پیشنهادهای دکترحامد رسولی (١,٦٧١)
قسمت تحتانی، نشیمنگاه پایه، ته، زیر، پایین، بنیان نهادن، ذیل، قسمت زیر آب کشتی، مقر، کشتی، کف، تحتانی، علوم مهندسی: ته انداختن، عمران: کف نهر، معماری ...
انباشتن ( به مرور ) ، روی هم گذاشتن، جمع کردن، اندوختن، رویهم انباشتن، عمران: اندوختن، بازرگانی: متراکم کردن
بحث و مشاجره. تنازع، منازعه، مجادله کردن، مناقشه کردن، اختلاف، ستیزه، چون و چرا، مشاجره، نزاع، جدال کردن، مباحثه کردن، انکارکردن، قانون فقه: نزاع کرد ...
پرتاب غیرمجاز توپ کریکت، تکان تند، حرکت تند و سریع، کشش، انقباض ماهیچه، تشنج، تکان سریع دادن، زود کشیدن، ادم احمق و نادان، ورزش: بالازدن وزنه از روی ...
نتیجه ای، مهم، دارای اهمیت، پربرایند
سوء استفاده، سوء استعمال، شیادی، فریب، دشنام، فحش، بد زبانی، تجاوز به عصمت، تهمت، تعدی ( adj. ) ناسزاوار، زبان دراز، بدزبان، توهین امیز
obvious, apparent, blatant, clear, conspicuous, evident, glaring, noticeable, palpable, patent
apprehensive, anxious, edgy, fearful, jumpy, on edge, tense, uneasy, uptight ( informal ) , worried
unawares, short, sudden, suddenly, unanticipatedly, unaware, unawaredly, unexpectedly
soak up, consume, digest, imbibe, incorporate, receive, suck up, take in - preoccupy, captivate, engage, engross, fascinate, rivet
leave, desert, forsake, strand - give up, relinquish, surrender, yield
کم. خرده، تکه، پاره، ریزه، ذره، لجام، دهنه، سرمته، رقم دودویی، هویزه، پاره خبر ( بیت ) ، علوم مهندسی: سرمته، تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره ...
supply, cater, equip, furnish, outfit, purvey, stock up - give, add, afford, bring, impart, lend, present, produce, render, serve, yield
پارچه سفید، علامت محل عبور سیم مسلح کردن، توقیف کردن، ارایش دادن، چاشنی زدن ( بخوراک ) ، چاشنی زدن به، ارایش، علوم نظامی: ارایش دادن مزین کردن، نقش ر ...
ثبت نام ثبت کردن، نام نویسی، اسم نویسی، موضوع ثبت شده، کامپیوتر: ثبت، قانون فقه: ثبت کردن، علوم نظامی: ثبت تیر کردن، ثبت تیر
بازرسی کردن ممیزی دفاتر محاسباتی، بازبینی، حسابرسی کردن، ممیزی کردن، بازرسی، ممیزی، رسیدگی کردن، قانون فقه: حسابرسی، بازرگانی: بازبینی کردن، علوم نظا ...
یادداشت؛ اسکناس. سفته تفسیر، قبض، نامه رسمی، نامه ای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم می شود، سند، کلید پیانو، آهنگ صدا، خاطرات، تبصره، ...
I haven't seen you in ages خیلی وقته که ندیدمت
سکو سکوی شیرجه، سطحه، کف راه، پایه نصب، سکو، صحن، مرام، خط مشی، سخن رانی کردن، در جای بلند قرار دادن، کامپیوتر: پایگاه، معماری: جایگاه خطابه، ورزش: ت ...
بی فایده، بلا استفاده عاری از فایده، باطله، بلا استفاده
هین ( که درموقع راندن اسب و گاو گفته میشود ) ، صدای هی و هین کردن ( برای راندن حیوان ) هین کردن، هوس، بوالهوسی
کسل کننده تیره کردن، کند شدن، گرفته، تیره، سنگین، کساد، خسته کننده، بیهوده، بی معنی، ملال آور، راکد، کودن، گرفته، متاثر، کند کردن، علوم مهندسی: کمرنگ ...
استوار نامه، گواهی نامه، اعتبار نامه، اختیار
عشق . محبت
قصد، نیت اراده، عمد، منظور، خیال، غرض، مفهوم، سگال، قانون فقه: نیت، تعمد، روانشناسی: قصد، بازرگانی: تمایل، علوم نظامی: قصد و منظور
راه، مسیر پیاده رو، گذرگاه، باریک راه، طریقت، جاده مال رو، علوم مهندسی: راه، کامپیوتر: فرمانPATH، معماری: مسیر، روانشناسی: راه، بازرگانی: مسیر، ورزش: ...
وحشتناک . ترسناک، هولناک، مهیب، عظیم، فوق العاده
ادم رذل، شخص پست، ادم حقه باز، پست فطرت
انبرک. انبر. چنگک . چنگول. گازانبر. کلبتین
وسیع شدید، زیاد، پهن، عریض، گسترده، پهناور، بزرگ، بسیط، کشیده، روانشناسی: گسترده، بازرگانی: پهناور، علوم نظامی: سنگین
توسعه، گسترش؛ تمدید، مهلت زمانی انبساط، امتداد دادن، طولانی کردن، ملحقات، امتداد، گستردگی، اضافی، الحاقی، کشش، توسیع، تمدید، تعمیم، تلفن فرعی، بسط، ا ...
علم حقوق شریعت، حق، حقوق، قاعده، قانون مدنی، تعقیب قانونی کردن، علوم مهندسی: قانون، قانون فقه: قانون، عدالت، روانشناسی: قانون، نجوم: قانون، بازرگانی: ...
دیوانگی کردن، وحشیگری کردن، داد و بیداد
عیاشی، شراب خواری، میگساری
بلند پرواز جاه طلب، بلند همت، آرزومند، نامجو
پیوند وصل کردن، متصل کردن، چسباندن اتصال، ارتباط، سندی که به موجب آن خود و وارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد می کند ...
تاراج، یغما، غارت کردن، قانون فقه: غارت کردن
توله سگ، بچه سگ ماهی، توله زاییدن
بدنام کردن، بدگویی کردن، بهتان زدن
تابش، تلالو، درخشندگی، درخشش، براق شدن، برق زدن، درخشیدن، علوم مهندسی: تابش
حسابی
مساله، مشکل چیستان، معما، موضوع، روانشناسی: مشکل، بازرگانی: مشکل
مرخص کردن، ترخیص کردن ( از بیمارستان ) دشارژ، تبرئه، مفاصا، تصفیه، پرداخت، رفع اتهام، تخلیه بار، منفصل یا اخراج کردن، ادا کردن دین، بری الذمه کردن، ...
بی علاقگی دوست نداشتن، بیزار بودن، مورد تنفر واقع شدن
وضع از هم گسیخته، بی تکلیفی، جدا، منفصل، متلاشی، بی ربط ساختن
جدول کلمات متقاطع. و از زبان پارسی دوستان : کراواژه
رزمناوی که یک ردیف توپ دارد
مربی . استاد، معلم، آموزگار، آموزنده، یاد دهنده، آموزشیار، روانشناسی: مربی، علوم نظامی: مربی
فرح بخش، لذت بخش، لذیذ، مغتنم، عیاش
مطبوع به ذائقه، خوش طعم، لذیذ، دلپذیر