پیشنهادهای سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٨١٦)
فرق سیب گلاب با سایر سیب ها: سیب یکی از میوه های محبوب است و معروف ترین آن ها سیب زرد و سیب سرخ ( این دومورد، معروف به سیب درختی اند ) سیب گلاب، سیب ...
به سیب گلاب در گویش شهرستان بهاباد، سیب کُلُفت سُرخ گفته می شود. کُلُفت در گویش این شهرستان به معنای گونه و لپ است و سیب کلفت سرخ یعنی سیبی که گونه ...
به سیب گلاب در گویش شهرستان بهاباد، سیب کُلُفت سُرخ گفته می شود. کُلُفت در گویش این شهرستان به معنای گونه و لپ است و سیب کلفت سرخ یعنی سیبی که گونه ...
بحران انرژی، آلودگی ها و آثار زیست محیطی ناشی از استفاده سوخت های فسیلی، باعث شده است تا بشر به استفاده از انرژی های تجدیدپذیر روی آورد. یکی از انواع ...
واحد مطلوبیت در اقتصاد یوتیل نام دارد برای مثال، فرض کنید مطلوبیت یک فنجان چای برای فردی ۸۰ یوتیل و مطلوبیت یک لیوان آب ۴۰ یوتیل است.
گِبت:کَبت، زنبور عسل. همچنان گِبتی[کَبتی] که دارد انگبین چون بماند داستان من بر این: گبت[کبت] ناگه[نادان] بوی نیلوفر بیافت خوبش[ خوشش] آمد سوی نیلوف ...
أَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ لَکَ قِبَلِی ذَنْبٌ أَو ...
مَلِک الشّعرا: پادشاه شاعران. مَلِک:پادشاه. شعرا:شاعران.
در نثر و نظم فارسی گاها کلمه ی مناص با کلمه ی خلاص همراه آمده است و مناص فرار است و خلاص رهایی، گاهی با مناص است که خلاص فراهم می شود به عبارتی خلاص ...
جبر[ریاضی] این کلمه از کتاب حساب الجبر و المقابله اثر محمد بن موسی خوارزمی، ریاضیدانِ ایرانیِ قرن ۳ق، نشأت گرفته است. خوارزمی اصطلاح جبر را برای افزو ...
تکه تکه کردن.
خشو/khashu/در گویش شهرستان بهاباد به معنای زیبا و جذاب است. خشو از کلمه ی خش یزدی به معنای خوش و خوب است. مثال: نگاه کن، ببین، چقدر خشو شده.
ﺍَﺷِﺮ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﻴﻔﺘﻪ ﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ. ( از تفسیر استاد قرائتی ) ﺃَءُﻟْﻘِﻲَ ﺍﻟﺬِّﻛْﺮُ ﻋَﻠَﻴْﻪِ ﻣِﻦ ﺑَﻴْﻨِﻨَﺎ ﺑَﻞْ ﻫُﻮَ ﻛَﺬَّﺍﺏٌ ﺃَﺷِﺮٌ ( آیه ...
عوایق جمع کلمه ی پر استفاده و آشنای عایق است. عایق یعنی آنچه که سرراه کسی یا چیزی واقع شود یا بطور خلاصه هم معنی کلمه ی مانع است. وقتی صحبت از عایق ا ...
اگر از کسی سوال کنند در زمان های قدیم، بهترین جام یا همان پیاله، مال چه کسی بوده است؟به احتمال زیاد می گوید مال پادشاه، پس جام جم یعنی جام پادشاه. حا ...
عصایَ : عصای من. قاعده عربی: اگر اسم مقصور به یاء متکلم اضافه شود اسکان آخر آن و فتح یاء واجب است: {قال هی عصایَ أتوکّأ علیها وأهشّ بها علی غنمی} ع ...
وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ نَاوِلِی ( أَنْتِ ) ، امر مفرد مونث مخاطب از باب مفاعله از ریشه ی نول ( نَاو ...
فعل ناقص ( اصطلاح نحو عربی ) در زبان عرب ، افعالی است که همه صیغه های آن در زمانهای مختلف صرف نمی شود. فعل ناقص را ناقص از آن گویند که معنی آن بدون خ ...
در گویش شهرستان بهاباد به قندیلِ یخ، قَنتیله می گویند. قندیل یخی است که در هنگام ریزش آب و بر اثر یخ زدن تشکیل می شود.
در گویش شهرستان بهاباد شَل شدن گاهی معنی خسته شدن می دهد. مثلا از بس کار کردم شل شدم.
مقیل: اسم فاعل از ریشه قول و باب اقاله. افعل، یفعل، افعال/إِفَالَة أَقَالَ ( در اصل، أَقوَلَ ) ، یُقِیلُ ( در اصل یُقوِلُ ) ، إِقَالَة نکته:باب إِفْ ...
روی دنده چپ افتادن یعنی لج کردن، سر لج افتادن. مثال:خدا نکنه شما زن ها رو دنده چپ بیفتد.
تعری از ریشه ی ( عری ) و از خانواده عریان.
ریشه نام حَضرَموت از حضر ( حضور داشتن ) و موت ( مرگ ) است، یعنی جایی که مرگ در آن حضور دارد.
عراء هم خانواده عریان ( برهنه ) است و به معنای زمینِ عریان، زمینی که پوشش ندارد و فضای باز تلقی می شود یا زمینی که عریان و لخت است از گیاهان و گیاهی ...
هشتو/heshtow/ در گویش شهرستان بهاباد به جای هیچ طور از لفظ هشتو استفاده می شود.
چَکیلِه/chakileh/ در گویش شهرستان بهاباد به برگشت اجسام گرد و کروی که در اثر برخورد به زمین یا هر سطح مسطحی حاصل می گردد چکیله گفته می شود این چکیله ...
در گویش شهرستان بهاباد به جای پا پیش خوردن به معنای سکندری از اصطلاح پا پیچ خوردن استفاده می شود.
خواستگاری کردن و گاهی نامزد کردن دختر و پسر در گویش شهرستان بهاباد را طَلَبون کردن می گویند. فلان دختر را برای فلانی طلبون کردند. یا فلان دختر و پس ...
بُدو/bodo/ با شتاب برو، برو با حالت دویدن ( به انگلیسی: Run ) گویش تهرانی. در بعضی لهجه ها بُدو، بِدو/bedo/ تلفظ می شود. بُدو بُدو یا بِدو بِدو: با ...
در تفسیر نور استاد قرائتی یکی از مواردی که ﻋﺠﻠﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺍﺳﺖ را ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﺎﻥ بیان می کند. سوال، ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﺎﻥ، ﻋﺠﻠﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺍﺳﺖ یعنی چه؟ ...
جهندم/jahandam/:عامیانه ی جهنم.
گاهی اصطلاح خفه قون گرفتن به جای خفه خون گرفتن استفاده می شود که به معنای همان خفه شدن و لال شدن است در ضمن خفه قون در اصل خفقان بوده است.
هُتیلِه/hotile/ در گویش شهرستان بهاباد به جای هُل و هل دادن به معنی فشار و فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو از کلمات هتیله و هتیله دادن استفاده می شو ...
تسه مخفف کلمه ی تسهیلات است که به عنوان نماد اوراق تسهیلات خرید مسکن بانک مسکن در نظر گرفته شده است. نماد تسه، به عنوان یکی از انواع اوراق بهادار، فر ...
کله کشو/Kalle kashu/در گویش شهرستان بهاباد به معنای کله کشیدن یا همان سرک کشیدن است.
برای پرهیز از اشتباه: وادی القری: ( وادیُ القُرا تلفظ می شود ) مکانی است در نزدیک مدینه نبی. اُمُ القُری: ( اُمُّ القُرا تلفظ می شود ) از نام های مک ...
کرتو/kortu/ در گویش شهرستان بهاباد به هر یک از باغچه های کوچک منزل که از باغچه های دیگر جداست کرتو/kortu/ گفته می شود. در ضمن به جای لفظ کرت/kart/ ب ...
جگرو/jegaru/:در گویش شهرستان بهاباد به خوراک جگر گفته می شود.
در باب تفسیر ماثور: بنابر نظر شیعیان، تَفسیرِ رِوایی، مَأثور یا نَقلی گونه ای از تفسیر قرآن، مبتنی بر روایات نقل شده از پیامبر اسلام ( ص ) و امامان ش ...
برگرفته از ویکی فقه: سیوطی بر اساس نقل روایات از سلف و با اسانید متصل، تفسیری به نام ترجمان القرآن نوشت؛ سپس به اختصار و نیز حذف اسانید آن پرداخت و ت ...
برگرفته از ویکی فقه: سیوطی بر اساس نقل روایات از سلف و با اسانید متصل، تفسیری به نام ترجمان القرآن نوشت؛ سپس به اختصار و نیز حذف اسانید آن پرداخت و ت ...
برای یادسپاری اسانتر بیاییم با کلمات بازی کنیم مثلا برای یادگیری پایتخت هاوایی که هونولولو Honolulu است در نظرگرفتن عبارت زیر شاید موثر باشد: اگر هوا ...
علی: بر رؤوس: سرها أَشْهَاد : از ریشه ی [شهد] وجمع [شاهِد] است و به معنی ناظران، بینندگان، گواهان و آنانکه حاضر هستند و به چشم خود می بینند. ترجمه و ...
سمو المعنی فی سمو الذات ( تعالی معنا در تعالی ذات ) کتابی است که توسط شیخ عبدالله علایلی با نگاهی نو و فارغ از وابستگی های شناسنامه ای به بررسی ریشه ...
با توجه به اینکه اسم کنونی دریاچه خوارزم، آرال است شاید اگر در زمان خوارزمشاهیان این اسم روی دریاچه بود به این سلسله آرالشاهیان می گفتند. 😃
صماخ و سماخ هردو نوشتار وجود دارد و برای گوش است اما در فارسی نوشتار ان با صاد متداول است یادسپاری اسان تر با بازی ذهنی: چرا باید صماخ مربوط به گوش ر ...
نِه بِه دِلونِه[گویش بهابادی]: سرسری، با سرعت و بی دقتی، از روی سرعت و عجله، سهل انگارانه، سطحی ، باری بهر جهت، کاری که بی تٲمل و از روی سستی و سهل ا ...
چشم نَقّارِه/chashm naqqaare/ در بعضی از لهجه ها مترادف چشم دریده است.
سه سنگ قیمتیِ سرخ رنگ علیِ مذاب ( عین عقیق، لام لعل و یای یاقوت ) ۱. عقیق مذاب ۲. لعل مذاب ۳. یاقوت مذاب ۱. از فرهنگ دهخدا: عقیق مذاب. [ ع َ ق ِ ...