پیشنهادهای دکتر احمد. ع. معینی (٢,٩٤٣)
رسم بزرگی آئین بزرگی جهان بانوش خواند پیوسته شاه بر او داشت آیین حشمت نگاه ✏ �نظامی�
در اینجا کنایه از سرپرست مشکوی اسکندر است که تا روشنک را چو روشن چراغ بیارند با باغ پیرای باغ ✏ �نظامی�
به پیروزهٔ بوسحاقیش داد سخن بین که با بوسحاقان فتاد ✏ �نظامی�
در اینجا کنایه از ماهروی مه روی صورت چون ماه مهسا صدف بود گفتی مگر ماه چرخ درو غالیه سوده عطار کرخ ✏ �نظامی�
رود جاری برآمدن موج ز بس رود خیزان که از می رسید لب رامشان رود را می گزید ✏ نظامی ز بس رود خیزان لب رودبار نشانده ز رخسار گیتی غبار ✏ �نظامی�
در اینجا منظور از سمت منطقه خیزان درجوار سده اصفهان است ز خیزان طرف تا لب ِ زنده رود زمین زنده گشت از نوای سرود ✏ �نظامی�
زاینده رود ز خیزان طرف تا لب ِ زنده رود زمین زنده گشت از نوای سرود ✏ �نظامی�
خواننده خنیانگر سرود خوان ترانه سرا نشاندند مطرب به هر برزنی اغانی سرایی و بربط زنی ✏ �نظامی�
بیجاده گون یاقوت فام سرخ گلگون کشیدند بر طرهٔ کوی و بام شقایق نمط های بیجاده فام ✏ �نظامی�
به رنگ یاقوت سرخ فام بیجاده فام کشیدند بر طرهٔ کوی و بام شقایق نمط های بیجاده فام ✏ نظامی بیا ساقی از باده جامی بیار ز بیجاده گون گل پیامی بیار ...
نقش و نگار زدن آراستن به منسوج خوارزم و دیبای روم مطرز کنند آن همه مرز و بوم ✏ �نظامی�
خرامیدن به ناز راه رفتن راهی شدن رهسپار گشتن به درگاه خسرو خرامش کنیم به آیین پرستیش رامش کنیم ✏ �نظامی�
بنده ای برده ای نوکری کنیزی خدمت گزاری کس خانه هم خانه زادی شود به یاد آمده هم به یادی شود ✏ �نظامی�
دستبرد آسیب لطمه اگر چرخ گردان خطایی نمود بدین خانه دست آزمایی نمود ✏ �نظامی�
کنایه از زیبا رویان مه رویان نازنینان فرشته صفتان بدان سیب چهران مردم فریب همی کرد بازی چو مردم به سیب ✏ �نظامی�
ماهروی مه روی زیبا روی که تا روی مهروی دارا نزاد ببینم که دیدنش فرخنده باد ✏ �نظامی�
زیور آلات به خود بستن عروسان به زیور کشی خو کنند سر و فرق را نغز و نیکو کنند ✏ �نظامی�
در اینجا به معنی نوعی پارچه نفیس بسی نامهٔ مُهر ناکرده باز ز نیفه بسی جامهٔ دل نواز ✏ نظامی وشق نیفه های شبستان فروز چو خال شب افتاده بر روی روز ...
گزارش گری کرد تاریخ نگاری نمود وقایع را ثبت کرد گزارشگر دفتر خسروان چنین کرد مهد گزارش روان ✏ �نظامی�
پر از گل کردن سرشار از گل نمودن کنایه از لبریز کردن جام از می گل آگین کند چشمهٔ قند را به شادی گزارد دمی چند را ✏ �نظامی�
چاره کردن علاج نمودن برطرف کردن درمان نمودن اگر جادوئی گر ستاره شناس ز خود مرگ را برنبندی مراس ✏ �نظامی�
افسون کننده جادو کننده مسحور کننده رام کننده به چاره گری زیرک هوشمند فسون فساینده را کرد بند ✏ �نظامی�
بلیناس داند چنین رازها که صاحب طلسم است بر سازها بلیناس را گفت شاه این خیال چگونه نماید به ما بدسگال ؟ چو آن اژدها در بلیناس دید ره آبگینه بر الماس ...
خود سوز شعله ور بدون نیاز به افزودن سوخت آتشکده ای به نام خودی سوز در آذر آبادگان در آن خطه بود آتشی سنگ بست که خواندی خودی سوزش آتش پرست ✏ نظامی
استوار محکم بنا شده از سنگ متین در آن خطه بود آتشی سنگ بست که خواندی خودی سوزش آتش پرست ✏ �نظامی�
اخلاف و پیروان هاروت فرشته مغضوب در بابل چو زهره به بابل درآمد نخست ز هاروتیان خاک آن بوم شست ✏ نظامی
روشنفکر هوشیار عاقل زیرک کاردان بر آنگونه کز چند بیدار مغز شنیدم درین شیوه گفتار نغز ✏ نظامی
کنایه از کشور گشایی لشکر کشی چو شد ملک در ملک آن ملک بخش به میدان فراخی روان کرد رخش ✏ نظامی
گلگون صورت سرخ رو روی برافروخته همان نازنینان گلنار چهر ز گلزار آتش بریدند مهر ✏ نظامی
پیشینه ای گذشته ای سابقه ای رسم و رسومی آئینی به ایران زمین از چنان پشتیی نماند آتش هیچ زردشتیی ✏ نظامی
آتشگاه آتشکده چنان بود رسم اندران روزگار که باشد در آتشگه آموزگار ✏ نظامی
قدیمی ها پیشینیان اهالی عهد قدیم پیران مسن ها درگذشتگان گزارنده داستانهای پیش چنین گوید از پیش عهدان خویش ✏ نظامی
سرپوش و درپوش دیگ و تنور و مانند اینها به ار پای ازین پایه بیرون نهم نهنبن برین دیک پر خون نهم ✏ نظامی
واژگونه کرا باشگونه بود پیرهن به حاجت بود بازگشتن به تن ✏ �نظامی�
محتاط خداترس پرهیزگار عاقبت اندیش سر از عالم ترسگاری برار بترس از کسی کو نشد ترسگار ✏ �نظامی�
محتاط بودن خداترس بودن پرهیزگاری عاقبت اندیشی سر از عالم ترسگاری برار بترس از کسی کو نشد ترسگار ✏ �نظامی�
سالمند پیر فرتوت مسن جهان پادشا چون شود دیر سال پرستنده را زو بگیرد ملال ✏ �نظامی�
چرب زبانی نرم زبانی چاپلوسی نرم گفتاری نیوشنده از گرمی شاه روم به روغن زبانی برافروخت موم ✏ �نظامی�
نشستگان جلوس کنندگان انجمن شرکت کنندگان در جلسه مشاوران دو رویه سماطین آراسته نشینندگان جمله برخاسته ✏ �نظامی�
بساط سفره دو رویه سماطین آراسته نشینندگان جمله برخاسته ✏ نظامی ز روم و ز ایران و از چین و زنگ سماطین صفها برآورده تنگ ✏ �نظامی�
علاوه بر معانی فوق به معنی سختن و سنجیدن و وزن کردن هم بکار میرود سریر و سراپرده و تاج و تخت نه چندانکه آنرا توانند سخت ✏ �نظامی�
احساس قدرت قوی بودن سرزنده بودن میی کز خودم پای لغزی دهد چو صبحم دماغ دو مغزی دهد ✏ �نظامی�
ازخود بیخود شدن لغزش لغزیدن میی کز خودم پای لغزی دهد چو صبحم دماغ دو مغزی دهد ✏ نظامی جهاندار در کار آن پای لغز ازان داستان ماند شوریده مغز ✏ � ...
دم فروبستن خاموش بودن ساکت بودن نظامی به خاموشکاری بسیچ به گفتار ناگفتنی در مپیچ ✏ �نظامی�
گاهی ترا گاه گاهی گهت چون فرشته بلندی دهد گهت با ددان دستبندی دهد ✏ �نظامی�
شبیه کهربا مانند کهربا زرد رنگ که رویت کند کهرباوار زرد کبودت کند جامه چون لاجورد ✏ �نظامی�
مانند کهربا زرد رنگ مکن زیر این لاجوردی بساط بدین قلعهٔ کهرباگون نشاط ✏ نظامی بیا ساقی آن آب آتش خیال درافکن بدان کهرباگون سفال ✏ �نظامی�
درخواست کردن خواهش کردن چیزی خواستن شفاعت کردن چو دارا شنید این دم دل نواز به خواهشگری دیده را کرد باز ✏ �نظامی�
مخالف ناسازگار بدسرشت بدطینت به من بر شده لشگری دیدبان همه خارج آهنگ و ناخوش زبان ✏ �نظامی� بفرمود تا آن دو سرهنگ را دو کنج زخمه خارج آهنگ را ✏ ...
زخمی خسته مجروح درخت کیانی درآمد به خاک بغلطید در خون تن زخمناک ✏ �نظامی�