پیشنهادهای احمد. ع. معینی (١,١٧٠)
پوست حیوان ذبح شده چون سرش ببرید شد سوی قصاب تا اهابش بر کند در دم شتاب ✏ �مولانا�
کندن پوست حیوان ذبح شده پوست کنی لاشه دام چون سرش ببرید شد سوی قصاب تا اهابش بر کند در دم شتاب ✏ �مولانا�
ستون ها پاها پایه ها گاو گستاخ اندر آن خانه بجست مرد در جست و قوایمهاش بست ✏ �مولانا�
آواز بلند آهنگ صدا فغان و ناله نوحه خوانی خنیانگری این طلب همچون خروسی در صیاح می زند نعره که می آید صباح ✏ �مولانا�
یکتا بی همتا هست معشوق آنک او یکتو بود مبتدا و منتهاات او بود ✏ �مولانا�
خدمتکار شاهان دستور پادشاه کارگزاران پادشاه گفت پس من نیستم معشوق تو من به بلغار و مرادت در قتو ✏ �مولانا�
جمع صندوق صندوقها جعبه ها گفت کوران خود صنادیقند پر از حروف مصحف و ذکر و نذر ✏ �مولانا�
کوران نابینایان خود عصا معشوق عمیان می بود کور خود صندوق قرآن می بود ✏ �مولانا�
پسته قشر جوز و فستق و بادام هم مغز چون آگندشان شد پوست کم ✏ �مولانا�
ترکیدن شکفتن پوست میوه یا هر جیزی باز شدن پوست میوه بعلت رسیدگی زانک چون مغزش در آگند و رسید پوستها شد بس رقیق و واکفید ✏ �مولانا�
پس گردن پس سر این طراق از دست من بودست یا از قفاگاه تو ای فخر کیا ✏ �مولانا�
صدای ناشی از سیلی زدن یا قفا زدن یا شکستن چیزی بر قفای تو زدم آمد طراق یک سؤالی دارم اینجا در وفاق ✏ �مولانا�
مرد با موهای جوگندمی یا سفید و سیاه آن یکی مرد دومو آمد شتاب پیش یک آیینه دار مستطاب ✏ �مولانا�
دلیل آوردن علت آوردن بیمار ناخوش متصل نه منفصل نه ای کمال بلک بی چون و چگونه و اعتلال ✏ �مولانا�
عائله مند عیال وار عیال دار اولاد دار نیازمند محتاج زنده از تو شاد از تو عایلی مغتذی بی واسطه و بی حایلی ✏ �مولانا�
زشت سخیف کریه بدمنظره همچنین می گفت او پند لطیف همچنان می گفت او دفع عنیف ✏ �مولانا�
بادبزن آن یکی را دست بر گوشش رسید آن برو چون بادبیزن شد پدید ✏ �مولانا�
هندی ها جمع هندی پیل اندر خانهٔ تاریک بود عرضه را آورده بودندش هنود ✏ �مولانا�
فتیله این سفال و این پلیته دیگرست لیک نورش نیست دیگر زان سرست ✏ �مولانا�
خود را به نادانی زدن تجاهل کردن تغافل نمودن گنگ و بی زبان مردم غیر عرب من شما را خود ندیدم ای دو یار اعجمی سازید خود را ز اعتذار ✏ �مولانا�
ترس واهمه خوف آنچنان بر خود بلرزید آن عصا کان دو بر جا خشک گشتند از وجا بعد از آن گفتند ای بابا به ما شاه پیغامی فرستاد از وجا ✏ �مولانا�
نیاز حاجت چرت زدن خواب کوتاه گفت پیغامبر که خسپد چشم من لیک کی خسپد دلم اندر وسن ✏ �مولانا�
دانا سزاوار لایق شایسته با کمالات گر درین مکتب ندانی تو هجا همچو احمد پری از نور حجی ✏ �مولانا�
گوشه دهان کنج دهان چون به قوم خود رسید آن مجتبی شدق او بگرفت باز او شد عصا ✏ �مولانا�
کف کف دهان آب دهان تف خدو کفک می انداخت چون اشتر ز کام قطره ای بر هر که زد می شد جذام ✏ �مولانا�
مشهور معروف پرآوازه نامدار دو جوان بودند ساحر مشتهر سحر ایشان در دل مه مستمر ✏ �مولانا�
ستور حیوانات باربر اسب و الاغ و قاطر خاطر آرد بس شکال اینجا ولیک بسکلد اشکال را استور نیک ✏ �مولانا�
مشرک بودن شریک قرار دادن گفت با امر حقم اشراک نیست گر بریزد خونم امرش باک نیست ✏ �مولانا�
مضحکه مایه مسخره مایه تمسخر باعث خنده صد چنین آری و هم رسوا شوی خوار گردی ضحکهٔ غوغا شوی ✏ �مولانا�
پرنده شکاری از خانواده بازسانان کرمکست آن اژدها از دست فقر پشه ای گردد ز جاه و مال صقر ✏ �مولانا�
ترق تروق چکاچک صدای برخورد چیزی می گسست او بند و زان بانگ بلند هر طرف می رفت چاقاچاق بند ✏ �مولانا�
دانگی دی کودک خاک بیز غربال بدست میزد به دودست و روی خود را می خست می گفت به های های کافسوس و دریغ دانگی نه بیافتیم و غربال شکست پول خرد و ناچیزی ...
لباس ژنده لباس درویشان خرقه خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت ✏ �مولانا�
صدای غژغژ جسمی که بسرعت در هوا پرتاب شود لَنگ و لوک و خفته شکل و بی ادب سوی او می غیژ و او را می طلب ✏ �مولانا�
افسانه فسون فسانه گر ز تو گویند وحشت زایدت ور ز دیگر آفسان بنمایدت ✏ �مولانا�
خبط کردن اشتباه کردن گناه کردن کار بیهوده کردن سر بریدندش که اینست احتیاط تا نروید خصم و نفزاید خباط ✏ �مولانا�
سال قبل سال گذشته پارسال سال ماضی آنچنانک پار مردان را رسید خلعت و هر کس ازیشان زر کشید ✏ �مولانا�
1_بول پیشاب 2_عطا بخشش مقرری انعام سالها ادرار و خلعت می برید مملکتها را مسلم می خورید ✏ �مولانا�
علاوه بر معانی فوق معنی زایمان و زادن هم میدهد پیش می آمد سپس می رفت شه جمله شب او همچو حامل وقت زه ✏ �مولانا�
دستور فرمان یاسه این بد که نبیند هیچ اسیر در گه و بیگه لقای آن امیر ✏ �مولانا�
1_یاس. نومیدی. 2_آرزو هوس گر فتادندی به ره در پیش او بهر آن یاسه بخفتندی برو ✏ �مولانا�
شکافتن پاره کردن دریدن جر دادن جهد فرعونی چو بی توفیق بود هرچه او می دوخت آن تفتیق بود ✏ �مولانا�
راه روش اثبات چیزی نشانه آوردن برای چیزی گفت یزدان مر نبی را در مساق یک نشانی سهل تر ز اهل نفاق ✏ �مولانا�
ناله کردن فریاد زدن نالیدن آه و ناله کردن زار زدن تو دعا را سخت گیر و می شخول عاقبت برهاندت از دست غول ✏ �مولانا�
سبیل شارب موی پشت لب مردان پوست دنبه یافت شخصی مستهان هر صباحی چرب کردی سبلتان ✏ �مولانا�
پیچ در پیچ مزاج متغیر عجیب و غریب خرق عادت جمله گفتند ای شغالک حال چیست که ترا در سر نشاطی ملتویست ✏ �مولانا�
تر و تازه شاداب غیر خشک لیک کو آن قربت شاخ طری که ثمار پخته از وی می خوری ✏ �مولانا�
به باور من نیز ره زنان بوده که به غلط ره ریان نگاشته شده خویش را از ره روان کمتر شمر تو حریف ره ریانی گه مخور ✏ �مولانا�
انکار کردن خود را به آن راه زدن نشناختن بدرگی و منبلی و حرص و آز چون کنی پنهان بشید ای مکرساز ✏ �مولانا�
پستی بدطینتی بدخواهی بدنیتی خباثت بدرگی و منبلی و حرص و آز چون کنی پنهان بشید ای مکرساز ✏ �مولانا�