پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٢٨٧)
اپادیس چرا اخیرا هرکسی هرچرتی مینویسه اوکی میکنی اخه اینهایی که واژگان را به عقل ناسالم قسمت میکنند و معنی میکنند و میپندارند ماسه از ماء و سه است چر ...
پارسی را باید از پهلویان ( سره ایرانیان ) اموخت بنگریم رکاب و ردیف را چه گویند سخنور گوید پا بنه سر پایلم بشی پس ترگم خوی دار دلبرم کرد جونه مرگم پ ...
دوست عزیز هرچه در شاهنامه امده پارسی نیست شوربختانه بسیاری در شاهنامه دست بردند و واژگان پارسیش را به عربی برگردانده اند و بسیاری هم بیتهای بیخود بدا ...
اچ ترکی است اچمز ناگشا . اچار = گشا/گشاینده. کلید در پارسی نیز وازه اچار است و هیچ پیوندی با اچار ترکی ندارد. اچار پارسی به چند چم است یکی ا - چار ...
یکی از معانی سنگ در پارسی یعنی نیرو و توان و پتانسیل در شاهنامه بسیار امده و انرا هنگ نیز میگفتند انرا میتوان برای باتری نیز گفت حتی از انجا که بسیا ...
نمیدانم ابوحسن نجفی از کجا گفته که انرا طالار مینویسند هیچ کسی انرا طالار نمینویسد و همه میدانند پارسی است و تالار است شیرازیان انرا تللار و تاللار ...
دوستی فرمودند که خوبست جای ویدو بینه گوییم انچه را امروز به ان دیدن میگوییم در پارسی باستان ( پارسی هخامنشی یکی از گویشهای پارسی باستان است و در اینج ...
دوستی فر مود که به گیلکی نعنا است بینه همان پونه است و پونه پارسی نعنا است و گفتن بینه بجای پونه نیز راست و درست است و این گونه سخن گفتن از خوش ذوق ...
مزدور مزد ور است هر کسی که مزد میگیرد کارگر .
به گمانم کشیک پارسی است و کشیک کشیدن میگویند
ابشی/ همان شیب است حمزه اصفهانی گوید شیب مجرای اب است و انرا به پارسی شیو نیز گویند
بی گمان شب یوزه و شب یازه است و نه شب بوزه و دگر شپوز گویند و ان نیز راست است یوز و یاز گشته تاز است و وز حرکت است این مرغ را شپوز و شبیازه و شبیوز ...
دَوَنگ=دیوانه/سرمست نشینم از بر اسب کرنگم کشم قیه از بن کلهٔ دونگم بتارم اسب و دشمن واترونم اگر مردی بیو دشمن بجنگم
در تالش یک واژه دارند که به ان وش میگویند وش دگر گشت ور و گر است میگویند اتش گر گرفت یا اتش ور کردیم وش دگر گشته ور و گر گرفتن است در پارسی ر به ش م ...
پارسی این واژه انگونه که پورسینا اورده رایش است ریاضی=رایش ریاضیدان=رایشگر عربان رایش را رایض گفته و سپس از رایض، ریاضی
مزد/مزده/مژده/مشته لیگ/مشته لوق دوستی که گفت بوشتو یعنی هدیه خود بوشت از بخش پارسی است
خدوی یزدون کنه یارم بیاید چراغون شب تارم بیاید
قاطر ، همان واژه ستر ( ستور ) است. ستر، چتر، گتر، قتر، قاتر و. در هندی قچر گفته میشد
درونه حلاج بگمانم ترونه بوده و ترونه به چم تاراندن است چرا که پنبه را میزند و می تاراند تا تفال شود
دوست گرامی شهر به معنی شهر و روستا نیست شهر به معنی مملکت است با امدن عربی بسیاری از وازگان پارسی معنی خود را از دست داده اند و چیز دیگر شده اند ...
تفگ انگونه که در دهخدا امده از واژه توپ نیست توپ واژی مصری ( قبطی - فرعونی ) برای گوگ/گوی است و تفگ پارسی است همچنان که فشگ نیز پارسی است فشگ از افشا ...
سماور=خودجوش سمه به روسی خود است و ور/وریت= جوش
نسا نگانیه= دفن مرده . نگندن =دفن کردن ( مرده ) هماگ نهفتگ نی برشْن چی نسا نگانیه hamāg nihuftag nē barišn, čē nasā - nigānīh; . [مرده] سراسر نه ...
برای کامل نمیخواهد وازه بسازید خود واژه پر / پرنا. بوَنده/بوندگ. سپر/سپریگ/سپریغ . کامل شدن و کامل کردن و تکامل نیز چنین امده uspurrīgīhistan, uspurr ...
ما هرگز باشتن نداریم ما انباشتن/انباردن داریم بنگر انباردن و انباشتن چیست برای اینها نیاز به وازه سازی نیست انبار و انباشتن پرکردن نیز است مانند گا ...
پاسخ به محسن نقدی برادر من نه اینگونه باشد شتر تاختن نخست انکه انبارشتن پیوندی با باریدن ندارد . ان نیز جهت دار کردن نیست ان در انباشتن همان هم ...
دفن و مدفون را در پارسی پهلوی نگان میگفتند و نگانیدن دفن کردن است ud nasā nigānīdan ud nasā šustan ud nasā sōxtan, ō āb ud ātaxš burdan ud nasā xward ...
تحمل را به خود کن رهنمونی نه چندانی که بار آرد زبونی به جایی که بدخواه خونی بود تواضع نمودن زبونی بود زبونی چه دیدی که توسن شدی چه بیداد کردم که دشم ...
بیدادکشی زبونی آرد نابودی و سرنگونی ارد
وی راست دار . راست دارنده نوشته ویراستار، براست دارنده است و انرا در هر کار میتوان بکار برد و نه تنها در نوشتن . انرا میتوان برای معمار و تعمیرکار ن ...
باستان به چم قدیم و همیشه است bāstān ud har gāh ummēd ō yazadān dār ud dōst ān gīr ī pad tō sūdōmandtar hād. ( Jamasp - Asana, 1913, p. 59 ) باستا ...
پارسی قانون اساسی بنداد است بنچک/بنگاه/بنواژ/بنداد قانون واژ یونانی است و پارسی ان داد است و قانون اساسی به پارسی بنداد میشود . به بنداد ایرانیان ...
زنده یاد دهخدا مردیست با پشتکار شگفت انگیز و برای فرهنگ نویسی خویش بسیار کوشش نمودند با این همه این فرهنگنامه پر از ناراستی و لغزش است و ایشان هیچ پا ...
گمانم سرمد همان سرآمد باشد که معنی همیشگی گرفته ازل - ابد همان اسر - اپد است نا سر - نا پای است
نمیدانم چرا دهخدا در انجا که خرمهره و خرچال اورده خربزه را نیاورده خرآس ، خرامرود، خربط، خرپشته ، خربیواز، خرتوت ، خرچال ، خرچنگ ، خرسنگ ، خرگاه ، ...
نهانگاه را در پارسی نهفت و نهان گویند و کمین واژ عربیست از کمن و کامن و مکنون که تا زنده ام چرمه جفت منست خم چرخ گردان نهفت منست فردوسی سپاهیان بن ...
بزرگوار سیاوشی خیابانی بسیاری از کامنتهای شما بسیار خوبند . این یکی نه . سره به معنی اصل و اصیل است و ناسره یعنی نا اصل و تقلبی انچه در زمان ما رواج ...
وز دژم روی ابر پنداری کآسمان آسمانه ای است خدنگ. فرخی. معنی دژم در این سروده فرخی چیست
دو انیران است یکی انغران /انیران انگران/انغزان/انیران/انارام/انغره رئوچه که روشنایی بی کران است سفندارمذماه رفته تمام به روزی که خوانیش انیران نام ...
داد به چم قانون و نهادن است ز خورشید تابنده تا تیره خاک گذر نیست از داد یزدان پاک
نیزه/نیز/مکرر/ سمنرخ بدو گفت کای پارسی چو تو کشته ام نیزه در بار سی همان نیزه بخشندهٔ دادگر کز اوی است پیدا به گیتی هنر
تازیک/تاجیک/تازی بچم عرب است و پارسیان هیچگاه خود را تاجیک نخوانده اند و این ترکان بودند که گمان میکردند پارسیان عربند
من در این بسیار اندیشیدیم هیچ کدام از اینها نیست و چیزی به نام هاز. و هازیدن نداریم این بهاز و بهز سر هم است بهز و بهاز همان. به از است که یک واژه ...
من در این به هاز بسیار اندیشیدیم هیچ کدام از اینها نیست و چیزی به نام هازیدن نداریم در این سروده میگوید به از این کن نظر حال من و خویش بهاز بهاز پ ...
گدی خواهش /گدایی در بدی و کدی توئی منحوس ساستاسا و ساسیا آسا. فرالاوی
این بیت درست از فراولی است و ساسی به گدا و دیوانه گویند در بدی و کدی توئی منحوس ساستاسا و ساسیا آسا. فرالاوی چه خیزد ز اول ملکی که در پیش دم آخر ...
قلیون به اردبیز ایگو دو سمه داری گفت بی بخت و خوت که او وانیداری
سمَه سوراخ
گیتی جهان مادی - گیتی=مادی was gētīg - ārāy ma bāš, čē gētīg - ārāy mard mēnōg - wišōb bawēd pad āzarm ud grāmīgīh wistāx ma bāš čē pad mē ...
گیتی به چم مادی و مینوگ به چم معنوی است was gētīg - ārāy ma bāš, čē gētīg - ārāy mard mēnōg - wišōb bawēd بس گیتیگ آرای مباش چه گیتیگ آرای مرد مینو ...