پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٣,٠٠٣)
" پندار . گفتار. کردار ":دیدگاه. سخن. فرض. " پنداره. گفتاره. کرداره ":دیدگاه. سخن. فرض. و هرکدام از اینها خواه نیک و خواه بد از شمار ۱_اندیشه۲_دانش ...
" پنداره. کرداره و گفتاره ( نیک و یا بد ) ":فرض و فرضیه.
استحقاق:" راستش ".
راسته و راسته ها:حق و حقوق. " راستِشِه ":استحقاق.
" راستِشِه ":استحقاق.
" گونه گون. گوناگون. ناهمانند. پهلو به پهلوی هم نمیزنند ":مختلف.
" ناهموار. نایک. نایکسان. ناخوانا. نایکدیگر. ناهمدیگر. ناجور. جورواجو: "مختلف.
" ناساز . ناهمسان. دو. چند. ناوار. ناواره. ناوارک ":مختلف.
ابونصر فارابی:" بابایار فارابی ".
" رشک بردهء نزدیکان ":محسود بالاقران.
" پنداره و پیروزه ":فرض و تجربه ( امتحان ) . پنداره ای و پیروزه ای:فرضیه و تجربه ای ( . امتحانه ای ) . " پندارشی و پیروزشی ":فرضیایی و تجربیایی. ام ...
درذهن عمرم:" تا آنجایی که به یاد دارم ". در ذهن عمر:" تا طنجایی که در یاد است ". در ذهن زیم:" تا آنجایی که به یاد دارم ". در ذهن زی:" تا آنجایی که ...
" تهی. پتی. پتی و پلنگ. سوراخ ":نفوذ.
نیم. چارک. هشتیک. دوسوم. سه وشش و . . . . .
" انگاره و آزموده ":فرض و صحت. " انگارش و آزمایش ":فرضیه و امتحان. " انگارگی و آزمونگی ":فرضی و امتحانی. انگارا و آزمون. انگارواره و آزمون واره. ...
" نهاده ":فرض. نهاده و پیش نهاده. " نهادش ":مفروض. نهادینه ها:, فرضیات. پیشا نهاده: پیشانهاده: پیشا نهادش: پسا نهاده. پسا نهادش. پسا نهادینه ه ...
" این. آن. اینک. آنک . بنا. پس. پیش. پس این است. پیشا سخن. . . . . . تا، تا چه باشد. اینکه. آنکه. دیگر. مگر ( که با پیشنهاد و پسوندهای خود پنداشت و د ...
" می نمود. نمود. نمودش. نمادش. نمودن. نمادن:نمایید. نمایش ":اظهار علاقه.
اسپوسیپوس که با در گذشت افلاطون جانشین وی در آکادمی شد که نوشته اند که خواهر زادهء افلاطون بوده است و بسیاری نیز اسپوسیپوس را پسر افلاطون می دانند و ...
. . . . . . افلاطون پزشک در گذشت و جانشین از شاگردانش از خانواده اش و فرزندانش شش تا بودند. و ایشان ۱_میروس که به بیماری شناسی گماردش. ۲_فوریوس ، که ...
پردازش. پیرایش. ویرایش. آراستش. ایراستش. ایرایش. آمایش. آرایش. آمادش. فرایش. گزینش. چینش. آذینش. پرچینش. بینش. فرمایش؛ تصحیح. تنقیح. تهذیب.
تنقیح:آراستش تهذیب:پیرایش. تصحیح:ویرایش.
" واسَت. واسهء تو. برات. برای تو. برایَت. برای تو. برای شما. برای دل تو. برای دل شما. برای شما. ناب شما. بودن شما. دلای شما ":محض خاطر. واسم. واست. ...
" رخنه. سوراخ. روزنه. درز. در. شکاف. دریده. باز. گشوده. ترک. دریچه. گنگ":نفوذ.
" راسته ":حقیقته. " درسته ":واقعیته.
" راست و درست ":حقیقت و واقعیت. " راستین و درستین ":حقیقت و واقعیت.
گروهش خویشی ای که به آن انجام می دهد انسان نیکیها و کارهای زیبایی را که اینها برتریها یند، و آنچه با آن انجام میگیرد بدی ها و کارهای زشت اینها پستیها ...
اعتدال:" میانش. میان. میانگی. میانه. میانه وار، گی، مندانه. باشی. هایشان. برابرش. برابری. برابروار. برابرواره. برابروارش. برابرایانه. برابرواری. براب ...
" برانگیخته ":مبعوث.
"برانگیختش. برانگیختا. برنگیختایی. برانگیختایانه. برانگیختایانگی. برانگیختایانش. برانگیختایشانگی. برانگیختامندانه. برانگیختامندانگی. برانگیختامدانگی ...
برانگیختش:باعث.
هردرستی و راستی راهم. شهرام. آن همه حرف است که نهند به هیچ . . . . . . .
" گذراند ":امضا. اینجا را گذراند کنید. گذراند شد. و ؛ پیرامون ودربارهء گذراند سندی که . . . . . . . . . . . . . . . که با تصویب هم درست است؛ نما ...
" نشان دادن. نمودن. به پزشک نشان دادن. به پزشک نمودن. نزد پزشک رفتن. سر دست پزشک رفتن ":معاینه.
" نمایهء دستانه ( ها ) و پاهانه ( ها ) و پایابه ":فهرست مآخذ و مراجع و منابع.
" آیین . آیین دین. آیین دیندار. ها. ان. دینایین ( . دین آیین ) . دستورات دین. دستورات دینی. فرمان دین. فرمان دینداری. فرامین دینداران ":احکام دین و ن ...
" خُرد گام. گام خرد ":حَتک.
" بازیکن خط تازش در توپا "بازیکن خط حمله در فوتبال.
" خط تاز. خط تاخت و تاز . خط تاخت. خط تاز و تاخت. خط پیش. خط جلو. خط بَر. خط پیشتاز. خط جلوتاز :خط حمله.
" نوک تاز . پیشتاز. پیشور. پیشورز. نوک تاخت. نوک تاخت و تاز ":نوک حمله.
" برترش. برتری. برترانه. برترینه. برترایی. برترا. برتران ":تفاضل. " برترش گل ":تفاضل گل. . . . .
" آریه. آری. می آری. آوردن. آوردن ":عاریه. فارسی است.
" اندکی از زندگی دانشوران ":نبذهً من حیاه العلما. گوشه ای. بخشی. تیکه ای. اندکی. چکه ای. چکیده ای. برگه ای. برگی. گزینه ای. گزینشی. گلچینی ...
گوشه. کرانه. کمی. اندکی. بخشی. اندازه ای. پَرِشی. پَرِه ای. برگی. برگه ای . ورقی. ورقه ای. تیکه ای. کچولویی. یک کوچولو. زره ای. :نبذه. " گوشه ای از ...
هم چو باد می رویم به سمت جلو. پرسشی داریم که شتاب کجاست. شهرام. ص.
ویراست. ویرایش. ویراستار:تصحیح ( . متنها ) . پیراست . پیرایش. پیراستار:توضیح ( . متنها ) . ایراست. ایرایش. ایراستار: گرامر ( . زبانها ) . آراست. آ ...
نویسشه مند. نویسشه ناک. نویسشه وار. نویسشه یار. نویسشه تار. نویسشه بار. نویسشه زار. نویسشه پاک. نویسشه چرک. نویسه پاک. نویسه چرک. چرک نویس ...
نویس شناسی. نویس شناسه. نوشت شناخت. نوشت شناخته. نوشت نویس. نوشت نویسه. نوشت نویسی. نوشت نویسا. نوشت نویسان. نوشت نوشت. نوشت نویس. نویس نویس. نویس نو ...
نویسه. نویسش. نوشت. باز نوشت. نوشتگری. نویسگری. نویسه گری. نویساگرایانگی مندانه وار. نوشتواره. نویسواره. بازنوشت واره. نویسگری واره ؛ و مانند؛ نسخه و ...
لار:پیکر به لری و به لکی.