پیشنهادهای دکتر احمد. ع. معینی (٢,٧١٩)
بی هوش ناهوشیار بی حال از حال رفته چون هوش رمیده گشت هشیار دادند بر او درود بسیار ✏ �نظامی�
مبتلا دردمند بیمار گرفتار بگذار مرا تو در چنین درد من درد زده م ، تو باز پس گرد ✏ �نظامی�
زنگ زده زنگار بسته دید آن گل سرخ زرد گشته وآن آینه زنگ خورد گشته ✏ �نظامی�
غلام بنده برده با اینکه ازو سیاه رویم هم هندوک سیاه اویم ✏ �نظامی�
خانه منزل اقامتگاه مأوا پناهگاه آمد عجبش که آنچنان مرد مأوا گه خود خراب چون کرد ✏ �نظامی�
جویدن خائیدن خوردی که خورد گوزن یا شیر ایشان خایند و من شوم سیر ✏ �نظامی�
تلاش کرد کوشش نمود مجاهدت کرد از بس که سلیم باز کوشید آن جامه چنانکه بود پوشید ✏ �نظامی�
قمارباز گفتا که منم سلیم عامر سرکوب زمانهٔ مقامر ✏ �نظامی� صد هزاران چنین فسون و فریب کرده ام از مقامری به شکیب ✏ �نظامی�
گردباد می تاخت نجیب دشت بر دشت دیوانه چو دیوباد می گشت همه چون دیوباد خاک انداز بلکه چون دیوِ چَه سیاه و دراز ✏ �نظامی�
منتقدان نقادان ایراد گیران عیب جویان کز نقد کنان حال مجنون پیری سره بود خال مجنون ✏ �نظامی�
برده زر خرید بنده آن به که درم خریدهٔ تو سرمه نبرد ز دیدهٔ تو خوابِ نرگس، خُمار دیده او نازِ نسرین، درم خریدهٔ او ✏ �نظامی�
گردآلود غبارآلود خاک آلود بنواز مرا مزن که خاکم افروخته کن که گردناکم ✏ �نظامی� تو نیز ای به خاکی شده گَرد ناک بده وام و بیرون جَه از گرد و خاک ✏ ...
اسباب نوشتن نوشت افزار لوازم التحریر واسباب دبیری ای که باید بسپرد بدو چنانکه شاید ✏ �نظامی�
نمی آید برنمی آید جز آمدنی که نامد از دست هر شرط که باید آن همه هست ✏ �نظامی�
بنالد ناله کند ضجه زند بگرید گریه کند آن دل که رضای تو نجوید به گر به قضای بد بموید ✏ �نظامی�
زندانی محبوس دربند یعنی ز من حصار بسته نزدیک تو ای قفس شکسته ✏ �نظامی�
نام آوران مشاهیر سران قوم گفت ای شرف ِ بلند نامان بر پای ِ ددان کشیده دامان ✏ �نظامی�
نیکویی کننده احسان کننده احسان گر ای کار برآور بلندان نیکو کن ِ کار مستمندان ✏ �نظامی�
کار راه انداز مستجاب کننده ای کار برآور بلندان نیکو کن ِ کار مستمندان ✏ �نظامی�
به من یاری برسان یاریم کن کمکم کن یاریت رساد تا نهانی این نامه به یار من رسانی ✏ �نظامی�
مرثیه خواندن مرثیه ساختن مرثیه سرایی گه مرثیت پدر کند ساز وز سنگ سیه برآرد آواز ✏ �نظامی�
مورد اعتماد اعتماد کننده بر زهره نظر گماشت اول گفت ای به تو بخت را معوّل ✏ �نظامی�
سیاره مشتری برجیس به مهر او نگین داشت که اقبال جهان در آستین داشت ✏ �نظامی�
نیزه زن نیزه دار صاحب نیزه توقیع سماک ها مسلسل گه رامح بوده گاه اعزل ✏ �نظامی�
جمع خیمه و خرگاه یکی از منازل فلکی ذابح ز خطر دهان گرفته سعد اخبیه را عنان گرفته ✏ �نظامی�
شترمرغ یکی از منازل قمر در آسمان با صادر و وارد نعایم بلده دو سه دست کرده قایم ✏ �نظامی�
جدی سر خود چو بز بریده که افسانهٔ سربزی شنیده ✏ �نظامی�
یکی از صور فلکی عوا ز سماک هیچ شمشیر تازی سگ خویش رانده بر شیر ✏ �نظامی�
یکی از منازل فلکی میزان چو زبان مرد دانا بگشاده زبانه با زبانا ✏ �نظامی�
یکی از منازل فلکی انگیخته غفر چون کریمان سه قرصه به کاسهٔ یتیمان ✏ �نظامی�
زلزله ها سختی ها بلاها فجایع از شکل بروج و از منازل افتاده سپهر در زلازل ✏ �نظامی�
گروه چیزی مانند پنبه یا خمیر را گرد کردن و گلوله کردن گفتی ز کمان گروههٔ شاه یک مهره فتاد بر سر ماه ✏ �نظامی�
وحشی شبیه دیوان در سلسله داشتی سگی چند دیوانه فش و چو دیو دربند ✏ �نظامی�
تک و تنها تک روان در موکب آن جریده رانان می رفت چو با گله شبانان ✏ �نظامی�
تک روی تنها رفتن تک وتنها در موکب آن جریده رانان می رفت چو با گله شبانان ✏ �نظامی�
پیش قراول جلودار لشکر دیده بان گرگ از جهتِ یتاق داری رفته به یَزک به جان سپاری ✏ �نظامی�
پاسبانی حراست کشیک داری مراقبت گرگ از جهتِ یتاق داری رفته به یَزک به جان سپاری ✏ �نظامی�
کیسه کشی دلاکی خدمت نمودن آهو به مُغَمَزی دویدی پایش به کنار در کشیدی ✏ �نظامی�
تماشاچیان مردم پرسش گران دیده وران گفتند نظارگان چه رای است؟ کز هر دو رقم یکی بجای است؟ ✏ نظامی به خلوت گه خسرو ش تاختند ز نظارگان پرده پرداختند ...
جایگاه طرد شده مکان تنهایی سرای غربت دشت بی کسی روزی ز طریده گاهِ آن دشت بر خاک دیار یار بگذشت ✏ �نظامی�
کوهپایه دشتی مشرف به کوه دشتی آرمیده در پای کوه کان دشت ْبساطِ کوه ْبالین ریحانِ سراچهٔ سفالین ✏ �نظامی�
کنایه از: 1_درآمد اندک معاش ناچیز کار با دستمزد پایین خوش خور که گلِ جهان فروزی چون مار مباش خاکْ روزی ✏ �نظامی� 2_بدبختی مصیبت بیچارگی من او را ...
عزیز دل کنایه از عزیزترین فرد یا نورچشم گفت ای جگر و جگرخور من هم غل من و هم افسر من ✏ �نظامی�
غمخوار غصه خوار گفت ای جگر و جگرخور من هم غل من و هم افسر من ✏ �نظامی�
چون دید پدر که دردمند است در عالم عشق شهربند است ✏ �نظامی�
عصبانیت عاشقی بی قراری شیدایی به کابله را ز طفل پوشند تا خون بجوش را نخوشند ✏ نظامی
ننوشند نیاشامند به کابله را ز طفل پوشند تا خون بجوش را نخوشند ✏ �نظامی�
قنداق پیچک به کابله را ز طفل پوشند تا خون بجوش را نخوشند ✏ �نظامی�
فراموشیم نسیانم هر یاد که بود رفت بر باد جز فرمُشیَم نماند بر یاد ✏ �نظامی�
کرم زالو کنه بید حشره گه مشرف دیو خانه بودن گه دیوچهٔ زمانه بودن همه چون دیوباد خاک انداز بلکه چون دیوِ چَه سیاه و دراز ✏ �نظامی�