پیشنهاد‌های سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٤٤٢)

بازدید
٥٠٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دُنْیَایَ : دنیای من. قاعده عربی: اگر اسم مقصور به یاء متکلم اضافه شود اسکان آخر آن و فتح یاء واجب است یا به عبارتی، حرکت ضمیر "ی" متکلم وحده هنگامی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی: الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی: الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی: الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" ...

پیشنهاد
٠

این ضرب المثل بهابادی جایی کاربرد دارد که تعداد بیشتر افراد باعث می شود که کار راحت تر و سریع تر انجام بگیرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مضاف و مضاف الیه در عربی: اگر بخواهیم اسمی را مشخص کنیم؛ و کمی اطلاعات بیش تر راجع به آن بدهیم و واضح تر سازیم از مضاف الیه استفاده می کنیم. در واقع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مضاف و مضاف الیه در عربی: اگر بخواهیم اسمی را مشخص کنیم؛ و کمی اطلاعات بیش تر راجع به آن بدهیم و واضح تر سازیم از مضاف الیه استفاده می کنیم. در واقع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باید دانست بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ( بهاء ) ، معانیِ متعدد دارد از جمله زی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ( بهاء ) ، معانیِ متعدد دارد از جمله زیبایی، خرمی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ابهت هم خانواده ی کلمه ی بهاء است. باید دانست که بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ( بهاء ) ، معانیِ متعدد دارد از جمله زیبایی، خرمی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حُسْنُ الثَّوَاب:پاداش نیکو ( ی بهشت رضوان ) . یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ( فرازی از دعای جوشن کبیر ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ام الکتاب: اصل علوم و حقایق. یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ( فرازی از دعای جوشن کبیر ) ای آن که پاداش نیک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حامد از اسامی خداوند است و به معنای ستایش کننده ( ذات خود ) . اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا أَحَدُ یَا وَاحِدُ یَا شَاهِدُ یَا مَاجِدُ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَحَّی : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تفعیل ( فعَّلَ، یُفَعِّلُ، تفعیل ) از ریشه ی ( نحی ) به معنای برکنار کرد، معزول کرد، کنار گذاشت، اخراج کرد، ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَحَّی : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تفعیل ( فعَّلَ، یُفَعِّلُ، تفعیل ) از ریشه ی ( نحی ) به معنای برکنار کرد، معزول کرد، کنار گذاشت، اخراج کرد، ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَحَّی : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تفعیل ( فعَّلَ، یُفَعِّلُ، تفعیل ) از ریشه ی ( نحی ) به معنای برکنار کرد، معزول کرد، کنار گذاشت، اخراج کرد، ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

باید بدانیم دو کلمه ی سَریر و سریره ( سَریرَت ) هر دو عربی هستند ولی ارتباطی با هم ندارند و نمی توان گفت سریره مونث سریر است. تفاوت ها: - سریر به م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جک نون وقایه از یک معلم عربی می پرسند چهار تا نون نام ببر، میگه، نون سنگک، نون لواش، نون تافتون، چهارمی را نمی تونه بگه، کمی مِن مِن می کنه، می بینه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در قسمت دانشنامه اسلامی در فوق آمده است: معنی عَلَانِیَةً: آشکار ریشه کلمه: وعلن ( ۴ بار ) که باید گفت، ریشه ی این کلمه، علن است نه وعلن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سریرت متضاد علانیه است و از سِر به معنای راز� و علانیه از علنی به معنای آشکار می آید. وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

باید بدانیم دو کلمه ی سَریر و سریره ( سَریرَت ) هر دو عربی هستند ولی ارتباطی با هم ندارند و نمی توان گفت سریره مونث سریر است. تفاوت ها: - سریر به م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

باید بدانیم دو کلمه ی سَریر و سریره ( سَریرَت ) هر دو عربی هستند ولی ارتباطی با هم ندارند و نمی توان گفت سریره مونث سریر است. تفاوت ها: - سریر به م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لغتنامه دهخدا از کلاس تهیه سخن به میان آمده است که همان کلاس پیش در زمان فعلی است، کلاس پیش دانشگاهی یا کلاس پیش دبستانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رعیت از آن به مردم یک حکومت گفته می شود که حق والی را رعایت می کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِرعَوَى: ( فعل ) ، ارعوى، یرعوی ، ارعِواءً أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیْتُ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی ) من همانم که مهلتم دادی ول ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِرعَوَى: ( فعل ) ، ارعوى، یرعوی ، ارعِواءً أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیْتُ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی ) من همانم که مهلتم دادی ول ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِرعَوَى: ( فعل ) ، ارعوى، یرعوی ، ارعِواءً أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیْتُ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی ) من همانم که مهلتم دادی ول ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِرعَوَى: ( فعل ) ، ارعوى، یرعوی ، ارعِواءً أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیْتُ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی ) من همانم که مهلتم دادی ول ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیْتُ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی ) من همانم که مهلتم دادی ولی مراقبت ( رعایت ) نکردم. منم که مهلتم دادی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جالب است که بدانیم عمیق ترین نقطه ی خلیج فارس در حد صد متر ( 93متر ) و عمیق ترین نقطه ی دریای خزر در حد هزار متر است. ( 980 متر ) برای درک بیشتر، اگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جالب است که بدانیم عمیق ترین نقطه ی خلیج فارس در حد صد متر ( 93متر ) و عمیق ترین نقطه ی دریای خزر در حد هزار متر است. ( 980 متر ) برای درک بیشتر، اگر ...

پیشنهاد
٠

وقتی گفته می شود جمع سالم باید بدانیم که اولا مربوط به اسم است نه فعل زیرا در رابطه با فعل از جمع غائب و مخاطب صحبت می شود که در آن جنس هم ذکر می گرد ...

پیشنهاد
٠

وقتی گفته می شود جمع سالم باید بدانیم که اولا مربوط به اسم است نه فعل زیرا در رابطه با فعل از جمع غائب و مخاطب صحبت می شود که در آن جنس هم ذکر می گرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مَوْلاَنَا فَقَدْ عَلِمْنَا مَا نَسْتَوْجِبُ بِأَعْمَالِنَا، وَلَکِنْ عِلْمُکَ فِینَا وَ عِلْمُنَا بِأَنَّکَ لاَ تَصْرِفُنَا عَنْکَ، حَثَّنَا عَلَی ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فعل ماضی: جَادَ فعل مضارع: یَجُودُ فعل امر: جُدْ ( به معنای جود کن، ببخش، ) ریشه: جَوَدَ هم خانواده ی اَجوَد ( به معنای اکرم ) ، جَواد ( به معنای سخ ...