پیشنهادهای دکتر احمد. ع. معینی (٢,٩٤٣)
رازها اسرار رموز نهانی فیلسوف از حسابهای نهفت هرچه در خورد بود با او گفت ✏ �نظامی�
همه فن حریف همه چیز دان دانشمند کاردان در همه توسنی کشیده لگام به همه دانشی رسیده تمام ✏ �نظامی�
افسونگری ساحری جادوگری تا خبر یافت از خردمندی دیو بندی فرشته پیوندی ✏ �نظامی�
اندوه خورد ناراحت شد اندوهگین شو این سخن گفت و لختی انده خورد وز نفس برکشید بادی سرد ✏ �نظامی�
کوته فکر ریز نگر جزیی نگر ریز بین کوته بین در تصرف مباش خُرداندیش تا زیانی بزرگ ناید پیش ✏ �نظامی�
گوهری که بر نهنگ آویخته اند کنایه از گنج پر خطر گوهر ی که بسختی بدست آید گفت ازین گوهر نهنگ آویز چون گریزم که نیست جای گریز ✏ �نظامی�
نامه شیرین آگهی دلچسب دید یک نوش نامه بر در شهر گرد او صد هزار شیشه زهر ✏ �نظامی�
کوشش کننده ای کوشایی سخت کوشی پرتلاشی فعالی زرنگی هیچ کوشنده ای به چاره و رای نشد آن قلعه را طلسم گشای ✏ �نظامی�
پادشاه امیر سلطان چون به هر تخت گیر و تاجوری زین حکایت رسیده شد خبری ✏ �نظامی�
امیر قلعه آقا صاحب رئیس به چنین شرط راه برگیرد یا شود میر قلعه یا میرد ✏ �نظامی�
سرپوش حاجب پوشش گفت برخیز و این ورق بردار وین طبق پوش ازین طبق بردار ✏ �نظامی�
حصاری زندانی محبوس چون در آن برج شهربندی یافت برج از آن ماه بهره مندی یافت ✏ �نظامی�
زلف زیبا رویان زلف نگار از سواد قلم چو طره حور سایه را نقش برزدی بر نور ✏ �نظامی�
راه غلط مسیر اشتباه گر یکی پی غلط شدی ز صدش اوفتادی سرش ز کالبدش ✏ �نظامی�
سلاحی حربه ای دشنه ای خنجری پیکر هر طلسم از آهن و سنگ هر یکی دهره ای گرفته به چنگ ✏ �نظامی�
صبور شکیبا صابر چون شکیبنده شد در آن باره دل ز مردم برید یکباره ✏ نظامی شکیب آورد بند ها را کلید شکیبنده را کس پشیمان ندید ✏ نظامی جرم چون در آ ...
در همه کاری آن هنر پیشه چاره گر بود و چابک اندیشه ✏ �نظامی�
ایمن گشت در محل ایمنی قرار گرفت محفوظ شد گنج او چون در استواری شد نام او بانوی حصاری شد ✏ �نظامی�
پوزش خواست عذخواهی کرد معذرت خواست پوزش انگیخت وز پدر درخواست تا کند برگ راه رفتن راست ✏ �نظامی�
درخواست کردن چانه زدن اصرار نمودن خواهش کردن رغبت هرکسی بدو شد گرم آمد از هر سویی شفاعت نرم ✏ �نظامی�
از شوهر کردن خودداری میکرد تمایلی به ازدواج نداشت شوهر نمی خواست درکشیده نقابِ زلف به روی سرکشیده ز بارنامه شوی ✏ �نظامی�
افراشته بلند بالا رفیع قدی افراخته چو سرو به باغ رویی افروخته چو شمع و چراغ ✏ �نظامی�
خواستاران خواستگاران طالبان مشتاقان دختر خوبروی خلوت ساز دست خواهندگان چو دید دراز ✏ �نظامی�
سحر نامه افسون نامه باطل السحر خوانده نیرنگ نامه های جهان جادویی ها و چیزهای نهان ✏ �نظامی�
مشک با زلف او جگرخواری گل ز ریحانِ باغ او، خاری ✏ �نظامی�
جن گیر باطل کننده سحر و جادو دلفریبی به غمزه جادوبند گلرخی قامتش چو سرو بلند ✏ �نظامی�
سیب سرخ کنایه از زیبا شاه از آن سرخ سیبِ شهدآمیز خواست افسانه ای نشاط انگیز ✏ �نظامی�
به رنگ آتش سرخ گون بانوی سرخ روی ِ سَقلابی آن به رنگْ آتشی به لطفْ آبی ✏ �نظامی�
فرار کردم ترک موضع کردم در رفتم مهاجرت کردم چونکه صبرم در اوفتاد ز پای رفتم و در گریختم به خدای ✏ �نظامی�
تنگ راه کوچه محل عبور که فلان روز در فلان ره ْتنگ برقعت را ربود باد از چنگ ✏ �نظامی�
هوشیار بیدار هشیوار هوشْ رفته چو هوشْ یافته شد سرش از تابِ شرم تافته شد ✏ �نظامی�
بی هوش مدهوش هوشْ رفته چو هوشْ یافته شد سرش از تابِ شرم تافته شد ✏ �نظامی�
شیرین لب لب شیرین خوش گفتار چون چنان دید، نوش لب بشتافت بوی خوش کرد و جان او دریافت ✏ �نظامی�
تسلیم شده مطیع شده گوش بفرمان بوده من ز بادش سپر فکنده چو میغ او کشیده چو برق بر من تیغ ✏ �نظامی�
حیله گر مکار فریب کار به عقیدتْ جهودِ کینه سرشت مارِ نیرنگ و اژدهایِ کنشت ✏ �نظامی�
دریای مواج دریای ناآرام دریای طوفانی وان شدن چون محیط موج زنش عاقبت ماندن آب در دهنش ✏ �نظامی�
سکه های کهن سکه های باستانی سکه های قدیمی زر مصری درو هزار درست زان کهن سکه ها که بود نخست ✏ �نظامی�
آکندیم پر کردیم انباشته کردیم هرچه در آب آن خم افکندیم آتش اندر خم خود آگندیم ✏ �نظامی�
تیز رایی تدبیر نمودن رای نیکو زدن تیز هوشی وان نمودن که بنگرم پیشی کارها را به چابک اندیشی ✏ �نظامی�
پیش گویی کنم پیش بینی کنم آینده را بنگرم وان نمودن که بنگرم پیشی کارها را به چابک اندیشی ✏ �نظامی�
کنایه از قبر گور برکشید آن غریق را به شتاب در چَهِ خاک بردش از چه آب ✏ �نظامی�
چاه آب برکشید آن غریق را به شتاب در چَهِ خاک بردش از چه آب ✏ �نظامی�
دریا نوردان قایقرانان کسانیکه عمق آب را اندازه گیری می کنند ملوانان کشتی رانان چون مساحت گرانِ دریایی زد در آن خم به آب پیمایی ✏ �نظامی�
چرکین کثیف آلوده پلشت ترسم این چِرگنِ نمونه خصال آرد آلودگی به آب زلال ✏ �نظامی�
راز دان سر گوی داننده اسرار غیب دان غیب گوی بشر گفت ای نهفته گویِ جهان هرکسی را عقیده ایست نهان ✏ �نظامی�
شنونده گوش دهنده مستمع بندها را چنین گشای گره تا نیوشنده بر تو گوید زه که چون در کتابت شود جای گیر نیوشنده را زان بود ناگزیر ✏ �نظامی� نیوشنده چ ...
نشانده پرکرده انباشته جا داده آب این خم که در نشاخته اند از پی دام صید ساخته اند ✏ �نظامی�
1_صیادان دام گستران شکارچیان 2_دامداران چوپانها شبانان این وطن گاهِ دامیاران است جای صیاد و صیدکار ان است ✏ �نظامی�
حرارت التهاب جوش گرما تفتیده خاصه در وادی یی که از تف و تاب صد در صد درو نیابی آب ✏ �نظامی�
آکنده انباشته گنجانده مملو پر آکنیده خُمی سفال درو آبی الحق خوش و زلال درو ✏ نظامی چو ماسورهٔ هندباری به رنگ میان آکنیده به تیر خدنگ ✏ �نظامی�