پیشنهاد‌های احمد. ع. معینی (١,١٧٠)

بازدید
٣٩٧
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آه کشیدن ناله سر دادن افسوس خوردن آن فرج آید ز ایمان در ضمیر ضعف ایمان ناامیدی و زحیر ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گریه کردن ناله کردن محزون بودن ناله سر دادن زاهدی را گفت یاری در عمل کم گری تا چشم را ناید خلل ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

پرده پوشش چون طبق را از غطا وا کرد رو خلق دیدند آن کرامت را ازو ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجانی مفت رایگان مرد میراثی چه داند قدر مال؟ رستمی جان کند و مجان یافت زال ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپاه سپه لشکر جند احمدا خود کیست اسپاه زمین؟ ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سنگ کوچک ریگ سجیل قدر فندق افکنم بندق حریق بندقم در فعل صد چون منجنیق ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرچه هر آنچه ورچه بنویسی نشانش می کنی ورچه می لافی بیانش می کنی ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وسایل کفاشی ابزار کفشگری لوازم کفش، دوزی و آلت اِسکاف پیش برزگر پیش سگ کَه، استخوان در پیش خر ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خانقاه صومعه کنیسه کلیسا عبادتگاه صوفیان کاشکی من گرد گلخن گشتمی بر در این خانقه نگذشتمی ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طلبکاران وام دهندگان تا غریمان چونک آن حلوا خورند یک زمانی تلخ در من ننگرند ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیه گبر مانند زرتشتی پس شهیدان زنده زین رویند و خوش تو بدان قالب بمنگر گبروش ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انفاق کننده بخشنده یاری کننده خاصه آن منفق که جان انفاق کرد حلق خود قربانی خلاق کرد ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که بجای طلای ناب طلای بدل و تقلبی عرضه می کند قلب کردن طلا تقلب کردن جنس بد و تقلبی فروختن دشمن روزند این قلابکان عاشق روزند آن زرهای کان ✏ �مو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشگل سرگین فضولات حیوانات گفت پالانش فرو نه پیش پیش داروی منبل بنه بر پشت ریش گفت جایش را بروب از سنگ و پشک ور بود تر ریز بر وی خاک خشک ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دارویی برای درمان زخم زیر پالان ستوران که بعلت سنگینی بار و پالان روی پشت الاغ و قاطر می مالیدند گفت پالانش فرو نه پیش پیش داروی منبل بنه بر پشت ریش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_جوش دادن متصل کردن وصل کردن 2_جوش و خروش کردن فوران کردن سر رفتن 3_جویدن غذا و خوراک ( به فتح ج و کسر واو ) گفت تر کن آن جوش را از نخست کان خر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_حرف ربط 2_کوه یکی مرغ بر کوهی نشست و خاست بر آن که چه افزود زان که چه کاست 3_کاه بشنو اکنون صورت افسانه را لیک هین از که جداکن دانه را ✏ �مولانا�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طویله آغل محل نگهداری دامها در کف او نرمه جاروبی که من خانه را می روفتم بهر عطن مولانا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدخلق ناراحت گردن بحر کف پیش آرد و سدی کند جر کند وز بعد جر مدی کند خاطرش شد سوی صوفی قنق اندر آن سودا فرو شد تا عنق ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_جر و بحث 2_عصبانی 3_جزر بحر کف پیش آرد و سدی کند جر کند وز بعد جر مدی کند ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگرچه گرچه ورچه پرم رفت چون بنوازیم چرخ بازی گم کند در بازیم ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

جنگ غوغا دعوا ستیز نزاع اختلاف موسی آمد در وغا با یک عصاش زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک نوع آش آش دوغ تا که تتماجی پزد اولاد را دید آن باز خوش خوش زاد را ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیر و فرتوت کهنسال گنده پیر دین نه آن بازیست کو از شه گریخت سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شرایط سخت و ناموافق شرایط ناسازگار شرایط ناموافق یا دری بودی در آن شهر وخم که نظاره کردمی اندر رحم ✏ �مولوی�

پیشنهاد
١

یک نوع سم پودری جهت کنترل حشرات که با تاثیر روی لارو حشره و ممانعت از تولید کیتین باعث مرگ حشره می شود

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نیکو نهاد پاک طینت براساس نیت پاک دیدار سفیر با امپراتور عثمانی نیز گرمتر و به آئین تر از ملاقات با صدراعظم نبود. سفرنامه شاردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مسافر میهمان صوفیی می گشت در دور افق تا شبی در خانقاهی شد قنق ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دارای درک بیشتر با فهم بیشتر با درک بیشتر فهمیده تر عاقلتر کان نفس خواهد ز باران پاک تر وز فرشته در روش دراک تر ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیداری هشیاری دوری از غفلت و بی توجهی یقظه شان مصروف دقیانوس بود خوابشان سرمایهٔ ناموس بود ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسوس تاسف خوردن حسرت خوردن پس بخسپم باشم از اصحاب کهف به ز دقیانوس آن محبوس لهف ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فتح کردن گشودن شروع کردن مثنوی که صیقل ارواح بود باز گشتش روز استفتاح بود ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آمیخته با خاک خاک آلود گشت خاک آمیز و خشک و گوشت بر زان گیاه اکنون بپرهیز ای شتر ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کسر ل 1_قایق بزرگ کرجی به ضم ل 2_لب لپ می دراند کام و لنجش ای دریغ کانچنان ورد مربی گشت تیغ ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نان چو معنی بود خوردش سود بود چونک صورت گشت انگیزد جحود ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گندمی خورشید آدم را کسوف چون ذنب شعشاع بدری را خسوف ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عرضه کن بر من شهادت را که من مر ترا دیدم سرافراز زمن ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقش حق را هم به امر حق شکن بر زجاجهٔ دوست سنگ دوست زن ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرکش نافرمان جنگجو مخالف گر نه فرزندی بلیسی ای عنید پس به تو میراث آن سگ چون رسید ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اینک بدان بدان تا تو می بینی عزیزان را بشر دانک میراث بلیسست آن نظر ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوخته شرر زده آتش گرفته کای بسوزیده برون آ تازه شو بار دیگر خوب و خوب آوازه شو ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناسره بودن معیوب بودن ناخالصی داشتن تقلبی بودن چشم آدم بر بلیسی کو شقی ست از حقارت وز زیافت بنگریست ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سنگسار شده به سنگ رانده شده رجم شده زین شود مرجوم شیطان رجیم وز حسد او بطرقد گردد دو نیم ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخن چینان غمازان چون مبدل می کند او سیئات طاعتی اش می کند رغم وشات ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انکار کردن مردود شمردن گر نبودی سحرشان و آن جحود کی کشیدیشان به فرعون عنود ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیوانه احمق ساده دل گول نادان جاهل خل مزاج آن رهی که پخته سازد میوه را و آن رهی که دل دهد کالیوه را ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قشرها اقشار گروه های مختلف مردم باز باش ای باب بر جویای باب تا رسد از تو قشور اندر لباب ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نسیان فراموشی غفلت غافل شدن از یاد بردن از غلط ایمن شوند و از ذهول بانگ مه غالب شود بر بانگ غول ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جراحت کننده جارح جراح زخم زننده در مروت ابر موسیی بتیه کآمد از وی خوان و نان بی شبیه صانع بی آلت و بی جارحه واهب این هدیه های رابحه ✏ �مولوی�

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تره نوعی سبزی خوردنی در مروت ابر موسیی بتیه کآمد از وی خوان و نان بی شبیه تا هم ایشان از خسیسی خاستند گندنا و تره و خس خواستند ✏ �مولوی�