پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٣,٠٠٣)
پیشاپرتوره:selfeprotraiteخودنماچی. پرتورهء کیش، منش، آیین و دیگر ارزشها را در فرد یا گروه نمایان مینماید.
بَندیه:حبسیه. سروده های بندیه. سرودهای بندی. سروده های بندی. سرودهای بندیه. بندیه ها. بندیه گان. بندیه وار . بندیه واره. بندیه گونه. بندی و ...
نیک آن است که گروه های سنی در دانستنی های از دانشها و فرزانشها وآیینها ورازوریها راه اندازی شود. بویژه در ورزش و قد و وزن و . . . . .
" بخوان علی را نماد شگفتی ها را":ناد علیاً مظهر العجایب.
اگر سرودهء من شادمان و غمگین است. نگر به چهرهء آنی که یارش دیرین است. مرا نگر که چوبلبل غزل سرایم چون. برای بلبل ما گل است ونسرین است. بسا کسا به ...
بنگر که خداوند مرا روزی داد. هم روزی رساند ونیز پیروزی داد. با دانش و فرزانش مرا یاری کرد. هر روز به از دیروز بهروزی داد. یاری به من رساند که یار ...
امشب ای دوست مرا تنگ در آغوشت گیر. زندگی چیست مگر برنامه های بم وزیر. خط وشیر است که زی را به روند می یابیم. وین روای است که داریم از آن زودی ودیر ...
امشب ای دوست مرا تنگ در آغوشت گیر. شهرام. ص.
"فروزا. فروزان. افروز. افروزناک. افروزنکگی. افروزش. فروزیدن. فروزانش. فروزانه. افروزانه. افروزیدن. افروزید. افروزیدا. افروزیانه. فروزش. درخش. درخشش. ...
" پرتُوِش. روشنش. درخشش. آذرش ":تشعشع.
" تیزور:تیز وَر=تیزوَر، وَر، بَر، جلو و سینه ودل را می گویند، کیک چیز را از بر هستم در سینهء من است. کسی که از بر کردنش تیز و پیش است و زود چیزی را ا ...
تَشتَشیا با لری و لکی گرد تشتشه که شده است تشعشع.
" تَشتَشَه به لری و فرس کهن ":تَشعشُع.
توانا بود هر که دانا بود. زدانش، دلِ پیرِ برنا بود. فردوسی.
کار دو گونه است؛ ۱_ کار درسی. ۲_ کار دستی.
رباعی:" فرزانشی ". دوبیتی:" مهربانشی ". رباعی های خیام. دوبیتی های باباطاهر.
بزرگورز. کوچکورز. بزرگینه. کوچکینه. بزرگاش. کوچکاش. بزرگناک. کوچکناک. بزرگانه. کوچکانه. بزرگایان. کوچکایان. بزرگینه. کوچکینه. بزرگین. کوچکین. ...
بزرگ . کوچک. بزرگا. کوچکا. بزرگان. کوچکان. بزرگی. کوچکی. بزرگن. کوچگن. بزرگین. کوچکین. بزرگند. کوچکند. بزرگش. کوچکش. بزرگت. کوچکت. بزرگور . ...
" بابامیهن ":سَروَرالمُلک. مامامیهن:سُروُرالملک.
" وسیله و ابزار کاربردی ":سِروِر ابزاری.
ابزار. وسیله:" سِروِر ".
سُرُور:" نام برای بانوان " . سَروَر:" نام برای بابایان ". نامها یا بابایانه هستند ویا بانویانه می باشند.
لِنج همان لَنج لری است که به پنداشت ودریافت کاوشگر و تلاشگر در دریاست.
" همای رهایی. همای رستگاری. همای پیروزی. همای بهروزی. همای سرفرازی. همای سرافرازی. همای سروری . همای سربلندی ":همای سعادت.
" پدافند کنشگر و پدافند ناکنشگر . پدافند کارش و پدافند ناکارش. پدافند کارشی و پدافند ناکارشی " :پدافند عامل و پدافند غیر عامل.
" مایه ":ژانر.
" بزرگند در برابر یِکَند ( . تَکَند ) ":استکبار دربرابر توحید.
بزرگند خویش عاد: استکبار قوم عاد.
" بزرگند و خوارند. بزرگندگان و خوارندگان ":استکبار و استضعاف. مستکبرین. و مستضعفین.
" بزرگند ثمود ":استکبار ثمود.
" بزرگندِ بالایها. بزرگندِبالاییها. بزرگند بالانشینان. بزرگند هم بالایی ها. هم بالایی ها. ":استکبار اشراف.
بزرگند دُویشان. بزرگند دُویِشی. بزرگند دویِشیان:استکبار مشرکان، ؛ در ادبیات فارسی دو نشان گِرد است پس دُویِشی به پنداشت ودر یافت مشرک و مشرکان می باش ...
" بزرگندِ اهریمنی. بزرگند اهریمن. بزرگند شیطانی. بزرگند شیطان ":استکبار ابلیس.
" بزرگند جهانی ":استکبار جهانی.
[ بزرگند#کوچکند:استکبار #استصغار. ] استضعاف:بیجان. سست. سستا. سستها. سستان. سستانه . سستنگی. ضعیف. ضعف ها. یان. تان.
" بُزرگَندِگزارشی ":استکبار خرری.
" کوچک. کوچکش. کوچکشا. کوچکشای. کوچکشایی مند وارانه گی مندی بازی هایشان . کوچکوار. کوچکواری. کوچکواریانه مندیگرایانگیوارانه مندی بازیهایشان . کوچکند. ...
"بزرگند. بزرگندی. بزرگندا. بزرگندایی. بزرگندش. بزرگندشا. بزرگندایش. بزرگندشایی. بزرگندشایانه. بزرگندشایانی. بزرگندشایانگی. بزرگشایندشیانه وارانه گی م ...
" چکچب ":مربع مستطیل ( . چار چهارِ بزرگ ) . " چبچک ":مستطیل مربع ( . چهار چار کوچک ) .
" پرهیزش ":تقیه.
" پاسِش. خود پاس. خودپاسی. خودپاسند. خوپاسنده. خودپاسگر ":تقیه.
کیست مردم. کیستش مردم. کیستشانیت مردم. کیستی مردم. کیستایی مردم. کیستایش مردم. کیستویت مردم. کیستویتش مردم. کیستانیت مردم. کیستانیتش مردم. ...
" دیباچهء نوشته. دیباچهء نگاشته. دیباچهء گردانیده. دیباچهء نگارش. دیباچهء دیباچه. دیباچهء پرداخته. دیباچهء جستار. دیباچهء گفتار. دیباچهء پژوه ...
" پیش ":مقدمه. دیباچه. آغاز. آغازش. آغازه. آغازی. آغازانه. آغازان. آغازانگی. آغازانه وار مندی گرانه گی هایشان. آغازا. آغازینه. آغاین. آغزران. آغازار ...
" دیباچه ای. دیباچه سازی. دیباچه ساز . دیباچه ساخت. دیباچه وار. دیباچه کار. دیباچه گار. دیباچه یار. دیبتچه سار. دیباچه گفتار. دیباچه کردار. دیباچه پن ...
زندگی خوبی و خوبی زندگی است. شهرام. ص.
" فراکار . فرادست. برنامه. دستور. دستوره. دردست. دَم دست. فرمانه ":پروژه
" سیر. پر. پرش. سیرش. توپ. توپش. تپیدش. پیمانش. تپیده. پیمانده ":اشباع.
به شدت اشباع شده :به سختی پر گشته. به سختی سیر شده. به سختی سیرش یافته ( . پرش. سیرش. تپید. تپیده. تپیدش. تپا. تپایه. توپ. توپی. توپند. توپنده. توپند ...
" جدایش صورتگری و یابشی ":افتراق تصویری و ملموس.