شتن
لغت نامه دهخدا
شتن. [ ش َ ] ( ع مص ) بافتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) رجل شتن الکف ؛ مرد درشت دست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
در زبان بلوچی رخشانی به معنی شدن ، رفتن ، گشتن و روان شدن است
کلمه ( شتن ) ( با دو فتحه ) بمعنای درشتی کف دستها و ساختمان پاها است .