پیشنهادهای دکتر احمد. ع. معینی (٢,٩٤٣)
زر گران طلای بسیار سنگین زر هنگفت زر پیلوار از تو مقصود نیست که پیل تو چون پیل محمود نیست ✏ �نظامی�
کشور گشا ولایت ستان شاه گینی پناه فریدون کمر بلکه خاقان کلاه ✏ �نظامی�
تجربه کردن آزمایش نمودن امتحان کردن به کار آزمایی دلش تیز شد در آن عزم رایش سبک خیز شد ✏ �نظامی�
دانشمند دانش پژوه شه از گفتِ آن مرد دانش بسیچ فرو ماند بر جای خود پیچ پیچ ✏ �نظامی�
هم وزنیش هم وزن بودنش هم اندازه بودنش کفی خاک با او چو کردند یار به هم سنگیش راست آمد عیار ✏ �نظامی�
وزن کردنش توزین نمودنش سنجیدنش فزون آمد از وزن صد پاره کوه ز بر سختنش هر کس آمد ستوه ✏ �نظامی�
هم وزنی هم مقدار بودن به یک وزن و اندازه بودن کفی خاک با او چو کردند یار به هم سنگیش راست آمد عیار ✏ �نظامی�
بی نیاز ارضا شده راضی شده جهان گفت یکسر گرفتی تمام نئی سیر مغز از هوسهای خام ✏ �نظامی�
جهان گفت یکسر گرفتی تمام نئی سیر مغز از هوسهای خام ✏ �نظامی�
سایه گاه محل سایه دور از نور فرو ماند خسرو در آن سایگاه چو سایه شده روز بر وی سیاه ✏ �نظامی�
جان بخش زندگی بخش بدانست کان چشمهٔ جان فرای به آب حیات آمدش رهنمای ✏ �نظامی�
خوشبوتر پر رایحه تر بران نان کو بویاتر از مشک بود نمک یافته ماهیی خشک بود ✏ �نظامی�
نمک سود کرده نمکین کرده بران نان کو بویاتر از مشک بود نمک یافته ماهیی خشک بود ✏ �نظامی�
درود متقابل درود گفتن به یکدیگر چوبا یکدگر هم درود آمدند بدان آب چشمه فرود آمدند ✏ �نظامی�
شباهت شبیه بودن مانند بودن برابر بودن ندانم که از پاکی پیکرش چو مانندگی سازم از جوهرش ✏ �نظامی�
ماه کامل ماه شب چهارده ماه کاسته نشده بدر کامل به شب ماه ناکاسته چون بود چنان بود اگر مه به افزون بود ✏ �نظامی�
کم نشده کاسته نشده کاستی نگرفته تحلیل نرفته به شب ماه ناکاسته چون بود چنان بود اگر مه به افزون بود ✏ �نظامی�
آسمان نورد سریع السیر به فرمان او خضر خضرا خرام به آهنگ پیشینه برداشت گام ✏ �نظامی�
هوشیاری ذکاوت هوشمندی تیز رایی جریده به هرسو عنان تاز کن به هشیار مغزی نظر باز کن ✏ �نظامی�
کوله بار همانند پشته درآمد درآورد نزدیک شاه یکی پشته وار از سمور سیاه ✏ �نظامی�
محتاط با احتیاط جوان خردمند آهسته رای سخن راند از اندیشهٔ رهنمای ✏ �نظامی�
در اسباب و اثاثیه اش در بار و بنه اش به صندوق زادش نهان کرده بود به نرخ ره آوردش آورده بود ✏ �نظامی�
مانند سوغاتی مانند ارمغان به صندوق زادش نهان کرده بود به نرخ ره آوردش آورده بود ✏ �نظامی�
جوان دلاوری جوان جنگجویی نبرده جوانی جوانمرد بود که روشن دلش مهر پرورد بود ✏ �نظامی�
اسیری محبوسی دربندی گرفتاری برآشفت گردون چو زنجیری یی به زنگی بدل گشت کشمیری یی ✏ �نظامی�
راه حل درست کردن روبراه کردن تدبیر نمودن به چاره گری هر کسی می شتافت به سامان چاره کسی ره نیافت ✏ �نظامی�
چاره اندیشی کردن تدبیر نمودن راه حل یافتن حل مشکل نمودن به چاره گری هر کسی می شتافت به سامان چاره کسی ره نیافت ✏ �نظامی�
راه حل تدبیر مصلحت به چاره گری هر کسی می شتافت به سامان چاره کسی ره نیافت ✏ �نظامی�
به هر نحو به هر شکل به هر طریق درون رفت شاید به هر سان که هست به باز آمدن ره که آرد به دست ✏ �نظامی�
انتهای زمین متصل به دریا ( سابقا زمین را مسطح میدانستند که در انتها به دریای بی منتها وصل میشود ) سوی عطف گاه زمین تاختند در آن سایبان رایت افراخت ...
بیابانهای بی آب و علف همه توشهٔ ره ز شیرین و شور روان کرد بر بیسراکان بور ✏ �نظامی�
بیابانها سرزمین های بی آب و علف همه توشهٔ ره ز شیرین و شور روان کرد بر بیسراکان بور ✏ �نظامی�
راه بلدان افراد بلد راه راهنمایان نشستند پیران ، جوانان شدند ره دور بی راه دانان شدند ✏ �نظامی�
همرهان افراد همراه کسانی که سالار آن کشورند رهی زاده شاه اسکندرند ✏ �نظامی�
افراد وفادار گهی خورد می با نواهای رود گهی داد بر نیک عهدان درود ✏ �نظامی�
بدون راهنمای راه بدون راه بلد نشستند پیران ، جوانان شدند ره دور بی راه دانان شدند ✏ �نظامی�
راهی حرکت کننده راه افتادن بفرمود تا هیچ بیمار و پیر نگردد دران راه جنبش پذیر ✏ �نظامی�
شبیه عیاران مانند عیاران تنی چند بگزید عیار وش کماندار و سختی کش و سخت کش ✏ �نظامی�
راه بلد بلد راه چو شه دید کان لشگر بی قیاس دران ره نباشند منزل شناس ✏ �نظامی�
آباد آبادان قابل سکنی قابل سکونت از آن جمع کانجای شد جای گیر شد آن بوم ِ ویران عمارت پذیر ✏ �نظامی�
محل غار یکی غارگه بود نزدیک دشت که لشگرگه خسرو آنجا گذشت ✏ �نظامی�
زمین بی آب و علف سرزمین خشک و خالی کویر به هر خشکساری که خسرو رسید ببارید باران ، گیا بردمید ✏ �نظامی�
همانند صبح مانند صبح چو شه دید کان چشمهٔ خوشگوار به ظلمت توان یافتن صبح وار ✏ �نظامی�
کنایه از آب حیات چو خواهی که یابی بسی روزگار سر از چشمه زندگانی بر آر ✏ �نظامی�
زندگی بخش جاودانگی بخشیدن جاودان شدن کنایه از آب حیات که از هر سواد آن سیاهی به است که آبی درو زندگانی ده است ✏ �نظامی�
نام یک جزیره است در هند یکی گفت قیصور به زین دیار که کافور و صندل دهد بی شمار ✏ �نظامی�
شراب خواران می گساران باده نوشان جام گیران میی کو به فتوی می خوارگان کند چاره کار بیچارگان ✏ �نظامی�
گوارا خوشگوار نخورده میی دید روشن گوار یکی باغ در بسته پُرِ سیب و نار ✏ �نظامی�
حواصیل به صید حواصل درآمد عقاب به مهمانی ماه رفت آفتاب ✏ �نظامی�
خراج پردازان پرداخت کنندگان خراج خراج گزاران نبینی که دَه یک دهان خراج به دهلیز درویش دزدند باج؟ ✏ �نظامی�