پیشنهادهای دکتر احمد. ع. معینی (٢,٩٤٣)
مال داری توانگری سرمایه داری تهی دست کاو مایه داری کند چو لنگی است کاو راهواری کند ✏ �نظامی�
بی زور ناتوان ضعیف سست کم توان سگ کیست روباه نا زور مند که شیر ژیان را رساند گزند ✏ �نظامی�
نرمی سستی زبونی بیچارگی که در من چه نرم آهنی دیده ای که پولاد او را پسندیده ای ✏ �نظامی�
خوش مغز روش بین روشنفکر عاقبت بین شه از پند آن پیر پالوده مغز هراسان شد از کار آن پای لغز ✏ �نظامی�
دشمنی خصومت جنگ عداوت کین خواستن چو با کژدمی گرم کینی کنی مبین خردش ار خرده بینی کنی ✏ �نظامی�
استر سرکشی حیوان ( اسب الاغ و قاطر ) و گورخر سرکشی اگر سهم شیری بیفتد ز شیر حَرون اَستری مغزش آرد به زیر ✏ �نظامی�
هیبت شیر ابهت شیر اگر سهم شیری بیفتد ز شیر حَرون اَستری مغزش آرد به زیر ✏ �نظامی�
اجداد درگذشته من نیای درگذشته من گذشته نیای من از عهد پیش چنین گفت با من در اندرز خویش ✏ �نظامی�
اخبار گذشتگان اخبار پیشینیان به تخمه در از زنگه شاوران سری بود نامی ز نام آوران فریبرز نامی که از فر و برز تن جوشنش بود و بازوی گرز به بیعت در آن ...
از نژاد از تخمه از نسل از نوادگان از دودمان به تخمه در از زنگه شاوران سری بود نامی ز نام آوران فریبرز نامی که از فر و برز تن جوشنش بود و بازوی گرز ...
شاکی دادخواه مظلوم ستمدیده چو فریاد را در گلو بست راه گلو بسته به مرد فریاد خواه ✏ �نظامی�
زبون بیچاره اسبر دربند زندانی از این گربه گون خاک تا چندچند به شیری توان کردنش گرگ بند ✏ �نظامی�
راهی شدن حرکت کردن عنان اسب را رها کردن عزم نمودن عنان تاب شد شاه پیروز جنگ میان بسته بر کین بدخواه تنگ ✏ �نظامی�
طلب راهنمایی راهنمایی خواستن طلب مشورت کردن رای زنی نمودن نظرخواهی بر این ختم شد رخصت رهنمون که شه پیشدستی نیارد به خون ✏ �نظامی�
روشنفکران کارآگهان متفکران کار بلدها افراد فکور نشستند بیدار مغز ان روم به مهر ملک نرم کردند موم ✏ �نظامی�
هوشیار باهوش آگاه متفکر زرنگ جهان دیده پیرانِ بیدار هوش چو گفتار گوینده کردند گوش ✏ �نظامی�
به معنی پوستین و پالتو و روانداز هم بکار رفته است میفکن کول گرچه خوار آیدت که هنگام سرما به کار آیدت ✏ �نظامی�
محل اتراق محل سکونت محل اقامت به بازی نپیماید این راه را نگه دارد از دزد بُنه گاه را ✏ �نظامی�
جام قدح کاسه ابریق بیا ساقی آن راوق روح بخش به کام دلم درفشان چون درخش ✏ �نظامی�
اسفند اسپند پس آنگه قفیزی سپندان خرد به پاداش کنجد به قاصد سپرد ✏ �نظامی�
اسفندهای ریز دانه های اسپند پس آنگه قفیزی سپندان خرد به پاداش کنجد به قاصد سپرد ✏ �نظامی�
بی حساب زیاد فراوان یکی گوی و چوگان به قاصد سپرد قفیزی پر از کنجد ناشمرد ✏ �نظامی�
هم نبرد حریف سکندر نه گر خود بود کوه قاف که باشد که من باشمش هم مصاف ؟ ✏ �نظامی�
کسی که سکه و زر و سیم ندارد کنایه از نو کیسه و کسی که قدرت و پایگاهی ندارد که بی سکه ای را چه یارا بود که هم سکهٔ نام دارا بود ✏ �نظامی�
برابر هم مقدار همتراز هم شان که بی سکه ای را چه یارا بود که هم سکهٔ نام دارا بود ✏ �نظامی�
بی چیز بی مقدار بدون قدرت که بی سکه ای را چه یارا بود که هم سکهٔ نام دارا بود ✏ �نظامی�
شورش ایجاد نکن بر انگیخته نکن باعث خشم نشو مشوران به خودکامی ایام را قلم درکش اندیشهٔ خام را ✏ �نظامی�
امان یافته گان اسیران دربندان کسی که ارمغانی دهد طوق و تاج چو زنهاریان چون فرستد خراج ✏ �نظامی�
هماوردی حریف بودن دشمنی بر آنم میاور که عزم آورم به هم پنجه ای با تو رزم آورم ✏ �نظامی�
گنجینه در آن گوهرین گنج بن ناپدید بدی خایهٔ زر خدای آفرید ✏ �نظامی�
بی فایده بیهوده مضر بدرد نخور که را در خرد رای باشد بلند نگوید سخن های نا سودمند ✏ �نظامی�
طی طریق کرده راه پیموده چنان دید در قاصد راه سنج که از جوش دل مغزش آمد به رنج ✏ �نظامی�
باز داشتی پس گرفتی ندادی امتناع کردی که چون بود کز گوهر و طوق و تاج ز درگاه ما واگرفتی خراج ✏ �نظامی�
پادشاهی خجسته فرمانروایی فرخنده سکندر جهانجو ی فرخ سریر نشسته چو بر چرخ بدر منیر ✏ �نظامی�
گورا نوشین شیرین درخشان شده می چو روشن درخش قدح شکر افشان و می نوش بخش ✏ �نظامی�
آذرخش روشن آذرخش پرنور درخشان شده می چو روشن درخش قدح شکر افشان و می نوش بخش ✏ �نظامی�
خردمند با خرد حکیم حکیمان هشیار دل پیش او خردمند مونس خرد خویش او ✏ �نظامی�
به مقصود خود نرسید به هدف نایل نشد پیروزی بدست نیامد چو افروختندش غرض برنخاست در و پیکر خود ندیدند راست ✏ �نظامی�
طلب حلیت حلالی خواستن حلیت خواستن
مترسک سر جالیز هم گفته میشود. در گویش شوشتری از اصطلاح چوب باقله هم به همین منظور استفاده میشود
پرسش کننده سئوال کننده بپرسید پرسندهٔ نغز فال که چون می نماید سرانجام حال؟ ✏ �نظامی�
سئوال کنندگان پرسش گران که پرسندگان زو به آواز خویش خبر باز جستندی از راز خویش ✏ نظامی ز پستی کند سوی بالا شتاب به پرسندگان زو نیاید جواب ✏ �نظ ...
بلند رفیع سترگ شنیدم که بود اندر آن خاره کوه مقرنس یکی طاق گردون شکوه ✏ �نظامی�
کمر بستن اهتمام نمودن قصد کردن مهیا شدن کمربند ایرانیان سست کرد به ایران گرفتن کمر چست کرد ✏ �نظامی�
کشور گشایی تصرف کردن کشورها از آنجا که روز جوانیش بود تمنای کشور ستانیش بود ✏ �نظامی�
گه گاه گاه گاه گاهی اوقات بعضی وقتها چو بیرون جهم گه گه از کنج باغ ترنجی به دستم چو روشن چراغ ✏ �نظامی�
شنوگان مستمعین چو من بلبلی را بود ناگزیر کز این گوش گیران شوم گوشه گیر ✏ �نظامی�
فرد غمگین آدم اندوهگین غصه خوردن اندوه بردن می یی کاوست حلوای هر غم کشی ندیده به جز آفتاب آتشی ✏ �نظامی�
غمگین شدن غمین گشتن اندوهگین شدن می یی کاوست حلوای هر غم کشی ندیده به جز آفتاب آتشی ✏ �نظامی�
اژدهای سهمناک اژدهای خطرناک زمانه چو عاجز نوازی کند به تند اژدها مور بازی کند ✏ �نظامی�