پیشنهادهای سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٧٥١)
اِرخاء: فروهشتن. فروگذاشتن. فروکردن. اِرخاء ستر ؛فروگذاشتن پرده یعنی افکندن پرده. افکندن پرده را اِرخاء سَتر گویند. غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَی ع ...
افکندن پرده را اِرخاء سَتر گویند. غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَی عَلَیَّ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی ) پرده افتاده ات بر من مغرورم نمود،
حرکت ضمیر "ی" متکلم وحده هنگامی که به کلمه ای می چسبد ممکن است وضعیت خاص پیدا کند مثلاً در هنگامی که اسمی آخرش الف دارد. اسمی که آخرش الف دارد ضمیر ...
حرکت ضمیر "ی" متکلم وحده هنگامی که به کلمه ای می چسبد ممکن است وضعیت خاص پیدا کند مثلاً در هنگامی که اسمی آخرش الف دارد. اسمی که آخرش الف دارد ضمیر ...
مُقِیلَ الْعَثَرَات: از اسماء و صفات خداوند به معنای درگذرنده از لغزش ها. مقیل: اسم فاعل از ریشه قول و باب اقاله. افعل، یفعل، افعال/إِفَالَة أَقَا ...
أَقَلْتَ: نادیده گرفتی ( صیغه هفتم فعل ماضی أَقَالَ ) وَ أَنَا الْخَائِفُ الَّذِی آمَنْتَهُ وَ الْجَائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَهُ وَ الْعَطْشَانُ الَّذ ...
مقیل: اسم فاعل از ریشه قول و باب اقاله. افعل، یفعل، افعال/إِفَالَة أَقَالَ ( در اصل، أَقوَلَ ) ، یُقِیلُ ( در اصل یُقوِلُ ) ، إِقَالَة نکته:باب إِفْ ...
لَعَلَّکَ:شاید تو. أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردی، پس مرا مورد خشم قرار دادی، ...
أَرَأَیْتَنِی:مشاهده کردی مرا. أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردی، پس مرا مورد خشم ...
أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی، یا شاید تو مشاهده کردی مرا، ( عبارت تکرار شده در فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی ) أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً ...
برای یادسپاری اسانتر علامت اختصاری نقره می توان از بازی های ذهنی بهره برد مثلا گفت ag یعنی آجی یا همان آبجی است و این حکایت از ان دارد که فردی برای ا ...
تنوین، نون ساکن زائدی است که در تلفّظ به آخر اسم اضافه می شود ولی در نگارش نوشته نمی شود، و نشانه آن تکرار شکل حرکت می باشد، ـًـٍـٌ. ( یکی نشانه حرکت ...
عصایَ : عصای من. قاعده عربی: اگر اسم مقصور به یاء متکلم اضافه شود اسکان آخر آن و فتح یاء واجب است: {قال هی عصایَ أتوکّأ علیها وأهشّ بها علی غنمی} ع ...
دُنْیَایَ : دنیای من. قاعده عربی: اگر اسم مقصور به یاء متکلم اضافه شود اسکان آخر آن و فتح یاء واجب است یا به عبارتی، حرکت ضمیر "ی" متکلم وحده هنگامی ...
۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی: الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" ...
۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی: الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" ...
۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی: الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" ...
این ضرب المثل بهابادی جایی کاربرد دارد که تعداد بیشتر افراد باعث می شود که کار راحت تر و سریع تر انجام بگیرد.
مضاف و مضاف الیه در عربی: اگر بخواهیم اسمی را مشخص کنیم؛ و کمی اطلاعات بیش تر راجع به آن بدهیم و واضح تر سازیم از مضاف الیه استفاده می کنیم. در واقع ...
مضاف و مضاف الیه در عربی: اگر بخواهیم اسمی را مشخص کنیم؛ و کمی اطلاعات بیش تر راجع به آن بدهیم و واضح تر سازیم از مضاف الیه استفاده می کنیم. در واقع ...
باید دانست بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ( بهاء ) ، معانیِ متعدد دارد از جمله زی ...
بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ( بهاء ) ، معانیِ متعدد دارد از جمله زیبایی، خرمی، ...
ابهت هم خانواده ی کلمه ی بهاء است. باید دانست که بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ...
بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ( بهاء ) ، معانیِ متعدد دارد از جمله زیبایی، خرمی، ...
حُسْنُ الثَّوَاب:پاداش نیکو ( ی بهشت رضوان ) . یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ( فرازی از دعای جوشن کبیر ) ...
ام الکتاب: اصل علوم و حقایق. یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ( فرازی از دعای جوشن کبیر ) ای آن که پاداش نیک ...
حامد از اسامی خداوند است و به معنای ستایش کننده ( ذات خود ) . اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا أَحَدُ یَا وَاحِدُ یَا شَاهِدُ یَا مَاجِدُ ...
نَحَّی : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تفعیل ( فعَّلَ، یُفَعِّلُ، تفعیل ) از ریشه ی ( نحی ) به معنای برکنار کرد، معزول کرد، کنار گذاشت، اخراج کرد، ب ...
نَحَّی : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تفعیل ( فعَّلَ، یُفَعِّلُ، تفعیل ) از ریشه ی ( نحی ) به معنای برکنار کرد، معزول کرد، کنار گذاشت، اخراج کرد، ب ...
نَحَّی : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تفعیل ( فعَّلَ، یُفَعِّلُ، تفعیل ) از ریشه ی ( نحی ) به معنای برکنار کرد، معزول کرد، کنار گذاشت، اخراج کرد، ب ...
باید بدانیم دو کلمه ی سَریر و سریره ( سَریرَت ) هر دو عربی هستند ولی ارتباطی با هم ندارند و نمی توان گفت سریره مونث سریر است. تفاوت ها: - سریر به م ...
جک نون وقایه از یک معلم عربی می پرسند چهار تا نون نام ببر، میگه، نون سنگک، نون لواش، نون تافتون، چهارمی را نمی تونه بگه، کمی مِن مِن می کنه، می بینه ...
در قسمت دانشنامه اسلامی در فوق آمده است: معنی عَلَانِیَةً: آشکار ریشه کلمه: وعلن ( ۴ بار ) که باید گفت، ریشه ی این کلمه، علن است نه وعلن.
سریرت متضاد علانیه است و از سِر به معنای راز� و علانیه از علنی به معنای آشکار می آید. وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُون ...
باید بدانیم دو کلمه ی سَریر و سریره ( سَریرَت ) هر دو عربی هستند ولی ارتباطی با هم ندارند و نمی توان گفت سریره مونث سریر است. تفاوت ها: - سریر به م ...
باید بدانیم دو کلمه ی سَریر و سریره ( سَریرَت ) هر دو عربی هستند ولی ارتباطی با هم ندارند و نمی توان گفت سریره مونث سریر است. تفاوت ها: - سریر به م ...
تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...
تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...
تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...
تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...
تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...
تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...
تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...
تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...
در لغتنامه دهخدا از کلاس تهیه سخن به میان آمده است که همان کلاس پیش در زمان فعلی است، کلاس پیش دانشگاهی یا کلاس پیش دبستانی
رعیت از آن به مردم یک حکومت گفته می شود که حق والی را رعایت می کنند.
بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...
بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...
بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...
بَالَی: ( بَالَی، یُبالِی، مُبَالاةً ) توجه کرد، اهمیت داد، اعتنا کرد. لا یُبالِی: او اهمیتی نمی دهد. بالَی بِ: او فکر کرد به. بَالِی : کلمة أصلها ...