پیشنهادهای احمد. ع. معینی (١,١٧٠)
اطاله کلام پرحرفی کردن بحث را بسیار ادامه دادن دور ماند از جر جرار کلام باز باید گشت و کرد آن را تمام ✏ �مولانا�
خربزه هندوانه خیار کدو محصولات بوته ای لذت دست شکربخشت بداشت اندرین بطیخ تلخی کی گذاشت ✏ �مولانا�
دوتا شدن دولا شدن خمیده شدن سر بزیر افکندن گفت من از دست نعمت بخش تو خورده ام چندان که از شرمم دوتو ✏ �مولانا�
قاچ برش غاچ از خوشی که خورد داد او را دوم تا رسید آن گرچها تا هفدهم ماند گرچی گفت این را من خورم تا چه شیرین خربزه ست این بنگرم ✏ �مولانا�
بالا _برتر_عالم والا برش_قاچ_غاچ چون برید و داد او را یک برین همچو شکر خوردش و چون انگبین ✏ �مولانا�
اعتنا کننده اهتمام کننده مشغول به کاری بوده سرگرم کاری بوده اشتغال داشتن هرچه تحصیلی کنی ای معتنی می در آید دزد از آن سو کایمنی ✏ �مولانا�
زخمی آزرده تن خسته می دهند افیون به مرد زخم مند تا که پیکان از تنش بیرون کنند ✏ �مولانا�
واژگونه برعکس وارونه جابجا در جهان بازگونه زین بسیست در نظرشان گوهری کم از خسیست ✏ �مولانا�
بهوش آمدن بهبودی یافتن هشیار شدن گاو کشتن هست از شرط طریق تا شود از زخم دمش جان مُفیق ✏ �مولانا�
دشمنان دشمنان خونی وا نماید خونیان دیو را وا نماید دام خدعه و ریو را ✏ �مولانا�
دشمنی تضاد گفت روشن کین جماعت کشته اند کین زمان در خصمیم آشفته اند ✏ �مولانا�
1_باج خراج باژ 2_خالص بدون ناخالصی زنده شد کشته ز زخم دم گاو همچو مس از کیمیا شد زر ساو ✏ �مولانا�
پیام رساندن پیک بودن در سگ اصحاب خویی زان وفود رفت تا جویای الله گشته بود ✏ �مولانا�
هشیار شدن از گیجی درآمدن بهوش آمدن جملهٔ ذرات در وی محو شد عالم از وی مست گشت و صحو شد ✏ �مولانا�
افتان و خیزان رفتن روی چهار دست و پا خزیدن مانند اطفال روی سینه و شکم رفتن گر تو باشی راست ور باشی تو کژ پیشتر می غژ بدو واپس مغژ ✏ �مولانا�
پرتاب شونده پرتاب شده از بند کمان رسته تیر را مشکن که این تیر شهیست نیست پرتاوی ز شصت آگهیست ✏ �مولانا�
نهان ناآشکار پنهان مخفی نور حس با این غلیظی مختفیست چون خفی نبود ضیائی کان صفیست ✏ �مولانا�
پائیز خزان برگ ریزان ای خنک زشتی که خوبش شد حریف وای گل رویی که جفتش شد خریف ✏ �مولانا�
شکارچی صیاد آینه خالص نگشت او مُخلِص است مرغ را نگرفته است او مُقنِص است ✏ �مولانا�
نفت فروش کسی که نفت عرضه می کند کسی که چراغ را پر از نفت می کند کسی که گلوله های آتشین نفتی بر سر دشمن می ریزد می درد می دوزد این خیاط کو می دمد می ...
بی وقت گذشتن وقت و اوقات هین و هین ای راه رو بیگاه شد آفتاب عمر سوی چاه شد ✏ �مولانا�
بی وقت دیر شدن گذشتن اوقات سال بیگه گشت وقت کشت نی جز سیه رویی و فعل زشت نی ✏ �مولانا�
پونه بعد از آن چیزی که کاری بر دهد لاله و نسرین و سیسنبر دهد ✏ �مولانا�
پیمان شکن وعده شکن بد قول خلف وعده کردن به تعهد عمل نکردن گفت روزی حاکمش ای وعده کژ پیش آ در کار ما واپس مغژ ✏ �مولانا�
1_ادرار آور 2_گل خشک شده ملات خشک شده بر سر دیوار هر کو تشنه تر زودتر بر می کند خشت و مدر ✏ �مولانا�
فریب کار حیله گر کسی که افراد ساده لوح را گول میزند اینت مالیخولیای ناپذیر اینت لاف خام و دام گول گیر ✏ �مولانا�
حلوای درست شده از مغز گردو شیرینی گردویی جنس شاهست او و یا جنس وزیر هیچ باشد لایق گوزینه سیر ✏ �مولانا�
شیره خرما شیره رطب سیلان سیلون او خورد از حرص طین را همچو دبس دنبه مسپارید ای یاران به خرس ✏ �مولانا�
لانه پرنده آشیانه پرنده خانه های ما بگیرد او به مکر برکند ما را به سالوسی ز وکر ✏ �مولانا�
آزرده نارحت غمگین بر امید عز ده روزهٔ خدوک گردن خود کرده اند از غم چو دوک ✏ �مولانا�
جمع قالب قالبها این صدفهای قوالب در جهان گرچه جمله زنده اند از بحر جان ✏ �مولانا�
گلخن حمام در حدیث آمد که تسبیح از ریا همچو سبزهٔ گولخن دان ای کیا ✏ �مولانا�
غم و اندوه ملال بیتابی اضطراب تنش تاسهٔ تو شد نشان آن کشش بر تو بی کاری بود چون جان کنش ✏ �مولانا�
ریسمان بند کلاف قید پس کلابهٔ تن کجا ساکن شود چون سر رشتهٔ ضمیرش می کشد ✏ �مولانا�
بت ساز بت تراش سازنده بت پرستنده بت ستایشگر بت کی درین عالم بت و بتگر بدی چون کسی را زهره تسخر بدی ✏ �مولانا�
سوق دهنده راهنمایی کننده محرک بودن ترغیب کردن تحریک کردن نقل هر چیزی بود هم لایقش لایق گله بود هم سایقش ✏ �مولانا�
شیرخوار چون سلیمان بد وصالش را رضیع دیو گشتش بنده فرمان و مطیع ✏ �مولانا�
شدید قوی سخت خشن جان ابراهیم از آن انوار زفت بی حذر در شعله های نار رفت ✏ �مولانا�
آذرخش برق روشن آن سنابرقی که بر ارواح تافت تا که آدم معرفت زان نور یافت ✏ �مولانا�
خوض کردن غوض کردن غوطه خوردن فرورفتن بخل نادیدن بود اعواض را شاد دارد دید در خواض را ✏ �مولانا�
جوانمردی کمترین عیبش جوامردی و داد آن جوامردی که جان را هم بداد ✏ �مولانا�
کژدم گژدم عقرب کاندر آن خانه گهر یا گندمست گنج زر یا جمله مار و کزدمست ✏ �مولانا�
کفش ساق پوش یا جوراب واسطه دیگی بود یا تابه ای همچو پا را در روش پاتابه ای ✏ �مولانا�
اشکال ایراد گر شکال آرد کسی بر گفت ما از برای انبیا و اولیا ✏ �مولانا�
حیله کردن فریب دادن نیرنگ کردن گر بدیدی کارگاه لایزال دست و پایش خشک گشتی ز احتیال ✏ �مولانا�
گناهکار بزه کار خطاکار هیچ وازر وزر غیری بر نداشت هیچ کس ندرود تا چیزی نکاشت ✏ �مولانا�
1_مرهم 2_رم نکن جای دخل ست این عدم از وی مرم جای خرج ست این وجود بیش و کم ✏ �مولانا�
کرشمه غمزه اشاره چشم و ابرو بناز آنچ او خواهد رساند آن به چشم از جمال و از کمال و از کرشم ✏ �مولانا�
پرخورست شکمو است کندرین زندان بماند او مستمر یاوه تاز و طبل خوارست و مضر ✏ �مولانا�
یاوه گو چرت و پرت گو وراج پرحرف بیهوده گو کندرین زندان بماند او مستمر یاوه تاز و طبل خوارست و مضر ✏ �مولانا�