پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٩٢٤)
" شُدِشِش و بودِشِش":حدوثانیّت . قدمانیّت. شُدِشِشیَت و بُودشِشِیّت. شدششانیّت و بودششانیّت. شدششانیّتمندانانه. بودششانیتمندانه گی. گرا . گروی. گ ...
حدوث:" شُدن ". قدم:" بُودن ". " شدن و بودن ":حدوث و قدم. " شدِش وبودِش ":حدوثاً و قدماً. " شُدشِیّت و بُودشِیّت ":حدوثیّت و قدمیّت.
" دانش فیزیک " :علم فیزیک. در لری که فرس کهن است بازو راپیز و تپه ماهور واره ها را پیز. پیزک. فیزک. وفیزیک و فیزیکه هم می گویند. پس فیزیک فارسی است.
" کالبدفراکالبد ":فیزیک متافیزیک " فراکالبدکالبد ":متافیزیک فیزیک. کالبدیت کالبد. کالبدکالبدیت. کالبدان کالبد. کالبدکالبدان. کالبدش کالبدش. کال ...
" پیچ های فیزیک ":معماهای فیزیک.
دارایی. دگرش. دگرشی. دگرانی. *[ ( دگرادِیسمندانِگیهاوارِگیباوَرگِرایانِگیها=دگرا. دیس. مندان. گی ها وارگی. باور. گرایانگی ها. ] ) *
" پذیردِگَرِشوارِگی ":قابل تحول وتغییر. دگرا و دگرش پذیر. سال دگر آ=سال دگر آی. سال دگرا=سال دگر آیید.
دگرش چون. دگرش. دگرگونی. دگرگونیایی. دگرگونگی. دگرچگونگی. دگرچونی. دگر چگونگی. چوندگرایگروشنماییگرایانگی. [*دگرشورزندگیگرایانگیمندانِهمَندشوارگیگانگ ...
" دگرش پذیر ":تحول پذیر.
"دگرش در دانشهای آرمانی# ( کاربردی ) ": تحول در علوم انسانی# ( تجربی ) دگرش در دانشهای کاربردی.
" دگرشها ":تحولات. دگرش. دگرشناک. دگرشناکی. دگرشناکیمند. دگرشناکیمندانه. دگرشناکیمندانهگیها.
" پنداشت و دریافت دگرش ":معنی ومفهوم تحول.
رای الجمیع:" رای زِم . رای همه ". الآراء:رای ها. مردم می گفتند؛را بندازیم که کسی کاره ای شود.
الاجماع حجه لاسیما اذا کان اجماع العقلا: ( گِردای ) گردهمایی ( گفته ) است ( نه که ) هنگامیکه نزد اندیشمندان باشد.
" یافت و گواه ":کشف وشهود.
دگروری. دگرورزی. دگرگونی. دگرگونگی. دگرآیینی. دگرمندی. دگرایی. دگرایان. دگرایی. دگرداگرد. دگراور. دگرآور. دگرتری. ( [دگرگراوشگرویانگرویورزیگریانگیا ...
" آراست ": اصلاح. آراستش. آراستگی. آراستوار. آراستور. آراستگر. آراستمند. آراستگی. آراست ورزی. آراست وَرِش. آراست ناکی. آراستگرش. آراستگرا ...
" بابمند. بابمندی . بابمندگرایی. بابمند گروی. بابمندگرا":فدراسیون.
"مُونا. ماندانا ، که نام دخترها هم هستند. ":موناد. در فرزانش لایبنیتس ونیز گوهر و گوهره وگُهر ویا جوهر. جوهره و جوهر. گوهران. جواهر. جوهری و گوهری.
" خویش و فرزند . دوده و آتشگاه. دوده و آتشگاه. حُوز و تُرّ. درخت. لاین و کو. کوب. تُرّ و شُرّ. اهل و آل. خانه. لاین و لِکُو. قِرِه. ( قدری ) ...
" چَرخَکی ":مُدَیوِر.
" چرخا. چرخان. چرخنده ":مدور.
" فلکِ چرخی ":فلکِ تدویر.
" چرخی":تدویر.
" چَرخیِ چَرخَن " :تدویر دایره.
" چاریِ چرخَن ":تربیع دایره.
" هندِسَگی. هندسش. هندسشی":تهندس.
"دِگَرَک پیشایندی ( ناگهی ) ایستان": متغیر تصادفی مستقل.
دگرکِ برخوردی ایستان:متغیر تصادفی مستقل.
" پخش فرا هندسی ":توزیع فوق هندسی.
" توصیف ":نشانِش. توصیف منطقی:" نشانِش اندیشی. " وصف نشان.
" دستور مَکِنای گاوس ":قانون مغناطیسی گاوس. قانون را فارسی دانند. مغناطیس هم خوانشی از مَکَندِگی و فارسی است.
" دستور گاوس ":قانون گوس.
" پیایندِ نما. پیایند نما ":تابع علامت.
" پیایندهای سِوارایی . سِوارا. سِوار". توابع مثلثاتی.
" نمایهء پیایند های شماریک ":فهرست توابع ریاضی.
" پیایندهای شماری ":توابع ریاضی. /هر چند که واژهء ریاضی زودتر هم آوردیم که ریز شدن و ریزه شدن است و فارسی است. /
تابع:" پیایند ". تابع ۱:" پیایند ۱ "
" هندسهء راه. هندسهءراهی. هندسهءراهش. هندسهء راهشی. ":هندسهءترسیمی.
" هندسهء کاوی . کاوش. کاوَک. کاوِید. هندسهء کاوش. هندسهء کاوک. هندسهء کاوید . "
" شناسگر . شناسگری. ":احراز هویت.
" گذشته ":سابق. " سابقه ":پیشینه. " سبقت ": پیشی.
" پیشین پیش ":اسبق.
مشاهده: " تماشا ".
هِنس. هنسه. اندازه=هندسه
" کابِکاب ":مکعبِ مکعب.
" کاب ":مکعب. " کابچار ":مکعب مربع. کاب چار. " کابچهار " :مکعب مستطیل . کاب چهار. چهار کاب. چارکاب.
" هَمباز ":موازی.
سِوار پهلو ساب:مثلث متساوی الاضلاع. هر چند می گویند متساوی الاضلاع به هم سابیدن از لا و کش است.
" هَمقَلَمِه":متساوی الساقین.