پیشنهاد‌های امیر جباری، مدرس و مترجم زبان (٣٤٠)

بازدید
٦٢٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To expel

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فی البداهه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Hold up یعنی مانع ایجاد کردن Traffic یعنی آمد و شُد در کل به معنی ترافیک ایجاد کردن است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر چیزی که دادنی باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستیزه کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

معالجه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

X featuring y همخوانیِ X با y

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدتی پیش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکی از دوستان، به نام learner اگه اشتباه نکنم، خوب گفتن👏 من میخوام تکمیلش کنم: Jump در اینجا به معنی پیشی گرفتن هست؛ پیشی گرفتن از صدای شلیکِ تفنگ، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مناسب بودن برای داخلِ چیزی مثلاً: این سیم در داخل این محل جای میگیرد. . The wire goes in here

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عامیانه ⬅️ دنبال داستان گشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

آزرده خاطر شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نقض کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

I 《used to》 all do my homework by the time I completely took off my clothes at age of 7 - 8, when I arrived home from school. من وقتی ۸ - ۷ سالَم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحریک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جایگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی ایمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تلاش برای غلبه بر کسی یا چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حکایت های پند آمیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مکان های بین راهیِ رایگان به منظور اقامت کوتاهِ مسافران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صنعت آهنگری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شخصیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Egotist = egoist

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

We are a little cramped because of low space. به علت کمبودِ جا، گاهی بهمون سخت میگذره.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دریافت شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خالی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پول خرج کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صورت رسمی تأیید کردن ( یا تأیید شدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بُریدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

On the pretext that هم بکار میرود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سفت چسبیدن به چیزی و در این امر پافشاری کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

سازگاری داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قطعه ی نسبتاً بزرگ چوب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توبره کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

سخت کوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثلاً میشه به علامتِ ~ نسبتش داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تسلی بخش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فهمیده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Bandwagon به معنی ارابه ی دسته ی موزیک سیار است که در کارناوال ها و رژه ها میان جمعیت حرکت میکند؛ اما، معنای اصطلاحی ِ on the bandwagon که بیشتر با g ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تن باله آبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در محدوده ی قابلِ شنیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حراج فوق العاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

جاساز کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان، سریال قصه های جزیره، به انگلیسی اسمش: Road to Avonlea بود که به معنی: در راهِ آوِنلی معنی میده که به صورتِ قصه های جزیره ترجمه شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هر کَس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ناملموس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To become failure یعنی: آدم یا چیزِ ناموفق شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثلاً: a b در این مثال، a و b عَمَلوند هستند و عملِ جمع، عملگر است. معادل انگلیسی شون: عملوند = operand عملگر = operator

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکتاپرست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

به هر فعلی که ing اضافه کنیم میگن: مثلاً: Live به معنی زندگی کردن، present participle داره و Living هست. مثال های دیگه: Go - - > going Care - - > ...