پیشنهادهای احمد. ع. معینی (١,١٧٠)
تنبل بیعار چاق و فربه بی تحرک هست حیوانی که نامش اشغرست او به زخم چوب زفت و لمترست ✏ �مولانا�
خارپشت سیخ چوله جوجه تیغی هست حیوانی که نامش اشغرست او به زخم چوب زفت و لمترست ✏ �مولانا�
مرا بازمی آوردند من را برمی گرداندند کردمی از زخم آن جانب پناه باز آوردندمی گرگان به راه ✏ �مولانا�
رحم کن ببخش دست برمی داشت یا رب رحم ران بر بدان و مفسدان و طاغیان ✏ �مولانا�
راهزان قطاع الطریق دزدان آن یکی واعظ چو بر تخت آمدی قاطعان راه را داعی شدی ✏ �مولانا�
مسخره کنندگان استهزاء کنندگان بر همه تسخرکنان اهل خیر برهمه کافردلان و اهل دیر ✏ �مولانا�
مخلوقات خشکی زی جانوران خشکی زی خلق آبی را بود دریا چو باغ خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ ✏ �مولانا�
مخلوقات آبزی مخلوقات دریایی جانوران دریایی خلق آبی را بود دریا چو باغ خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ ✏ �مولانا�
ستگری جباری ظالمی سعد دارش این جهان و آن جهان از عوانی و سگی اش وا رهان ✏ �مولانا�
دیدار ملاقات جز یکی لقیه که اول از قضا بر وی افتاد و شد او را دلربا ✏ �مولانا�
ارتجا امید داشته شده همت عالی تو ای مرتجا می کشد این را خدا داند کجا ✏ �مولانا�
پنهان نهفته اندرون صد لایه بشنوی از قال های و هوی را کی ببینی حالت صدتوی را ✏ �مولانا�
تغییر دادن متن بد خواندن متن ور بسوی زن نبشتی کاتبش نامه را تصحیف خواندی نایبش ✏ �مولانا�
خم تنگ ابریق کوزه گوید او محبوس خنبست این تنم چون می اندر بزم خنبک می زنم ✏ �مولانا�
که اینک که اکنون چون بکوشم تا سرش پنهان کنم سر بر آرد چون علم کاینک منم ✏ �مولانا�
آسمان کهکشان چرخ بر خوانده قیامت نامه را تا مجره بر دریده جامه را ✏ �مولانا�
اسرافیل یکی از چهار ملک مقرب که مسئول دمیدن صور است ای سرافیل قیامتگاه عشق ای تو عشق عشق و ای دلخواه عشق ✏ �مولانا�
تکبر غرور نخوت عجب کیست آن کالم که از باد و بروت ظلم کردست و خراشیدست روت ✏ �مولانا�
شکسته بالی پر و بال شکسته بی دست و پایی دست و پا شکسته شهره ما در ضعف و اشکسته پری شهره تو در لطف و مسکین پروری ✏ �مولانا�
زرد شده زعفرانی شده رنگ پریده شاه چون دید آن مزعفر روی او پس فرود آمد ز مرکب سوی او
یک رای و آن دگر خود عاشق دایه بود بی غرض در عشق یک رایه بود ✏ �مولانا�
محبت دوستی برادری مودت این محب حق ز بهر علتی و آن دگر را بی غرض خود خلتی ✏ �مولانا�
با بیگاری از سر اجبار می کشند این راه را بیگاروار جز کسانی واقف از اسرار کار ✏ �مولانا�
مقید شده اسیر شده زیردست شده مقهور شده هین عنان در کش پی این منهزم در مران تا تو نگردی منخزم ✏ �مولانا�
ازدحام انبوهی مزاحمت چون کشانیدت بدین شیوه به دام حمله بینی بعد از آن اندر زحام ✏ �مولانا�
دارای مکانت صاحب ملک و مقام بلند مرتبه آنگهی کآزاد بودیت و مکین مر شما را بسته می دیدم چنین ✏ �مولانا�
با خشم نجوا کردن با ناراحتی و آهسته سخن گفتن این بمنگیدند در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن ✏ �مولانا�
بوی خوش دمیدن بوی خوش رسیدن رایحه خوش گر تو مشک و عنبری را بشکنی عالمی از فوح ریحان پر کنی ✏ �مولانا�
شکست چون نشان مؤمنان مغلوبیست لیک در اشکست مؤمن خوبیست ✏ �مولانا�
شکست خورده پیروز نشده مقهورشده کو باشکسته نمی مانست هیچ که نه غم بودش در آن نه پیچ پیچ ✏ �مولانا�
که آنچه بدلیل اینکه علت اینکه این جواب ماست کانچ خواستید گشت پیدا که شما ناراستید ✏ �مولانا�
بال شکسته پر و بال چیده چون شکست او بال آن رای نخست چون نشد هستی بال اشکن درست ✏ �مولانا�
1_پارس 2_استان فارس 3_سوار یا دارنده اسب زان بگرداند به هر سو آن لگام تا خبر یابد ز فارس اسپ خام ✏ �مولانا�
تابید نمایان شد جوشید این رها کن عشق آن تشنه دهان تافت اندر سینهٔ صدر جهان ✏ �مولانا�
باشکوه باعظمت لیک میل عاشقان لاغر کند میل معشوقان خوش و خوش فر کند ✏ �مولانا�
در پی هم بودن دست درگردن همدیگر انداختن با همدیگر بودن شب چنین با روز اندر اعتناق مختلف در صورت اما اتفاق ✏ �مولانا�
تندخویی بداخلاقی تندمزاجی رمیدن از هم گر نه از هم این دو دلبر می مزند پس چرا چون جفت در هم می خزند ✏ �مولانا�
معبر راه عبور گذرگاه محل گذر متصل نبود سفال دو چراغ نورشان ممزوج باشد در مساغ ✏ �مولانا�
سازگار موافق همسو شکل شعلهٔ نور پاک سازوار حاضران را نور و دوران را چو نار ✏ �مولانا�
بوفور زیاد فراوان خیلی بسیار چون عنایتها برو موفور بود نار می پنداشت و خود آن نور بود ✏ �مولانا�
ترسیدن خوف کردن هراسیدن پایمردی نکردن مقاومت ننمودن پس سلح بر بندی از علم و حکم که من از خوفی نیارم پای کم ✏ �مولانا�
با به بسوی بطرف آن خداوندان که ره طی کرده اند گوش فا بانگ سگان کی کرده اند ✏ �مولانا�
سوت زدن برای آب خوردن حیوانات فریاد زدن برای آب خوردن حیوانات صداکردن برای آب خوردن حیوانات می شخولیدند هر دم آن نفر بهر اسپان که هلا هین آب خور آن ...
اوراد وردها سخنان لهجه ها تو مبین ز افسونش آن لهجات پست آن نگر که مرده بر جست و نشست ✏ �مولانا�
نادیده ناپیدا بطن چارم از نُبی خود کس ندید جز خدای بی نظیر بی ندید ✏ �مولانا�
از دنیا کندن و به خدا گرویدن ترک دنیا و روی آوردن به خدا دنیاگریزی و آخرت پذیری از مقاماتِ تَبَتُّل تا فنا پایه پایه تا ملاقات خدا ✏ �مولانا�
طویله اصطبل محل نگهداری حیوانات خربطی ناگاه از خرخانه ای سر برون آورد چون طعانه ای ✏ �مولانا�
1_غاز 2_احمق نادان خربطی ناگاه از خرخانه ای سر برون آورد چون طعانه ای ✏ �مولانا�
یاری کردن فریادرس کمک کننده یاری دهنده گر شدیت اندر نصیحت جبرئیل می نخواهد غوث در آتش خلیل ✏ �مولانا�
ستارگان نجوم جزو شید و ابر و انجمها بدی نفس و فعل و قول و فکرتها شدی ✏ �مولانا�