پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٣,٠٠٣)
افتامد سرّ. افتامد بسته. افتامد جنبل. افتامد جادو. افتامد بلایی در را ه آوردن. افتامد راست و درست:ریالیسم واقعیت و حقیقت.
ایراد:" ایرهات به لکی یعنی درآمد. جلوی کسی در آمد".
بازساخت. بازساز. بازسازی. بازپردازی. بازبنا. بازساختمان. بازنماد. بانما. باساخت. بازسازی. بازپردازی. بازنهاد.
" کارنما. خدمت نما. ورز نما. گرنما. نمانما. کَرنما . کَرند. کَرنده. گَرند. گَرنده" سِروِر ".
افتامَدِ جَنبَلی:رئالیسم جادویی.
نوشته.
همراه. هم بهره. همکار. هم یار. باهم. دست به یک. دست به یکی. یک دست. یکدست:باهم.
" دربار. درباری. دربایها. درباریان ":مسئول. مسئولان . مسئولها. بار که می دادند. کسانی می پرسیدند کی و کیان در ( بار ) هستند که دربار به آنهایی که کا ...
دماغ:پِت، به لری و دکی. بددماغ:ناخشنود.
سبک. نیمه سبک. سنگین. نیمه سنگین.
به هیچ وجه. به هیچ روی. به هیچ سبک. به هیچ راه. به هیچ روند. به هیچ روا. به هیچ سبک. به هیچ ترز. به هیچ نمود. به هیچ نما. به هیچ نماد. به ...
یاران میم ز بهر خدا در گلو کنید. آلودهء غمم میم در گلو کنید. جام می لبالب از آن دستم آرزوست. بهر خدا شفاعت من نزد او کنید. چون مست می شوید ز شرب ...
گِردنوشته های شهرام نیا صمد . توحیدی. ۱_طلوع و غروب زمان. ۲_نقد منطق. ۳_جستار فلسفه. ۴_انسان. جامعه . جهان بینی. ۵_فلسفهء انسان. ۶_آیینها ی جدا ...
گِرد نوشته ( ها ) ی:مجموعه آثار.
نگاهستان. نوشتهء؛ شهرام ص.
" لَغ و رُو ( روده ) لَغِرو ":امعاء و احشاء.
" دِل و پَنجِرِک ":امعاء و احشاء.
" معده و روده. اندرونه. داخلی. ":امعاء و احشاء.
" منالها. منالگان. گوسفند. گاو و گله":احشام واغنام. " گله و رمه ":اغنام و احشام . " جینات ":احشام و اغنام.
منال ها. منالگان : احشام.
کودکیانگی؛آنجا که درست نیست. خود را به کودک وارگی زد.
" شد. شدگر. شده. شد. شدا. شونده. بود. بودگر. بوده. بود. بودا. بوینده. هست. هستگر. هستیده. هست. هستا. هستنده ": خلق. خالق. مخلوق.
" آفرینش. آفرینشگر. آفرینشیده. آفرین. آفرینگر. آفریننده. آفرین. آفرینا. آفریده. ساخت. ساختگر. ساخته. ساخت. ساختنده. ساخته. ساز. سازنده. سازیده. ...
" با بازنگری و افزونه ها ":با تجدید نظر و اضافات.
به نزد خدا آبرو دار باشیم. بیایید یاورانا یار باشیم. به وجدان و به آیین و به قانون. به آهنگ جهان ستوار باشیم. شهرام. ص.
گویند پیایند پور سینایی. خیام تو راماند بدان والایی. چندانکه فارابی به افسوس برفت. افسون نباید گشت ویا سودایی. هر چند ندانیم بیرونی چون شد. ده س ...
ادب ورز . وتاریخ ورز.
" جورکرد. جورکرده. جورکرده ها ": کلکسیون. کیک جورکرد ، جورکرده است این چیزها را. فلان جورکرده. جورکرد این همه. . . . . را . جورکرده ها یشان . . . ...
بگذار هر کس هر آنچه که هست باشد؛ در هر خاست و خواسته . در هر رشته. در هر پسند. در هر گزینه. در هر ؛ . . . . . . . . این شعر نیست. . . . . . . ...
" گیره. گِه گِیرَه به لری و لکی. گاه گیره . گیره. نوبت. وِرد ":شیفت.
عوف:عوفه. عوف. عوفِش به دلم به لری و لکی که به روند؛ عافیت. استعفا. عفو شده اند یاهم زمان ویا به روند.
چه شد که نام کِیَک را کِرِ ناب زده ای. چه شد که وام بدهند یا که قاب زده ای. بسی روند روا شد که سالیان داری. فرای سی و چهل سال تو رکاب زده ای. به ...
نمی دانم نبوغی برترم من. ویا باشد نبو غی بر تر از من. ولیکن حیف هرگز من نتانم. که دره التاج را از رو بخوانم. اگر تانستمی خوانمش از رو. کفایت را ...
بشنو از من سخنی با یک دل بی کینه. نیز هم با یک دل بی غل و غش زرینه. سخنی کز روزگاران کهن می آید. گفته و بنوشته وز شهر کهن دیرینه. از دماغ ودل مرد ...
" درآمدی بر فرزانش فرا اُفتامَد ":مدخلی بر فلسفهء سورئالیسم.
۱_به اندازهء بهشت در مردم خوبی هست. ۲_به اندازهء برزخ در ذهن همگان عادی هست. ۳_به اندازهء دوزخ در درون انسانها بدی هست؛ تا برپایهء آنها مردمان راه ...
آیین های ادبی؛ ۱_درون آیین. ۲_برون آیین. بسا روزی خودروهایی بیایند که آیین راهنمایی ورانندگی در درون خودشان باشد و به تابلوهایی بیرون از خود در راه ...
چستی نباشد. شهرام از هستی بگو نا هست گردی. . . . .
هیزه:مشک روغنِ دان و حیوانی. هیز:بلند شدن. برخاستن. هیزکن:برخیز. وِرِیس:وَخی. برخیز. اَورِیزا:برخاست. لکی. وریسا:برخاست. لری.
هَیزِه:رفلکس ( . در دادن. درزدن. )
ایلاخ:" جای ایل و آختن ایل در جایگاه خودبه زندگی ". قشلاخ:" خوش نشینی از کوهستان به گرمسیر رفتن ".
" فرا افتامدگرایی و افتامدگرایی ":سوررئالیسم و رئالیسم.
" کانشگرایی و افتامدگرایی":طبیعت گرایی و رئالیسم.
" کانش گرایی و دانست ":ناتورالیسم و دانش.
دَو. دَب، اَ دَب ، اَدَب، ادب. ادبیات. آداب. آدابیات.
" رِوَدگَه، رِوَدگاه ":قدمگاه.
" چیزها با ضدشان شناسه می شوند؛ ضدشناسه گری. ضد شناسه مندی. ضد شناسه واری ": تعرف الاشیاء باضدادها. ضد شناسشی. ضد شناسشیانه. ضدشناسگیانگی. ضد ش ...
" نماچی ": پرتوره، مانند غیبت چی، که همه چیز را می خواهد نمایاندگی کند. پرتوره هم میخواهد، کیش نمای کس و کسان باشد.
نماچی:" پرتوره ".
فرتور:فَرتَور به فارسی=فراتَور، فرامانند. پیشا فَرتَور.