پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٢٨١)
در سروده مولوی پرده ای نیست برده ای است سنایی غزنوی از روستایی به نام ابرده یا برده بوده ابرده روستایی از غزنه بود برمدار از مقام مستی پی سر همانجا ...
غرس/غراش گر نه بدبختمی مرا که فگند با یکی چاف چاف زود غرس رودکی
غراش=غرس هیچ میانه ای با خراش ندارد گر نه بدبختمی مرا که فگند با یکی چاف چاف زود غرس رودکی
او پس از سوی بلشویک های روسیه که خواستار گرفتن ایران بودند و پیشتر هم به ایران تاخته بودند و پس از ان هم نشان دادند که دشمن ایرانند به ایران تحمیل شد ...
به سجاد برادر ترجمه و تردد پارسی نیست و در انها تر پیشوند نیست ریشه تردد رد است دگر انکه ترا را ر زمان ما از ترانس گرفتند و انرا به فارسی اوردند و گم ...
، در سرود رودکی ( د. ۳۲۹ق ) �لک وپک�، �شکست مکست� و �شیب و تیب� به کار رفته است. فردوسی ( د. ۳۹۷ق ) ، �تال و مال�، �تار و تور�، �تک و پوی��جست و جوی� ...
انرا اکنون اشرمه گویند اخوند بی تنگ و نوار و افسار هیچ بی اشرمه نمی کند کار
که بدوسد ز زهر طعم شکر نکند میل بی هنر به هنر . عنصری. چه آن کز وی بدوسد مهربانی چه آن کز کور جوید دیدبانی. چو تو مهر برادر را ندانی من از تو چو ...
بدوسیدن اصل انست
بر پیچش زلف تست شب را غیرت بر تابش روی تست مه را پژهان بهرامی
خدا را چگویی به دهخدا نوشته نارو از نا رو نا رو ، ناروا است
صدگیس/صدویس/صدگیسه درست است
گمانم صدگیس است
این نام یونانی است
بهل/پهل در پارسی برابر حلال است و این وازه پارسی است از هلیدن
|| فروگذاشتن. ( برهان ) گفت� شاهدی برای این معنی نیست� هست چو گرگ ستمگر بدامت فتد هلیدن نباشد ز رای و خرد لبیبی بهل کردن
دوستانی که درباره ابر گفتند نزد همه ایرانیان وازگانی که میانشان ب و ف هست بویژه سه حرفی در زبان همه ایرانیان به او میگردد مانند کفش کوش کبک کوک ابر ا ...
واژه اور سومری به چم شهر است و نه پارسی و نه کردی است کلدانیان سامی هستند اخر کردان مگر سامی زبانند؟ اما ترک زبانان آذربایجان و یونان ایرانی و یونانی ...
الکنداکِر را اقرب الموارد از محیط المحیط بستانی از فریتغ گرفته و گویا ان فریتغ کنت عکا /کنت اکر را که کنداکر نوشته اند دیده بوده
پرسه به هر زیارت و عیادت و پرسه رفتگان و مردگان گفته میشود همچنین پرسه نگهبانی و کشیک وپرهه داری است واژه پارسا و پارسی نیز از ان گرفته شده - همچنین ...
قیاس عربی و میانه پارسی انست
خان /کان/خانی/خین= چشمه و کان پارسی خان = کاروان سرا هتل منزل در راه و ازق این رو هفت خان رستم را باید خان نوشت و نه خوان خان/خاقان/خان خان همانگون ...
پرویزن را اردغیز/اردگیز نیز گویند غربال/غربیل نیز گویند گویا امیختن ویختن امودن امیتن یکی بوده و گل ویتن/غر وید/غربیل/غرویز شده گل ولای را نیز غلیز ...
ترخون پارسی است و ان تلخونی بوده از تلخی اندک ان
آنچه زیر زانو تا پاچه است به پارسی پهلوی زنگ گویند انچه ساغ/ساق گویند و ترکان به کار ببرند از پارسی گرفته اند و ساز و ساغ چون فروز و فروغ است این وا ...
زنگ به پارسی و پهلوی ساق پا باشد
سرو ( سروچمن ) در سومری و ایلامی شرمن/سرون در پارسی سرو/سلو/سلب/سرب/سلبک/سولک/سلوک و در اروپایی ( سبر/ کپر/سپر یس ) در انگلیسی cypress در فرانسه ، cy ...
سرو اروپایی و میل عربی است میل یعنی کج شدن بفرمایید خوراک کج کنید
روش/روژ/روج/روز/روخش گویه های پارسی پهلوی این واژه اند بچم روشنایی و فروغ و روز و آفتاب و خوشید بفر مردم ایرج نژادان جهان روشا کند خور بامدادان روشا ...
کرپه واژی پارسی است در همه انرا بکار میبرند کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپ ...
این واژه مغولی است چنانکه واژه نوکر در پارسی برابر اینها دها واژه زیباست
کیان را باید با زبر گفت امدن عربی از انجا که در عربی نمونه این واژگان را با زیر میگویند همه چیز را به هم زده کیان/کدان /کدا/کیا بچم بزرگ سرور است ...
از تک اسپ و بانگ و نعره مرد کوه پرنوف شد هوا پرگرد. عنصری وز چکاوک نوف بینی رستخیز دشت برگیرد بدان آوای تیز رودکی قلادید در لشکر افتاده نوف از آن ...
کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپه نوزادی و کودکی است و بزرگی و رسیدگی را کلر ...
کرو /غرو ( و را میتوان هر گونه خواندش هم بر سنگ سرو هم هم بر سنگ سبو ) چیز میان تهی را گویند چون نی چون دندان کرو چون کشتی و هر کشتی را می توان گ گفت ...
کندن= حرکت در کارنامک ارتشیر بابکان میخوانیم ardaxšīr ka - š pad ān ēwēnag dīd spāh az ānōh kand beraft. اردشیر کش پدآن آیین دید، سپاه از آنجا کند ...
انگشته/انبشته در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشته او را نه عدد بود و نه مره. رودکی.
دوستی که درباره گویش سنخواستی گفت ( نام زبانتان را باید پهلوی گفت و نه تاتی - نام تاتی را ترکان مغول به غیر مغولان میگفتند - این زبان را در نوشته های ...
در استان فارس میگویند شاندن را شوندن میگویند شوندمش سر جاش بشین بشون درخت شوندن - در استان فارس پیش از نوروز برای کاشت درخت انگور که به ان رز شوندن ...
شاندن دراین سرود ویس و رامین افشاندن نیست گردو بر گنبد نشاندن است تو گفتی گوز بر گنبد همی شاند و یا در بادیه کشتی همی راند - در بختیاری هم شند در ...
یکی از نمونه ها ریک کوتاهه اریک / اریغ است اگر شاخ برخیزد از بیخ نیک تو با شاخ تندی میاغاز و ریک ( اریغ ) فردوسی ریگ/ریک/ریو/ریچ همان ارث و غنی ...
ریگ/ریک/ همان ارث و غنی /ثروت/نعمت است انرا در مرده ریگ میبینیم اینکه گفته اند ریگ/ریک خوشبخت است از این میاید و نه ویک عربی که در انگلیسی نیز ریچ ...
فزون=فزا/فزود/برفزود/افزایش
ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی کاستی در این بیت ستم است
سرای از سروا به چم سرویدن درجایی بسر بردن است هنرمند بزرگ ایران حسن زیرک بزرگ میخواند جیم نیه تی بسروم خاکم بسر بیلانه خوم مستحق تیر و طعنه ی اشنا ...
فرات را در پارسی پالات و ارنگ میگفتند was tāzēnd ō ēn ērān dehān ī man ohrmazd dād tā arang bār, hād būd kē frāt rōd guft; tā ō gawrān ī asūrestān m ...
اوژنیدن هم اکنون نیز بکار میرود انرا اوشنیدن گویند چویل کِر کمر باد اوژنیدش دل کر کاردین تر غم انجنیدش
کارده یا کاردین گونه ای گیاه است و از ان اش درست میکنند در ایران بویژه استانهای فارس و کهکیلویه
جان سپوز حیات بخش نیست سپوز یعنی دفع درنگ هل دادن و خورش جان سپوز به چم بخور و نمیر
دهخدا عربی پرست واژه رایش پارسی رای رایش که نام دانش ریاضی است را نیاورده و رایش عربی که در پارسی هیچ کاربری ندارد اورده