حیص و بیص

/heysobeys/

مترادف حیص و بیص: جریان، حین، گیرودار، میانه

برابر پارسی: کشاکش

معنی انگلیسی:
dilemma, perplexity

فرهنگ فارسی

سعد بن محمد بن سعد صیفی تمیمی شاعری است مشهور از مردم بغداد که به ابوالفوارس ملقب بود .

فرهنگ معین

( ~ُ بِ ) [ ع . ] (اِمر. ) گیر و دار، تنگی و گرفتاری .

فرهنگ عمید

۱. تنگی، گرفتاری، گیرودار.
۲. تنگی و گرفتاری که رهایی از آن ممکن نباشد.

مترادف ها

fix (اسم)
تنگنا، گیر، حیص و بیص، افیون

فارسی به عربی

مازق

پیشنهاد کاربران

هناهین
حیص و بیص ( نادرست )
حیص بیص ( درست )
.
گیر و دار ( نادرست )
گیر دار ( درست )
.
در ترکیبات وصفی و اضافی نیازی به آوردن "واو" میان کلمات نیست!

بپرس