پیشنهادهای سید محمد هاشمی (٤٤)
گاگول، اسکول
( As ) Sure as hell: ( خودمونی ) مرگ تو ( یه جور اطمینان داش مشتی ) Macmillan:👇👇👇 used for general emphasis Eg: I know what you want, as sure ...
کنترل چیزی رو به دست گرفتن
( خودمونی ) بایستی خیلی زودتر از اینا کاری انجام میشد Websters:👇👇👇 used to say often in an annoyed way that something should have happened soone ...
Show up: ( خودمونی ) ( به جهت ملحق شدن به افراد، مخصوصا به طور غیر منتظره یا دیر ) از راه رسیدن - اومدن Cambridge:👇👇 to arrive somewhere in order ...
چاق و خپل Eg: a chubby cat. یه گربه چاق و خپل
( مجازی ) مخلص - ممنون Eg: I'm indebted to you. مخلصتم.
Keep an eye out for sb/sth: در حین انجام کاری دنبال چیز/کس دیگری هم گشتن Macmillan:👇👇👇 to keep looking for someone or something, especially when ...
( چیز/ کار ) مهم Websters:👇👇👇 something that is very important. Eg: So I'm late. �What's the big deal? [=why is that important?] خب من دیر کردم ...
آدم ساده و بی غل و غش
با سلیقه معمولی Cambridge:👇👇👇👇 with ordinary tastes and not liking anything unusual or complicated. Eg: I'm a meat and potatoes guy. I live in ...
( برای نشان دادن تاکید یا تشدید ) تازشم Cambridge:👇👇👇👇👇 used to show that something is surprising, unusual, unexpected, or extreme. Eg: she d ...
( خودمونی ) خز شده Longman:👇👇👇 informal very common and not valuable. Eg:these days smart phones are a dime a dozen. این روزا گوشی های هوشمند ...
جذاب در رفتار ( منظور رفتار مودبانه و خونگرم که باعث جذب دیگران میشه. )
مرد کاری بودن ( منظور ویژگی های مخصوص به کاری رو داشتن ) McGraw_hills:👇👇👇 to have the skills, power, intelligence, etc. , to do . something Eg: ...
آروم باش حالا که چیزی نشده - جوش نزن Macmillan:👇👇👇👇 used for telling someone to be calm when they are upset or annoyed. Take it easy, Joe. ...
( بمب ) منفجر شدن Cambridge:👇👇👇👇 If a bomb goes off, it explodes. �Eg: The �bomb� went off at midday. بمب وسط روز ترکید.
( مخصوصا اسلحه ) با خود به همراه داشتن Eg: to carry a gun اسلحه همراه خود داشتن
Ol'= ole ( خودمونی ) پیر
نه بابا جدی میگی؟ چی ؟ جدی میگی؟
بخدا. . . باور کن واقعیتش. . .
از تب سوختن
بدجور تب داشتن Cambridge:👇👇👇👇 To have a bad fever Eg: she's burning up. she's really hot. Honey, I think you have a fever. Eg: Feel his forehe ...
کسی رو تو هچل انداختن Macmillan:👇👇👇👇 to put someone in a situation in which they are severely criticized or attacked, and not try to protect the ...
Run a business: ( تجارتخانه، شرکت، مغازه، دکان، کارخانه و غیره ) رو اداره کردن
( خودمونی ) ( معمولا به قصد دزدی ) روی سر کسی ریختن A couple of guys jump Marc Silverman. دو نفر ریختن رو سر مارک سیلورمن
( خودمونی ) کش رفتن - بلند کردن Eg: who's pinched my pen? کی خودکارمو کش رفت؟ Eg: someone pinched my pen. یه نفر خودکارمو کش رفت.
( خودمونی ) بالا آوردن که حالا راس راسی طرف نمیخاد محتویات شکم اش رو خارج کنه، مثل " استفراغ "، ولی میخاد نشون بده که خیلی مضخرف و چرند بود Eg: the ...
( خودمونی ) قاطی کردن - کله کسی خراب شدن Longman:👇👇👇👇 to become very anxious, upset, or afraid, or make someone very anxious, upset, or afraid ...
دنبال کسی رفتن ( به منظور گرفتن طرف ) Cambridge:👇👇👇👇 to follow or chase someone in order to try to catch them Eg: the police went after the e ...
( به صورت تنبیه ) کسی رو خونه نشین کردن - حبس کردن ( پزشکی ) به کسی استراحت دادن Eg: she got an ear infection and so the doctor grounded her for t ...
( به جای قبلی مخصوصا به شهر یا کشوری که از اونجا اومدیم برگشتن ) Eg: I don't want to go back to sydney. نمیخوام به کانادا برگردم. Eg: go back in ...
بی تفاوت از کنار یک شرایط سخت گذشتن Eg: Hey, hey, don't you walk away from me. هی هی، همینجوری نذار نرو. Eg: Walk away now, you won't get your a ...
مراقب کسی / چیزی بودن ( منظور پیش کسی بودن و ازش مراقبت کردن ) Longman:👇👇👇👇 �to stay with someone or something so that nothing bad happens to ...
رفتن ( به منظور سفر به مکانی دیگر ) Eg: It appears you're an anxious to get off this island as I am. به نظر میرسه تو هم مثل من خیلی مایلی از این ...
Go off: رفتن ( منظور جایی رو ترک کردن و به جای دیگه ای رفتن مخصوصا به منظور انجام کاری ) Oxford:👇👇👇 to leave a place, especially in order to do ...
الکی چرخیدن/اینور اونور رفتن
یک چیز بی کیفیت و بنجل که شکل اون چیزی اصلی بوده و اسما به اون چیز شناخته میشه ولی کارایی اون چیز اصلی رو نداره. برای مثال:👇👇 I'm making an antenn ...
یک چیز بی کیفیت و بنجل که شکل اون چیزی اصلی بوده و اسما به آن چیز شناخته میشه ولی کارایی اون چیز اصلی رو نداره. برای مثال:👇👇 I'm making an antenna ...
( هواپیما/ سفینه ) بدون سر نشین
( هواپیما/ سفینه ) با سرنشین
خوره I am a fishing fiend. خوراکم ماهی گیریه
( در جلسه / صحبت ) به میون آوردن
از بقیه چیز ها جدا کردن - دسته بندی کردن