پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٩٢٤)
" همخودفرابین. خود فرا. ":استکبار.
" گولش. گولشی. گولشمند. گولشمندی. گولشناک. گولشناکی. گولشورزی. گولشورزندگی. گولشناک. گولشناکی. گولشناکیگری. گولناکی. گولشناک. گولشان. گولشایی. گولش ...
اَبَری. ابرش. ابرشی. ابَرِشمند. ابَرشمندی. ابرشمندانگی. اَبَرورزی. ابَروَرزندگی: استکبار. . . . .
پراکنده:نثر. پراکنده گفتار شیوا ورسا. به شیوایی ورسایی نوشتهء دره التاج لغره الدباج علامه قطب الدین شیرازی و دانشنامهء علایی پورسینا. و نوشته های ...
چام. چکامه. سرود باشیوایی و رسایی:شعر.
زبان آور. زبان آوری. زبان پرور. زبان پروری در گفتار ونوشتار به سرود ویا ساده.
بازش و فرستش. بازشی و فرستشی:شیوا ورسا. شیوایی و رسایی در گفتار و نوشتاری سرود ویا ساده که شعر ونثر می باشند. باز و فرست.
سر راست . سرراست. سرراسته. راست. راستا. سرراستی. راستش. راستان. سر راستانه:مستقیم. مستقیما.
" گُستَرَک فنی ":فضای مجازی. فَنگسترک. فَن گسترک. فنگستر. گسترفن.
ترازش زدن. تراززدن. ترازان . ترازا. ترازو. ترازشه. :بالانس.
ورزندشکار. ورزندشگر. ورزندشگرا:ژیمناست. ورزندشمند. ورزند. ورزندا. ورزندشگرایی:ورزندشکاری ژیمناستی. ،
تراز در ورزش ِ ورزندش کاربرد دارد. آورده بودم که ؛ وَرزندِش ژیمناستیک است.
تراز. ترازمند. ترازمندی. ترازش. ترازش. ترازشمند. ترازشمندی. ترازشگر. ترازشمند. تارزشمندی. ترازشمندیگر. ترازشمندیگری. ترازنامه. ترازشناک. ترازشناکی. ...
حل وفسخ: گشودن و پس نمودن. گویا فارسی باشند
چامِ ( شعر ) ول. چام ولّه. چام وله:شعر مبتذل.
" یِه جا. یِه جاکی . یک جایی. یه جایی ":یکجاماندن.
پیشراندن و پس ماندن. گشوده و ولش.
" بهداشته چی . بهداشت چی":نظافت چی. پاکسازی. پاکسازی چی.
" بهداشته. بهداشتمند. بهداشتمندی ":نظافت. تمیزی.
اُفتامَدگِرایی. درستگرایی. راستگرایی: realism.
" ملیمند. ملیمندی " :وفاق ملی
" سپرش های چهارگانهء فرازان ِ ایزدانی از داناک والا ": الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه:فرزانشِ فرازین در سِپَرِشهای خردیِ چهارگانه ( چهارت ...
" چونش. چونشها. ویژش ها. ویژ. ویژه ": صفات. صفت ها.
تجلی ذات:" نمودش سرشت ". تجلی صفات:" نمودش ویژش ". " نمودش سرشت و ویژش ":تجلی ذات و صفات.
" نمودش ":تجلی.
" پَرتُو و پَرتوِش ":بَرق وبارقَه.
طوالع التنویر:" پرتوهای روشنا ".
" پرتوِ های دل ":طوالع. پرتو:طالع.
" پَرتو ها و پِریسکها ":لوامع و لوایح. پرتو روشن و پریسک پاره ای از آتش ها و روشنایی های. پَرتُو و پِرِیسک.
ترانه های راز. ترانه های رازوری. ترانه های رازورانه. ترانه های دانستنیها. ترانه های دانش ( ها ) . ترانه های فرزانش ( ها ) . ترانه های آیین ( ها ...
پیروز شوی به زندگی پایه بود. آن هم که تورا جاوید سرمایه بود. آن هم به پسند ایزدت باید بود. تا آنکه تو را بهینه آرایه بود. شهرام
فصل فی الاقسام العلل و احوالها:پایی از بخشهای انگیزه ها و چگونگی اش ". درمان از پورسینا:شفاء از پورسینا. درمان:شفاء =نوشتهء شفاء اثر پورسینا. نمای ...
" دستورِ برهم زد ":حکم فسخ. " امرِ برهم زد ":حکم فسخ. " فرمانِ برهم زد ":حکم فسخ. " دادِ برهم زد ( دادبهم زد دادوستدرا ) ":حکم فسخ.
" ابطال وفسخ ":کمانه و تباهه.
" تباه ولق ":فسخ والغا
" دستور تباه. دستورفُرونِه ":حکم فسخ.
" وِلِش ِ داد و ستد ": فسخ معامله. پس انداخت داد وستد. پسش داد وستد. ولنمای داد وستد. ولکَرد داد وستد. ولنمایی داد وستد. . ولیِ داد وستد.
" وا و تباه ":حل و فسخ. واکردن وتباه کردن. واکرد و تباه کرد. وانهی و تباه نهی. وانهش و تباه نهش. وانهاد و تباه نهاد. گشود وتباه. گشایش و تباهش ...
" گُش و پَس ":حل وفسخ ". گشودن وپس انداختن.
گِیر وگُش کارها. گیروگش کار وبار. گُش وگِیر کار وبار . گُش و گِیر کارها: حل وفصل امور.
" گِیر و گُش ":حل وفصل. پیرامون هر گزاره ای.
" گواهش راست. گواهش راستین. گواهش راستی ":شهود حق.
" گواهش خرد. گواهش خردی. گواهش اندیشه. گواهش اندیشه ای ":شهود عقلی.
گواهش خودی. گواهش خویش. گواهش. خویشی. گواهش خویشتنی. گواهش خود. گواهش خودمانی.
" نو راست گرای. نواُفتامَد گرایی ":نوواقعگرایی. وَقَعَ:اُلقِیَ و جاء=افتاد وآمد=اُفتامَد.
نیک نمایی:حفظ ظاهر. نیک نما. نیک نمایان. نیک نماها. نیک نمایی گری. نیک نمایی گرایی. نمای نیک.
پیرامون فِرِست پیشین هرکسی چیزی میتواند بگوید؛ نگرانی پس از رویداد. میگویند. رسیده . نگرانی. سختی. گرفتاری. رنجش. رنج. بلا. پیشامد. رویداد. ...
سرمایهء زندگی ما سرود است. هر دم بنگر بر آن درود است. این ویژگی ادب چه زیبا ست. تا کی بُود و از کِه بود است. شهرام ص. . . . . . . . . . . . . . ...
" آیین شهروند ":مکتب مدنی. " آیین شهروندی ":مکتب مدنیّت.
کاپ. کِپ. کیپ شِن=کاپشن:فارسیده برای اینکه کاپ و کپ و کیپ پوشش و پوشیدن است. و شن شاءن وشان را با خود دارد. پس فارسیدگی آن درست است.