لهف


مترادف لهف: افسوس، انفعال، تاسف، حسرت، ندامت

لغت نامه دهخدا

لهف. [ ل َ هََ ] ( ع مص ) اندوهگین گردیدن. || دریغ خوردن. ( منتهی الارب ). حسرت خوردن. ( تاج المصادر ). ارمان خوردن. ( زوزنی ) ( دهار ).

لهف. [ ل َ ] ( ع اِ )دریغ و آن کلمه ای است که بدان حسرت خورند بر گذشته و فوت شده. لهفة. ( منتهی الارب ). حزن و تحیر. ( بحر الجواهر ). حزن. اندوه. ( از حاشیه مثنوی ) :
او سگ فرّخ رخ کهف من است
بلکه او هم درد و هم لهف من است.
مولوی.
سیصدونه سال آن اصحاف کهف
پیشتان یک روز بی اندوه و لهف.
مولوی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- حسرت . ۲- حزن اندوه : او سگ فرخ رخ کهف من است بلکه او هم درد و هم لهف من است ( مثنوی لغ. )

فرهنگ معین

(لُ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) صورتی که دختران از پارچه سازند و با آن بازی کنند. ج . لهفتان .
(لَ ) [ ع . ] (اِ. ) حسرت ، اندوه .
(لَ هَ ) [ ع . ] (مص ل . )۱ - اندوهگین گردیدن ، حسرت خوردن . ۲ - افسوس خوردن ، دریغ ورزیدن .

فرهنگ عمید

کلمه ای که با آن اظهار حسرت کنند، افسوس، دریغ.

پیشنهاد کاربران

در قسمت بالا در ذیل لغتنامه دهخدا آمده است: سیصدونه سال آن اصحاف کهف
پیشتان یک روز بی اندوه و لهف.
که در مصرع اول اصحاف کهف آمده که اشتباه است و باید به اصحاب کهف اصلاح شود.
حسرت خور، اندوهگین
ج ِ لهف لهوف است و نام یکی از کتاب های سید بن طاووس در باب واقعه عاشورا است. رک. لهوف

بپرس