پیشنهاد‌های دکتر احمد. ع. معینی (١,٢٥٧)

بازدید
٨٥٧
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خارپشت جوجه تیغی که خنوسش چون خنوس قنفذست چون سر قنفذ ورا آمد شذست ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خناس پنهان مخفی نهفته نام پنهان گشتن دیو از نفوس واندر آن سوراخ رفتن شد خنوس ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ضامن کفیل متعهد گروبستن دی همی گفتی که پایندان شدم که بودتان فتح و نصرت دم بدم ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشمگین عصبانی دست خود خشمین ز دست او کشید چون ز گفت اوش درد دل رسید ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپاهی لشکری دید شیطان از ملایک اسپهی سوی صف مؤمنان اندر رهی ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مردان کوتاه و دراز مردان پست و فرومایه گفت این دم من همی بینم حرب گفت می بینی جعاشیش عرب ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کور دل نادان بی بصیرت جاهل می رود در ره نداند منزلی گام ترسان می نهد اعمی دلی ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرنش کننده ملامت کننده عیبجو عاذلانشان از وغا واراندند تا چنین حیز و مخنث ماندند ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملامت کنندگانشان سرزنش کنندگانشان عاذلانشان از وغا واراندند تا چنین حیز و مخنث ماندند ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع: حصه سهم نصیب قسمت او همی خواهد کزین ناخوش حصص صد قفس باشد بگرد این قفس ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع اندوه اندوه ها نه چنان مرغ قفس در اندهان گرد بر گردش به حلقه گربگان ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

جمع گربه گربه ها نه چنان مرغ قفس در اندهان گرد بر گردش به حلقه گربگان ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون پشیمانی بدون ندامت گفت او ای ناصحان من بی ندم از جهان زندگی سیر آمدم ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مکان تنگ و باریک ضیق در تنگنا تا نیفتد بانگ نفخش این طرف تا رهد آن گوهر از تنگین صدف ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از جان گذشته بی باک نترس آنکه بی پروا در دل حوادث شتابد از برای آزمون می آزمود زانک بس مردانه و جان سیر بود ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبرا بودن بیزار بودن متنفر بودن عاری بودن گر دم خلع و مبارا می رود بد مبین ذکر بخارا می رود ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاموش بودن بی صدا بودن حرف نزدن گفت ای ناصح خمش کن چند چند پند کم ده زانکه بس سختست بند ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضربه زدن به سینه با پا لگد زدن به سینه ای خنک آن را که ذلت نفسه وای آنکس را که یردی رفسه ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدمیزاد انسان فرزند آدم زور آدم زاد را حدی بود مشت خاک اشکست لشکر کی شود

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فتیله شعله شعاع نور این همی گفت و ذبالهٔ نور پاک از لبش می شد پیاپی بر سماک ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پریروز روز قبل از دیروز روزهای گذشته جنگ می کردند حمالان پریر تو مکش تا من کشم حملش چو شیر ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مراجعه کردن بازگشت نمودن برگشتن رجوع کردن وان دگر چون کشتی با بادبان وآن دگر اندر تراجع هر زمان ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دمگاه محل کار گذاشتن دم در کوره نفس حنجره محل برون آمدن صدا از حنجره من چگویم که مرا در دوخته ست دمگهم را دمگه او سوخته ست ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراقت دوریت جداییت دوزخ از فرقت چنان سوزان شدست پیر از فرقت چنان لرزان شدست ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوهستان کوهسار کوهها مدت ده سال سرگردان بگشت گه خراسان گه کهستان گاه دشت ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به ضم خ. :دیوانه. گول مشنگ. ساده لوح به فتح خ. سرکه در دو صد من شهد یک اوقیه خل چون در افکندی و در وی گشت حل نیست باشد طعم خل چون می چشی هست اوقیه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لذت جنسی لمس کردن جنسی حیض شدن زن طفل ماهیت نداند طمث را جز که گویی هست چون حلوا ترا ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میتواند قدرت داشتن توان انجام کاری را داشتن قادر بودن توانا بودن بر انجام کاری نه تواند در مصافش زخم خورد نه بنفرین تاندش مهجور کرد ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تواند میتواند توانستن قدرت داشتن نه تواند در مصافش زخم خورد نه بنفرین تاندش مهجور کرد ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروتن رکوع کننده خاکی کی رسانند آن امانت را بتو تا نباشی پیششان راکع دوتو ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن تابان طلب روشنی طلب نور دود پیوسته هم از هیزم بود نه ز آتشهای مستنجم بود ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریش دراز و انبوه ریش پرپشت آنچ کوسه داند از خانهٔ کسان بلمه از خانه خودش کی داند آن ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آبستن باردار حامله درد زه گر رنج آبستان بود بر جنین اشکستن زندان بود ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقل و انتقال جابجا شدن از مکانی به مکان دیگر رفتن چنگ لوکم چون جنین اندر رحم نه مهه گشتم شد این نقلان مهم ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیه مثل مانند سان برگهای جسمها ماننده اند لیک هر جانی بریعی زنده اند ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رگ زدن خون گرفتن حجامت کردن تو نکردی فصد و از بینی دوید خون افزون تا ز تب جانت رهید ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خساستی بخیلی تنگ چشمی تا شبی بنمود او را جنتی باقیی سبزی خوشی بی ضنتی ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خنده رو بشاش خندان بسیم همیشه تبسم بر صورت شکفته

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

تهیدست بی چیز ندار فقیر عاقل اول بیند آخر را بدل اندر آخر بیند از دانش مقل ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاره های نان غذای فقیرانه غذای ارزان خوراک کم بها پاره های نان و لالنگ و طعام در میان کوی یابد خاص و عام ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رهایی یافتن رها شدن آسوده شدن در رفتن زود استر را فروشید آن حریص یافت از غم وز زیان آن دم محیص ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره شناس پیشگو فال بین آینده نگر منجم اسپ کش گفتی سقط گردد کجاست کور اخترگوی و محرومی ز راست ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شادمان خوشحال در طرب گندم و جو را و باقی حبوب می توانی خورد و من نه ای طروب ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناتمام ناقص فقیر بی چیز تهیدست فقر ازین رو فخر آمد جاودان که به تقوی ماند دست نارسان ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رسول قاصد پیک فرستاده پیام رسان گفت حق آموخت آنگه جبرئیل در بیان با جبرئیلم من رسیل ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مانند بدر مانند ماه کامل درخشان پرنور نورانی این یکی بدریست می آید ز دور می زند بر نور روز از روش نور ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_عورت زن 2_شرح داده شده تشریح شده بیان شده توضیح داده شده مشروح شده مستحق شرح را سنگ و کلوخ ناطقی گردد مشرح با رسوخ ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نصرت دهنده یاری دهنده ناصر بودن کمک کننده لاجرم هر دو مناصر آمدند هر دو خوش رو پشت همدیگر شدند ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وجب فاصله انگشت شست تا انگشت کناره که گروهی را زبون کرد او بسحر من نیایم جانب او نیم شبر ✏ �مولانا�

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشک آب ظرف چرمی برای حمل آب بنده ای می شد سیه با اشتری راویه پر آب چون هدیه بری ✏ �مولانا�