پیشنهادهای دکتر احمد. ع. معینی (٢,٩٤٣)
ندارد کسی سوک در حربگاه نه کس جز قراکند پوشد سپاه ✏ �نظامی�
میدان جنگ میدان نبرد محل جنگ ندارد کسی سوک در حربگاه نه کس جز قراکند پوشد سپاه ✏ نظامی ز بس کشتگان گرد به گرد راه چو بازار محشر شده حربگاه ✏ �ن ...
جان بدر بردن بسلامت ماندن به جان برد خود هر کسی گشته شاد کس از کشته خود نیاورده یاد ✏ �نظامی�
فراریان افراد پشت کرده به دشمن گریزندگان را در آن رستخیز نه روی رهائی نه راه گریز ✏ �نظامی�
تبرزین سنان نیزه کوچک ز بس در دهن ناچخ انداختن نفس را نه راه برون تاختن ✏ نظامی دو دستی ندیدند شمشیر کس همان ناچخ و نیزه از پیش و پس ✏ �نظامی�
ستیزه جو جنگجو رزم آور ستیزنده از تیغ سیماب ریز چو سیماب کرده گریزا گریز ✏ �نظامی�
تیرباران سنگین گران تیر باران کنون آمدی بجای نم از ابر خون آمدی ✏ �نظامی�
در اینجا به معنی تمساح ها کروکودیل ها ز فریاد روئین خم از پشت پیل نفیر نهنگان برآمد ز نیل ✏ �نظامی�
بی خرد بی مغز در اینجا به معنی توخالی ز غریدن کوس خالی دماغ زمین لرزه افتاد در کوه و راغ ✏ �نظامی�
افراد نزدیک معتمدان افراد مورد وثوق همان استواران درگاه را کز ایشان بدی ایمنی شاه را ✏ �نظامی�
تیر اندازان افراد تیر انداز کمانداران گروهی که پرتابیان ساختشان چپ انداز شد بر چپ انداختشان ✏ �نظامی�
قلب گاه مرکز وسط جهاندار در قلبگه کرد جای درفش کیانیش بر سر به پای ✏ �نظامی�
قصد نهانی مقصد پنهانی منظور نهایی قیامت که پوشیدهٔ رای ماست بود روزی آن روز فردای ماست ✏ �نظامی�
پیروز شدیم غالب شدیم طرف مقابل را شکست دادیم بکوشیم کوشیدنی مردوار رگ جان به کوشش کنیم استوار ✏ �نظامی�
مردانه دلاورانه شجاعانه بکوشیم کوشیدنی مردوار رگ جان به کوشش کنیم استوار ✏ �نظامی�
پرخور شکم باره شکم پرست شکمو که ایرانی از رومی بیش خورد به قایم کجا ریزد اندر نبرد ✏ �نظامی�
شاه چین در اینجا کنایه از خورشید است که از خاور طلوع میکند چو گوهر برآمود زنگی به تاج شه چین فرود آمد از تخت عاج ✏ �نظامی�
دشمنان خود مخالفین خود چو در فال فیروزی خویش دید بر اعدای خود دست خود بیش دید ✏ �نظامی�
خورشید تابنده در اینجا کنایه از پادشاه: نبرید بازوی تابنده هور ولیکن شد آزرده در زیر زور ✏ �نظامی�
متحد باهم متفق به اجماع جملگی همه هم گروهه به یک سر زنند به یکبارگی بر سکندر زنند ✏ �نظامی�
صاحب دولت دولتمند دارای مال و مکنت دارای جاه و جلال چنان دید دارای دولت صواب که لشگر بجنبد چو دریای آب ✏ �نظامی�
کنار گرفتن دوری گزیدن برحذر بودن کنار کشیدن شه آزرم او به که یک سو کند کزان پهلوان پیل پهلو کند ✏ �نظامی�
کنار گرفتن دوری گزیدن برحذر بودن کنار کشیدن شه آزرم او به که یک سو کند کزان پهلوان پیل پهلو کند ✏ �نظامی�
سپاهیان رزم آوران لشکریان نبرد آزمایان ایران سپاه گرفتند بر لشگر روم راه ✏ �نظامی�
پای فشردن پافشاری کردن پایمردی نمودن استقامت کردن سر سختی کردن دگر باره از بخت امیدوار پی افشرد بر جای خویش استوار ✏ �نظامی�
پافشاری کردن مداومت نمودن استقامت کردن پایداری نمودن دگر باره از بخت امیدوار پی افشرد بر جای خویش استوار ✏ �نظامی�
عنان تافتن عقب نشینی کردن بران شد که از خصم تابد عنان رهائی دهد سینه را از سنان ✏ �نظامی�
گرویدن بسمت کسی یا چیزی رفتن روی آوردن مایل شدن به کسی یا چیزی دو دستی چنان میگرائید تیغ کزو خصم را جان نیامد دریغ به لشگر بگوید که یکبارگی گرایند ...
کناره جویی کردن برحذر بودن احتراز کردن دوری گزیدن روبرو نشدن شه آزرم او به که یک سو کند کزان پهلوان پیل پهلو کند ✏ �نظامی�
هرم نفس بخار تنفس کردن ز تاب نفس بر هوا بست میغ جهان سوخت از آتش برق تیغ ✏ �نظامی�
ایستادند قرار گرفتند مستقر شدند دو رویه ستادند بر جای جنگ نمودند بر پیش دستی درنگ ✏ �نظامی�
چوب علم چوب پرچم عمود پرچم ستون علم جامه در خون زده نجات از جهان خیمه بیرون زده ✏ �نظامی�
فتنه ها غوغا ها شغبهای آیینهٔ پیل مست همی شانه بر پشت پیلان شکست ✏ �نظامی�
کوشش کننده سعی کننده تلاش کننده ز بسیاری لشگر از هر دو جای فرو بست کوشنده را دست و پای ✏ �نظامی�
آب پنیر آبی که پس از درست کردن پنیر از شیر باقی می ماند پنیراب دادن نشاید به میش که یابد درو قطرهٔ خون خویش ✏ �نظامی�
ابراهیم به صُحْف بِراهیم ایزد شناس کزان دین کنم پیش یزدان سپاس ✏ �نظامی�
نویسنده دبیر کاتب دبیر قلمزن قلم برگرفت همه نامه در گنج گوهر گرفت ✏ �نظامی�
منصف با شرم و حیا صلح جو توانم که من با تو ای خام خوی کنم پختگی ، گردم آزرم جوی ✏ �نظامی�
فرد خام و نپخته و بی تجربه توانم که من با تو ای خام خوی کنم پختگی ، گردم آزرم جوی ✏ �نظامی�
افسر دون پایه ای افسر کم رتبه ای که باشد زبونی خراجی سری که همسر بود نا بلند افسری ✏ �نظامی�
انگار که گمان کن تصور کن فکر کن قبا کاو نه در خورد بالا بود هم انگاره دزدیده کالا بود ✏ �نظامی�
خراج گزار خراج ده مالیات پرداز کنایه از رعیت که باشد زبونی خراجی سری که همسر بود نا بلند افسری ✏ �نظامی�
بشوراند ستیزه کند حمله نماید پلنگی که ترسد ز روباه پیر بشوراد مغزش به سرسام تیر ✏ �نظامی�
عصبانی خشمگین ناراحت جهاندار دارای جوشیده مغز نشد نرم دل زان سخن های نغز ✏ نظامی
شریک همتا نه بیگانه ، گر هست فرزند و زن چو هم جامه گردد ، شود جامه کن ✏ �نظامی�
محل انجمن محل جلسه محل نشستن نشستن گاه به بیعت در آن انجمن گاه بود ز احوال پیشینه آگاه بود ✏ �نظامی� همه هم گروهه به راه آمدند سوی انجمنگاه شاه آم ...
رسن ریسمان دلو آب کشی از چاه چو گردد ز دولابهٔ نال سیر رسن بسته در گردن آید به زیر ✏ �نظامی�
گور دخمه قبر ز پیران دو چیز ست با زیب و ساز یکی در ستودان یکی در نماز ✏ �نظامی�
شبیه مانند مثل قبا کاو نه در خورد بالا بود هم انگاره دزدیده کالا بود ✏ �نظامی�
صاحب خر خرکچی خر از زین زر به که پالان کشد که تا رخت خر بنده آسان کشد ✏ �نظامی� به آب زر این نکته باید نوشت شتربان درود آنچه خر بنده کشت ✏ �نظام ...