پیشنهاد‌های دکتر احمد. ع. معینی (١,٢٥٧)

بازدید
٨٧٤
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تسمه محکم کردن زین اسب که از زیر دم حیوان رد میشود پشت او خم گشت همچون پشت خم ابروان بر چشم همچون پالدم ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کثیف چرک آلوده ناپاک هوشیاری آفتاب و حرص یخ هوشیاری آب و این عالم وسخ ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بینی دماغ بوی ایشان رغم آنف منکران گرد عالم می رود پرده دران ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرغابی اردک همچو بطان سر فرو برده باب گشته طاووسان و بوده چون غراب ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بانمک نمکین بامزه تودل برو دلپذیر آن نمک کز وی محمد املحست زان حدیث با نمک او افصحست ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع دم نفس ها انفاس دمش دمیدن گفت پیغامبر که نفحتهای حق اندرین ایام می آرد سبق ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انبوهی زیادی بسیاری پیش از آن کین خاکها خسفش کنند پیش از آن کین بادها نشفش کنند ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_پیمانه_کاسه_ظرف 2_بدگویی_سرزنش_طعنه_عیب جویی لیک ننماید چو شیرینست مدح بد نماید زانک تلخ افتاد قدح ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

زیرا ازیرا چونکه برای از این جهت از برای بدلیل نالم ایرا ناله ها خوش آیدش از دو عالم ناله و غم بایدش ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کف روی آب کف روی شیر ناخالصی از کبد فارغ بدم با روی تو وز زبد صافی بدم در جوی تو ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تذکر دادن اندرز دادن پند دادن راهنمایی کردن هشدار دادن یادآوری نمودن بازگفتن چون به تذکیر و به نسیان قادرند بر همه دلهای خلقان قاهرند ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دردها آلام رنجوری ها مشکلات و رنج های جسمی رنج ها بیماریها آن وجعها را بدو منسوب دار گرچه هست آن جمله صنع کردگار ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باقلوا حلوا نوعی از شیرینی بعد توبه گفتش ای آدم نه من آفریدم در تو آن جرم و محن هر که آرد حرمت او حرمت برد هر که آرد قند لوزینه خورد ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

حقیر بی مقدار پست بی ارزش بی بها کم قیمت تو مگو کین مس برون بد محتقر در دل اکسیر چون گیرد گهر ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سایبان چوبی آلاچیق کلبه گرچه از میری ورا آوازه ایست همچو درویشان مر او را کازه ایست ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

واژگون وارونه سرنگون برگشته در کمان ننهند الا تیر راست این کمان را بازگون کژ تیرهاست ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

رستن از قید و بند خلاص شدن رها شدن آزاد شدن دست می زد چون رهید از دست مرگ سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پر دریغ پر افسوس ای بسا که زین بلای مر دریگ گشته است اندر جهان او خرد و ریگ ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فورا رنگ سرخ کم رنگ یا صورتی کی ببینی سرخ و سبز و فور را تا نبینی پیش ازین سه نور را ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راهنمایی راه بلدی مستحفظی اندر آمد چون قلاووزی به پیش تا برد او را به سوی دام خویش ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمی باید ناشایست بودن مرغ بی وقتی سرت باید برید عذر احمق را نمی شاید شنید ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زندان بان نگهبان زندان نگهبان محبس خانه پاسبان سیاهچال

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دارای عجب و خودپسندی خودستا خودبین پرغرور با نخوت معجبی یا خود قضامان در پیست ور نه این دم لایق چون تو کیست ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

دارای عجب و خودپسندی خودستا خودبین پرغرور با نخوت معجبی یا خود قضامان در پیست ور نه این دم لایق چون تو کیست ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - زشت ننگ عار ناپسند مذموم 2_گیاه دارویی زوفا زانک بی شکری بود شوم و شنار می برد بی شکر را در قعر نار ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

چوب درخت بادام تلخ که به راحتی آتش می گیرد و لذا برای ایجاد آتش از آن استفاده میشد تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ تا نسوزی تو ز بی مغزی چو مرخ ✏ �مو ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سزا وار بودن شایسته بودن بکار آمدن ارزش داشتن مناسب بودن لایق بودن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منوب متضاد واژه نایب است مانند موکل و وکیل لذا منوب معادل موکل و نایب معادل وکیل است

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موکل نایب عنه کسی که از جانب دیگری نایب شده فردی که نماینده کس دیگری شده نه غلط گفتم که نایب با منوب گر دو پنداری قبیح آید نه خوب ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسخره کردن استهزا نمودن دست انداختن به سخره گرفته ریشخند کردن آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند مر محمد را دهانش کژ بماند ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماموران گماشتگان یاران تا چنان شد کان عوانان خلق را منع می کردند کآتش در میا ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرده حجاب چشم بندست آتش از بهر حجیب رحمتست این سر برآورده ز جیب ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساخته شده درست شده تراشیده شده آماده شده آن بت منحوت چون سیل سیاه نفس بتگر چشمه ای بر آب راه ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سنگسار کردن رجم نمودن تاراندن به سنگ زدن هر که باشد طالع او زان نجوم نفس او کفار سوزد در رجوم ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فاسد گشته تباه شده ویران شده ازبین رفته هم مخبط دینشان و حکمشان از پی طومارهای کژ بیان ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خوار داشته ذلیل گشته کوچک شمرده حقیر کرده وان گروه دیگر از نصرانیان نام احمد داشتندی مستهان ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمین گفت اینک نایب آن مرد من نایب عیسی منم اندر زمن ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپر پیش این الماس بی اسپر میا کز بریدن تیغ را نبود حیا ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درنده مرغ پر نارسته چون پران شود لقمهٔ هر گربهٔ دران شود ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_تخیل کردن 3_خیال بد نمودن تهمت زدن فکر بد داشتن عین آن تخییل را حکمت کند عین آن زهراب را شربت کند ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سفله شدن پست شدن به اسفل السافلین رسیدن حقیر شدن خویشتن را مسخ کردی زین سفول زان وجودی که بد آن رشک عقول ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نادان بی عقل مضر ضرر ده خسران زده کور نابینا ضعیف ناتوان مر جمادی را کند فضلش خبیر عاقلان را کرده قهر او ضریر ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کور کننده عامل کوری باعث کور شدن برق اگر نوری نماید در نظر لیک هست از خاصیت دزد بصر ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشمنان جنگجویان خصم معاندان عناد ورزان این کند از امر و او بهر ستیز بر سر استیزه رویان خاک ریز ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

سرنوشت شوم اخر و عاقبت ناگوار قضای بد ای شده اندر سفر با صد رضا خود به پای خویش تا سؤ القضا ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_شهر و دیار و منطقه مسکونی 2_کسی فرد دیگری فرد غیری خانه خالی ماند و یک دیار نه جز طبیب و جز همان بیمار نه ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ولیمه غذای میهمانی غذای ضیافت خوراک عرضه شده در دورهمی باز گستاخان ادب بگذاشتند چون گدایان زله ها برداشتند ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

قناعت کننده قانع گفت مرد زاهدم من منقطع با گیاهی گشتم اینجا مقتنع ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب عروسی شب زفاف شب گرد هم آمدن عروس و داماد بعد از آن اندر شب گردک به فن امردی را بست حنی هم چو زن ✏ �مولوی�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کج خیال بی فکر بیهوده اندیش سودایی دفع او را دلبرا بر من نویس هل که صحت یابد آن باریک ریس ✏ �مولوی�