پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)

بازدید
٦,٦٤١
پیشنهاد
٦

مشک به ختن بردن ؛ کار نابجا کردن.

پیشنهاد
٤

مشک به ختن بردن ؛ کار نابجا کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گشاده میان. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه در کاری تعلل ورزد. ( فرهنگ فارسی معین ) . - گشاده میان بودن از خدمت ؛ در خدمت تعلل کردن. کوتاهی کردن در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گشاده میانی گشاده میان. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه در کاری تعلل ورزد. ( فرهنگ فارسی معین ) . - گشاده میان بودن از خدمت ؛ در خدمت تعلل کردن. ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

نیم شمع. [ ش َ ] ( اِ مرکب ) کنایه از شرم مرد. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم سوزن. [ چ َ / چ ِ م ِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سوراخ سوزن است. ( بهار عجم ) . سوراخ سوزن. چشمه سوزن. بعربی ، سم الخیاط. کون سوزن ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

کاف ران. [ ف ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکافی که قریب بن ران است و این کنایه از فرج است. ( غیاث ) ( مجموعه مترادفات ص 52 ) : تا تو دربند زری چون ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

کاف ران. [ ف ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکافی که قریب بن ران است و این کنایه از فرج است. ( غیاث ) ( مجموعه مترادفات ص 52 ) : تا تو دربند زری چون ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بی اندام ؛ ناآراسته و نامتناسب و بدشکل. ( ناظم الاطباء ) . بی تناسب و ناهموار : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی اندامی ؛ عدم تناسب. زشتی : از خوک بباغ در چه افزاید جز زشتی و خامی و بی اندامی. ناصرخسرو.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی اندامی ؛ عدم تناسب. زشتی : از خوک بباغ در چه افزاید جز زشتی و خامی و بی اندامی. ناصرخسرو.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بی اندام ؛ ناآراسته و نامتناسب و بدشکل. ( ناظم الاطباء ) . بی تناسب و ناهموار : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بی اندام ؛ ناآراسته و نامتناسب و بدشکل. ( ناظم الاطباء ) . بی تناسب و ناهموار : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بااندام ؛ کار بانظام. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بااندام ؛ کار بانظام. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اندام پس ؛ سرین. دبر. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بریده اندام ؛ مقطوعةالاعضاء. اندام بریده : حمل و ثور و اسد و حوت بریده اندام اند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع به اندام بریده در همین ترکیبات شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بریده اندام ؛ مقطوعةالاعضاء. اندام بریده : حمل و ثور و اسد و حوت بریده اندام اند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع به اندام بریده در همین ترکیبات شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندام بریده ؛ مقطوع العضو. ( اصطلاحی در نجوم ) . ( از فهرست لغات و اصطلاحات التفهیم ص قلج ) : برجهای اندام بریده کدامند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اندام بریده ؛ مقطوع العضو. ( اصطلاحی در نجوم ) . ( از فهرست لغات و اصطلاحات التفهیم ص قلج ) : برجهای اندام بریده کدامند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اندام پس ؛ سرین. دبر. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- آکنده اندام ؛ فربه : مورم ؛ مرد آکنده اندام. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندام شکنج ؛ تشنج. ( یادداشت مؤلف ) : و ( فوتنج ) آن اندام شکنج را که با. . . بود سود دارد. ( الابنیة عن حقایق الادویة ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سارا. ( ص ) خالص را گویند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه لغت نامه ) . خالص و صاف. ( شعوری ) . خالص و ویژه. ( آنن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سارا. ( ص ) خالص را گویند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه لغت نامه ) . خالص و صاف. ( شعوری ) . خالص و ویژه. ( آنن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سارا. ( ص ) خالص را گویند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه لغت نامه ) . خالص و صاف. ( شعوری ) . خالص و ویژه. ( آنن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سارا. ( ص ) خالص را گویند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه لغت نامه ) . خالص و صاف. ( شعوری ) . خالص و ویژه. ( آنن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سارا. ( ص ) خالص را گویند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه لغت نامه ) . خالص و صاف. ( شعوری ) . خالص و ویژه. ( آنن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سارا. ( ص ) خالص را گویند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه لغت نامه ) . خالص و صاف. ( شعوری ) . خالص و ویژه. ( آنن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زر سارا ؛ زر خالص. زر بی بار : چه حاصل زانکه دانی کیمیا را مس خودرا نکردی زر سارا. جامی ( از شعوری ) .

پیشنهاد
٠

زر سارا ؛ زر خالص. زر بی بار : چه حاصل زانکه دانی کیمیا را مس خودرا نکردی زر سارا. جامی ( از شعوری ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

زر سارا ؛ زر خالص. زر بی بار : چه حاصل زانکه دانی کیمیا را مس خودرا نکردی زر سارا. جامی ( از شعوری ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زر سارا ؛ زر خالص. زر بی بار : چه حاصل زانکه دانی کیمیا را مس خودرا نکردی زر سارا. جامی ( از شعوری ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهیار ، شه یار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهریاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

شهریاری شهریاری کردن ؛ فرمانروایی کردن. سلطنت کردن : چرا رومیان شهریاری کنند بدشت سواران سواری کنند. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهریاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شهریاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شهریاری کردن ؛ فرمانروایی کردن. سلطنت کردن : چرا رومیان شهریاری کنند بدشت سواران سواری کنند. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شهریاری کردن ؛ فرمانروایی کردن. سلطنت کردن : چرا رومیان شهریاری کنند بدشت سواران سواری کنند. فردوسی.

پیشنهاد
٠

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سر و وضع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سر و وضع

پیشنهاد
١

روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. ( ناظم الاطباء ) . با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. ( یا ...

پیشنهاد
١

روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. ( ناظم الاطباء ) . با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. ( یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. ( ناظم الاطباء ) . با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. ( یا ...