تدرو

لغت نامه دهخدا

تدرؤ. [ ت َ دَرْ رُءْ ] ( ع مص ) پنهان شدن از چیزی جهت فریب دادن آنرا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پنهان شدن از صیدی برای فریفتن آن. ( از اقرب الموارد ). پنهان شدن صیاد از صید برای فریب دادن آن. ( المنجد ). || دست ظلم دراز کردن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تطاول و تجبر بر کسی. ( المنجد ). تطاول و تجبر و تکبر بر کسی. ( اقرب الموارد ).

تدرو. [ ت َ دَ ] ( اِ ) تَدرُج. ( دهار ). نام مرغی است صحرایی شبیه به خروس ، در نهایت خوش روشی و خوش رفتاری ، و آن را تذرو نیز گویند و معرب آن تدرج است و به تذرو معروف است ، گویند با درخت سرورغبتی دارد... و آن را به دری تورنگ گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به تذرو و تورنگ و تدرج شود.
- تدرو بهاری ؛ از اسمای معشوق است. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

تدرج نام مرغی است صحرایی شبیه به خروس در نهایت خوش روشی و خوش رفتاری و آن را تذرو نیز گویند و معرب آن تدرج است و به تذرو معروف است گویند با درخت سرو رغبتی دارد و آن را به دری تورنگ گویند یا تدرو بهاری از اسمای معشوق است .

پیشنهاد کاربران

در یزد و بعضی از شهرستانهای آن به تودری/tudari/ یا توذری/tuzari/ که معرب تودری است تُدرو /todru/می گویند.

بپرس