پیشنهادهای سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٧٥١)
خوبش:خوشش. همچنان گِبتی[کَبتی] که دارد انگبین چون بماند داستان من بر این: گبت[کبت] ناگه[نادان] بوی نیلوفر بیافت خوبش[ خوشش] آمد سوی نیلوفر شتافت وز ...
کَبت:گِبت، زنبور عسل. همچنان گِبتی[کَبتی] که دارد انگبین چون بماند داستان من بر این: گبت[کبت] ناگه[نادان] بوی نیلوفر بیافت خوبش[ خوشش] آمد سوی نیلوف ...
کَِبت خانه: لانه زنبور. کبوتر خانه:لانه کبوتر.
گِبت:کَبت، زنبور عسل. همچنان گِبتی[کَبتی] که دارد انگبین چون بماند داستان من بر این: گبت[کبت] ناگه[نادان] بوی نیلوفر بیافت خوبش[ خوشش] آمد سوی نیلوف ...
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد. منج بر وزن کنج، در کنج سقف یا دیوارها زنبورها خانه می سازند البته میم اول منج هم یادآور مگس است که ا ...
متفقین جنگ جهانی اول و دوم برای یادسپاری اسانتر بیاییم طرحی نو دراندازیم مثلا: متفقین کشورهایی هستند که در توافق نامه سازمان ملل حقی به نام وتو برای ...
برای یادسپاری اسانتر بیاییم طرحی نو دراندازیم مثلا: متفقین کشورهایی هستند که در توافق نامه سازمان ملل حقی به نام وتو برای خود قائل شدند می دانیم که ک ...
گر در یمنی چو با منی پیش منی گر پیش منی چو بی منی در یمنی من با تو چنانم ای نگار یمنی خود در غلطم که من توام یا تو منی "ابوسعید ابوالخیر"
در گویش شهرستان بهاباد به تخم مرغ آب پز، تخم مرغ جوشوندِه می گویند.
مرزنگو[ م ُ زَ ]: در گویش شهرستان بهاباد به مَرزَنگوش یا مَرزَنجوش، مُرزَنگو می گویند. در این شهرستان اغلب تخم مرغ جوشانده یا آب پز را همراه با� نمک ...
مرزنگو[ م ُ زَ ]: در گویش شهرستان بهاباد به مَرزَنگوش یا مَرزَنجوش، مُرزَنگو می گویند. در این شهرستان اغلب تخم مرغ جوشانده یا آب پز را همراه با� نمک ...
در گویش شهرستان بهاباد به خاله زنک ( ~. زَ نَ ) خاله زنو ( ~. زَ نو ) گفته می شود. اما معنای خاله زنک یا خاله زنو در گویش شهرستان بهاباد : به مرد یا ...
در گویش شهرستان بهاباد به خاله زنک ( ~. زَ نَ ) خاله زنو ( ~. زَ نو ) گفته می شود. اما معنای خاله زنک یا خاله زنو در گویش شهرستان بهاباد : به مرد یا ...
یکی از کاربران با نام های مختلف گفته است دین فلان است و بهمان، بطلمیوس هم، دانشمند یونانی بیش از دو هزار سال پیش، با مشاهدهٔ حرکت ظاهری ماه و خورشید، ...
سطوت بر وزن ثروت و چون ثروت است. متاسفانه ثروت حمله می کند و باعث گرانی ها شده است. متاسفانه ثروت بر علم و استعداد ها غلبه پیدا کرده است. متاسفانه ...
چته:چیه . چته، دوباره خونه را گذاشتی رو سرت یا چیه، دوباره خونه را گذاشتی رو سرت
یالا. [ یال ْ لا ] ( صوت ) در تداول عامه مخفف �یااﷲ� است و هنگام ورود به منزلی غیر از منزل خود با صدای نسبتاً بلند که اهالی منزل متوجه شوند که بیشتر ...
خلاصه یعنی : Nice to mit u خوشبختم . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . جواب Nice to mit u to منم خوشبختم
خلاصه یعنی خوشبختم. Nice to mit u خوشبختم . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . جواب Nice to mit u to منم خوشبختم
سَاقَ : اولین صیغه فعل ماضی، از ریشه ی ( سوق ) به معنای سوق داد، راند، کشاند. وَ قَدْ سَاقَنِی إلَیْکَ أَمَلِی ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی ) وآرز ...
از تفسیر استاد قرائتی: ﻳَﻮْمَ ﻳُﻜْﺸَﻒُ ﻋَﻦ ﺳَﺎﻕٍ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺷﻮﺩ. ﻳَﻮْمَ: ﺭﻭﺯیکه. ﻳُﻜْﺸَﻒُ: کشف می شود. ﻋَﻦ: از. ﺳَﺎﻕٍ: ساق پای. ...
"ﺗﺮﺍﻗﻲ"ﺟﻤﻊ "ﺗﺮﻗﻮﺓ" ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﻭﺭ ﮔﻠﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ( از تفسیر قرائتی )
در توضیح مزلف: مزلف. ( مُ زَ لَّ ) [ عربی . ] ( اِمف . ) ( اسم ) ۱ - آنکه دارای زلف است . ۲ - معشوق زلف دار . ( کلمه مجعولی است که ازکلمه فارسی زلف س ...
مؤونه یا موونت یا موونه:سختی، رنج. روشن است که منظور از ذکر خدا لقلقه زبان نیست، تلفظ الفاظ به زبان بدون راه یافتن آنها در دل از هر منافق و کافرى هم ...
موونت یا موونه: سختی، رنج. روشن است که منظور از ذکر خدا لقلقه زبان نیست، تلفظ الفاظ به زبان بدون راه یافتن آنها در دل از هر منافق و کافرى هم برمی آی ...
موونت: موونه، سختی، رنج. روشن است که منظور از ذکر خدا لقلقه زبان نیست، تلفظ الفاظ به زبان بدون راه یافتن آنها در دل از هر منافق و کافرى هم برمی آید، ...
ذکر:یاد. ذکر خیر، شما بود. خیر:خوبی.
ذکر:یاد. ذکر خیر، شما بود. خیر:خوبی.
ذکر:یاد. ذکر خیر، شما بود.
ذکر:یاد. ذکر خیر، شما بود.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَظْلُومُ الشَّهِیدُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی عِشْتَ سَعِیداً وَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً شَهِیداً ( از زیارت امام حسین ع ...
شیطونه میگه. شیطونه میگه بیم، شیطونه میگه برم، شیطونه میگه بپرم، شیطونه میگه بزنم، . . . . .
جمع ِ حِجة، حِجَج است به معنای حج ها - سالها ( چون هرسال شامل یک حج اکبر می گردد. ) ﻗَﺎﻝَ ﺇِﻧِّﻲ ﺃُﺭِﻳﺪُ ﺃَﻥْ ﺃُﻧﻜِﺤَﻚَ ﺇِﺣْﺪَﻱ ﺍﺑْﻨَﺘَﻲَّ ﻫَﺎﺗَﻴْﻦ ...
جمع ِ حِجة، حِجَج است به معنای حج ها - سالها ( چون هرسال شامل یک حج اکبر می گردد. ) ﻗَﺎﻝَ ﺇِﻧِّﻲ ﺃُﺭِﻳﺪُ ﺃَﻥْ ﺃُﻧﻜِﺤَﻚَ ﺇِﺣْﺪَﻱ ﺍﺑْﻨَﺘَﻲَّ ﻫَﺎﺗَﻴْﻦ ...
به فتح حاء و تشدید جیم در لغت قصد به سوی چیزی است. و در شریعت قصد به سوی بیت الحرام یعنی کعبه است به اعمال مخصوصة در وقت مخصوص. و در پاره ای از لغات ...
یکی از کاربران گفته است بر اساس بینش و باور فردی من حج فلان است و بهمان، بطلمیوس هم، دانشمند یونانی بیش از دو هزار سال پیش، با مشاهدهٔ حرکت ظاهری ماه ...
ناغافِل. ( در بعضی از شهرها هنوز از این لفظ استفاده می شود ) داشتم با تلفن حرف می زدم ناغافل قطع شد.
ناغافِل. ( در بعضی از شهرها هنوز از این لفظ استفاده می شود ) داشتم با تلفن حرف می زدم ناغافل قطع شد.
ناغافِل. ( در بعضی از شهرها هنوز از این لفظ استفاده می شود ) داشتم با تلفن حرف می زدم ناغافل قطع شد.
حضرت امیرالمومنین ( علیه السلام ) در شعرى که منسوب به اوست می گوید: اِلهی لَئن عَذَّبْتَنی اَلْفَ حِجَّة *** فَحَبْلُ رَجائی مِنْکَ لا یَتَقَطَّعُ م ...
شاید از این رو به نعمت ها، نیکویی ها، عطاها و بخششها ایادی گفته می شود که این ها حاصل دستان یک فرد است. اَنَا لا أَنْسی ایَادیَکَ عِنْدی وَ سِتْرَکَ ...
اَللّهُمَّ احْمِلْنا فی سُفُنِ نِجاتِکَ وَ مَتِّعْنا بِلَذیذِ مُناجاتِکَ وَ اَوْرِدْنا "حِیاضَ" حُبِّکَ . . . ( از مناجات خمسة عشره امام سجادعلیه الس ...
از پیشنهادات کاربران برای معنی "حیض" در همین نرم افزار آمده است: حیض ( خون قرمزی که از زنان در حالت سلامتی و عادی از آنان خارج می شود ) به معنای قاعد ...
از شرح دعای ابوحمزه ثمالی استاد مصباح یزدی: یا سَیِّدی بِلِسان قَدْ اَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ اُنَاجیکَ بِقَلْب قَدْ اَوْبَقَهُ جُرْمُهُ سرورم، تو ر ...
دعا در واقع، توجهی است از سوى انسان به خدا و تقویتی است براى رابطه بندگی. در این رابطه، یک طرف خداى متعال و طرف دیگر بنده گنهکار قرار دارد. در دعا هر ...
دعا در واقع، توجهی است از سوى انسان به خدا و تقویتی است براى رابطه بندگی. در این رابطه، یک طرف خداى متعال و طرف دیگر بنده گنهکار قرار دارد. در دعا هر ...
دعا در واقع، توجهی است از سوى انسان به خدا و تقویتی است براى رابطه بندگی. در این رابطه، یک طرف خداى متعال و طرف دیگر بنده گنهکار قرار دارد. در دعا هر ...
توکل. [ ت َ وَک ْ ک ُ ] ( عربی، مصدر ) اعتماد کردن. || پناه و واگذاشتن به ( خدا ) اِلهی اِنْ کانَ قَلَّ زادُنا فِی الْمَسیرِ اِلَیْکَ فَلَقَدْ حَسُن ...
لیحقنوا از ریشه حَقن. حَقن دَم کسی ؛ رهانیدن او را از مرگ و کشتن. از کشتن خلاص دادن
اِرخاء: فروهشتن. فروگذاشتن. فروکردن. اِرخاء ستر ؛فروگذاشتن پرده یعنی افکندن پرده. افکندن پرده را اِرخاء سَتر گویند. غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَی ع ...