زلازل

لغت نامه دهخدا

زلازل. [ زَ زِ ] ( ع اِ ) بلاها. سختی ها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ زلزله. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
بلرزند از نهیب او نهنگان
بلرزد کوه سنگین از زلازل.
منوچهری.
از شکل بروج و از منازل
افتاده سپهر در زلازل.
نظامی.

فرهنگ فارسی

جمع زلزله، بلاهاوس تی ها
۱ - ( مصدر ) لرزانیدن ( زمین ) . ۲ - ترسانیدن . ۳ - ( اسم ) لرزش . ۴ - ( اسم ) ارتعاش و جنبش و حرکات ناگهانی پوسته جامد کره زمین که در صورت شدت ساختمانها و شهرها را خراب میکند و جمع کثیری را هلاک میکند . حرکات زمین براثر زلزله به دو قسم انجام میشود : یا حرکات افقی است که زمین مانند گهواره حرکت میکند یا عمودی است که به صورت بالا و پایین رفتن نوسانات ظاهر میشوند و معمولا نوع دوم خطرناک تر است زمین لرزه .

فرهنگ معین

(زَ زِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ زلزله .

فرهنگ عمید

۱. [جمعِ زلزله] = زلزله
۲. [مجاز] بلاها و سختی ها.

پیشنهاد کاربران

بپرس