن است، یا همان هم آهنگ بودن. هم آهنگ بودن هم برابر همان آراییده بودن است پس هماهنگی می شود آراییده بودن، آرا ...
به کاربرِ /عطار، محمد علی/: در میانِ عرب ها اگر بگوییم {خلیج پارس/دریای پارس} می خواهند سر از تَنِ ما ببرند، این عرب ها آن اندازه فرومایه هستند که در ...
نکته.
پیشنهاد واژه تراگونیدن. چرایی آن: تراگونیدن=ترا گونیدن گونیدن برابر حالت دادن است ( گون=حالت ) و ترا هم برابر "از این سو به آن سو" است. پس تراگونید ...
ساختارش را بررسی می کنیم: dis=پاد، نَ، اَ ( گونه ای پیشوند است ) like=پذیرفتن، پذیرش، پسند واژه پایانی برای واژه لایک، از نگاه من بهترین واژه برای ...
مهنده=مه نده=مه کننده مه برابر بزرگ ( تر ) است پس مهنده می شود بزرگ یا بزرگ تر کننده.
زَرِش=زریدن. زریدن هم از زر می آید و زر برابر با ارزش است و زریدن هم برابر با ارزش کردن یا همان زیاد کردن می دهد. این واژه پادسو ( مخالف ) کاهش اس ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
ضرب المثلی برای نشان دادن بد بودان شرایط.
راهنمای واژگان کمتر شنیده شده در این دیدگاه: کارواژه=فعل شناسه=برای نمونه ید در خوردید، م در خوردم، ی در خوردی. بن واژه=مصدر، همانند شناختن، آموختن، ...
ما در زبان "پهلوی" به جای "ی" ای که امروزه در پایان واژه ها می آید، "یگ" را داشتیم که در انگلیسی نیز "ic" می باشد. برای نمونه "آبی" در زبان پهلوی "آ ...
این واژه در زبان پهلوی گونه ای از "چرا" در زبان پارسی امروزی بوده است. از دو بخش چیم و رای درست شده است. چیم برابر "دلیل، علت" است و گونه کنونی آن د ...
پیشنهاد واژه "رایا". رای از دو بخش رای=نظم، ترتیب و پسوند ا درست شده است. پسوند "ا" در اینجا، سازنده زاب کنشگر ( =صفت فاعلی ) است. به راستی واژه ا ...
گزاره ای است برای هنگامی که شما چیزی را می گویید، سپس شنونده به شما خرده ای درباره گفته تان می گیرد، سپس شما اگر این را بگویید، ماسمالی اش میکنید! ( ...
در گذشته واژه "خوب" به ریختِ "هو" بوده است. ( دَر پارسی ) از این واژه، میتوانیم واژگان دیگر را بِسازیم: هویار/هویه ( پسوند های "ار" و "ه" که کنشگیر/ ...
{نابسند گویی} بگمانم خوب باشد. ( نابسند:ناکافی} بِدرود!
دژکام=دژ کام کام برابر آرزو و خواسته است و دژ هم پیشوندی است برابر بد، پس دژکام می شود کسی که خواسته اش بد باشد.
این دیدگاه تنها یک گمانه است: ما در اوستایی {شَتَ} را به چَمِ {بریده، انداخته، جدا شده} داشتیم. از آنجا که ما {تَ} در پایان این واژه که نشانگرِ کُنی ...
به جایِ {به شرح زیر} می توان گفت {به شیوه ی زیر، به نِمونِ زیر}
به جای {تینیجر} بگوییم {نوجوان}.
واژه ی تردامن از پیشوند {تَر} به همراه {دامن} ساخته شده است. {تَر} در اینجا نشان دهنده ی {آلوده بودن، ناپاک بودن، بد بودن} است. همچنین در گذشته دارا ...
دیدگاهِ پیشینِ {محسن نقدی} زیرِ این واژه، پوچ است، پیشنهاد می کنم آن را نخوانید. سرشار از پوچی.
_َگ ( َ گ ) در پارسی میانه برابر ه بوده است. پس برای نمونه پروانه در پارسی میانه به شیوه پروانَگ بوده است. بنگرید که هر چیزی که امروزه در زبان پارسی ...
آزماییدن، بکار بردن.