پیشنهادهای دکتر احمد. ع. معینی (١,٩٢٩)
کاروان داران حمل کنندگان راهیان حمل داران در آمدند به کار حمل بر حمل ساختند نثار ✏ �نظامی�
شبیه برق هستم مانند آذرخش هستم برق وار م به وقت بارش میغ به یکی دست می به دیگر تیغ ✏ �نظامی�
تیر دان جعبه تیر تیر بر هر کجا زدی حالی تیر گشتی ز تیر خور خالی ✏ �نظامی�
جاسوسی خبر رسانی خبرچینی منهی یی زانکه نامه داند خواند این سخن را به سمع شاه رساند ✏ �نظامی�
افراد دورو منافقان افراد ترسو زرد گوشان به گوشه ها مردند سر به آب سیه فرو بردند ✏ �نظامی�
شادی کنان خوشحال بشاش شد سوی شهر شادی انگیزان کرد در بزم خود شکرریزان ✏ �نظامی�
عذرخواهی کرد پوزش خواست طلب بخشش کرد در کنارش گرفت و عذر انگیخت وآن گل از نرگس آبِ گل می ریخت ✏ �نظامی�
طبقه زیرین ساختمان طبقه پایین در جهان کیست کاو به زور و به رای ؟ از رواقش بَرَد به زیر سرای ✏ �نظامی�
ماه تمام ماه شب چهارده بدر کامل چونکه ماه دو هفته از سر ناز کرد هر هفت از آنچه باید ساز ✏ �نظامی�
گوشواره گوش آویز پیرایه ای که بر گوش آویزند گوهر ِ گوش ِ گوهر آویز ش کرده بازار عاشقان تیزش ✏ �نظامی�
زلف زنگی زلف سیاه موی سیاه زنگی زلف و خال هندو رنگ هردو بر یک طرف ستاده به جنگ ✏ �نظامی�
1_نگاشتن نوشتن 2_پیمودن درنوردیدن طی کردن از پس شصت سال کز تو گذشت چون توانی به زیر پای نوشت ؟ ✏ �نظامی�
پیشانیش صورتش چهره اش شاه چون خورد ساغری دو سه می از گل جبهتش برآمد خوَی ✏ �نظامی�
خوراک های خوشمزه خوراک های خوشگوار چون شه از خوردهای خوش پرداخت می روان کرد و بزم شادی ساخت ✏ �نظامی�
چرخ کبود آسمان آبی آسمان نیلگون طرح کرده رخش خَوَرنَق را فرش افکنده چرخ ازرق را ✏ �نظامی�
شکارگاه محل شکار گفت فرمان تو راست ، کار بساز تا ز نخچیر گه من آیم باز ✏ �نظامی�
کدخدا صاحب ده مالک ده باز پرسید کاین دیار که راست ؟ ده خداوند این دیار کجاست ؟ ✏ �نظامی�
خوراکی ها خورش ها غذا ها خوردهای ملوک وار سره مرغ و ماهی و گوسپند و بره ✏ �نظامی�
شاهانه ملوکانه درخور شاه خوردهای ملوک وار سره مرغ و ماهی و گوسپند و بره ✏ �نظامی�
رفیع بلند بر چنین منظر ی ستاره سریر گاه شهدش دهیم و گاهی شیر ✏ �نظامی�
دل بدریا زدن یک دل شدن تصمیم گرفتن قصد کردن دل درانداز و جان پذیری کن یک زمانش لگام گیری کن ✏ �نظامی�
گرفتن لگام کنایه از مانع حرکت شدن به قصد پذیرایی دل درانداز و جان پذیری کن یک زمانش لگام گیری کن ✏ �نظامی�
حورافش شبیه حور مانند زنان بهشتی چار گوهر ز گوش گوهر کَش برگشاد آن نگار حورا فَش ✏ �نظامی�
حوراوش شبیه حوری مانند زنان بهشتی چار گوهر ز گوش گوهر کَش برگشاد آن نگار حورا فَش ✏ �نظامی�
رهنمود راهنمایی ارشاد گری مرد سرهنگ از آن نمونش راست از سر خون آن صنم برخاست ✏ �نظامی�
تیر پیکان دار یاسج شه که خون گوران ریخت مگر آتش ز بهر آن انگیخت ✏ �نظامی�
آهن آبدیده فولاد بران آهنی که از آن شمشیر تیز و بران بسازند بر زمین ز آهن بلارک تیر گاهی آتش فکند و گه نخجیر ✏ �نظامی�
دورادور گرداگرد پیرامون محافظان از سواران پره بسته به دشت رمه گور سوی شاه گذشت ✏ �نظامی�
محافظان دورادور گرداگرد پیرامون از سواران پره بسته به دشت رمه گور سوی شاه گذشت ✏ �نظامی�
گنجینه محل گنج گنج خانه خزانه راه در گنجدان غار کنند گنج بیرون برند و بار کنند نظامی
آماده مهیا ساخته و پرداخته حاضر ساز و کار چون ز بهرام گور تاج و سریر سازوَر گشت و شد شکوه پذیر ✏ �نظامی�
دامن دشت و کوه شاه بهرام ازین قرار نگشت سوی شیر آمد از تنیزه دشت ✏ �نظامی�
نگهبان شیر مراقب شیر شیر دار آورَد به میدان گاه گِرد بر گرد صف کشند سپاه ✏ �نظامی�
شاهزاده سلطان زاده فرزند شاه کی منم، کی برد مخالف تاج ؟ جز به کی زاده کی دهند خراج ؟ ✏ �نظامی�
دزدان متصرفان من به سختی به خانه دگران خانهٔ من به دست خانه بر ان ✏ �نظامی�
خر که با بالغان زبون گردد چون به طفلان رسد حرون گردد ✏ �نظامی�
پیمان بستن عهد نمودن بیعت کردن با نشیننده ای که دارد تخت دست عهدی شده ست ما را سخت ✏ �نظامی�
تباهی فساد خرابی ملک را پاس دارم از تبهی پاسبانی ست این نه پادشهی ✏ �نظامی�
1_وصله کردن لباسهای کهنه 2_کینه های گذشته را یاد کردن تا توانم چو باد نوروزی نکنم دعوی کهن دوزی ✏ �نظامی�
جاسوسان خبرچین ها مخبران چون ز بهرام گور با پدرش باز گفتند منهیان خبرش ✏ �نظامی�
1_نهی شده 2 - جاسوس خبر رسان مخبر چون ز بهرام گور با پدرش باز گفتند منهیان خبرش ✏ �نظامی�
دسترنج دستمزد مزد حق العمل لاجرم عاقبت به پا رَنجَش هم سلامت دهند و هم گنجش ✏ �نظامی�
ستمکار ظالم خواند شه را که دادگر داند کز ستمگاره داد بستاند ✏ �نظامی�
شکارچی صیاد چون درآمد شکارزن به شکار اژدها خفته دید بر در غار ✏ �نظامی�
شکارچی گورخر کنایه از بهرام گور گوری الحق دونده بود و جوان گور گیر از پسش چو شیر دوان ✏ �نظامی�
حیله گر مکار فریب کار شعبده باز رگ آن خون بر او دوال انداز راست چون زنگیِ دوالک باز ✏ �نظامی�
عطف کیمُختش از سواد ادیم یافت آنچ از سواد یابد سیم ✏ �نظامی�
گوی برده ز هم تکان طللش برده گوی از همه تنش کفلش ✏ �نظامی�
تصویر گران نقاشان رسامان گفت منذر به کارفرمایان تا به پرگار صورت آرایان ✏ �نظامی�
خرامیدن گام زدن ما که با داغ نام سلطانیم خَتلی آن به که خوش تَرَک رانیم ✏ �نظامی�