پذرفت

لغت نامه دهخدا

پذرفت. [ پ ِ رُ ] ( اِ ) تعهّد. وعد. ضمان : بعد از مدتی بتماشای هرات رفت در نظرش خوش آمد آنجا فروکشید امیران او را هوای زن و بچه بود امیرنصر نه عزم بخارا کردی و نه امیران را دستوری دادی که بخانه روند و یا زن و بچه به هرات آورند امیران از طاقت طاق شدند و بیم بود که بر امیر نصر خروج کنند هرچه بمقربان حضرت وسیلت می جستند فائده ای نبود تا رودکی را پذرفتها کردند و این ابیات در صفت خوشی بخارا و تهییج امیرنصر بر عزیمت آنجا بخواند: بوی جوی مولیان آید همی... ( از تاریخ گزیده ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( اسم ) تعهد وعد ضمان .

فرهنگ معین

(پِ رُ ) (مص مر. اِ. ) تعهد، وعد، ضمان .

پیشنهاد کاربران

بپرس